آگاهى و هشيارى - خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوارج از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آگاهى و هشيارى

يكى از شرايط رهبرى و زعامت، بيدارى و آگاهى كامل است، تا بر اساس آن حس مسئوليت برانگيخته شود و سرعت عمل به وجود بيايد. رهبر بيدار هرگز غافلگير نمى شود، و اگر دچار بحرانها و حوادث شد از پاى درنمى آيد.

اين امتياز نيز از ويژگى هاى حكومت على عليه السلام بود كه همواره با دقت و هوشيارى مراقب اوضاع و احوال ملت بود، و مى خواست كه مسلمانان براى هميشه بيدار باشند.

و الله ما استغفل بالمكيده و لا استغمز بالشديده.

والله لا اكون كالضبع تنام على طول اللذم حتى يصل اليها طالبها، و يختلها راصدها ولكنى اضرب بالمقبل الى الحق المدبر عنه و بالسامع المطيع العاصى المريب ابدا حتى ياتى على يومى.

اتقوا الله فى عباده و بلاده، فانكم مسوولون حتى عن البقاع و البهائم
اطيعوا الله و لا تعصوه. و اذا رايتم الخير فخذوا به، و اذا رايتم الشر فاعرضوا عنه

به خدا سوگند من هرگز اغفال نمى شوم تا به مكر و نيرنگ دشمن مبتلا شوم و هرگز در برابر شدائد و حوادث از پاى نمى افتم. [ خطبه 191. ] به خدا سوگند من همانند كفتار خواب آلود و غافل نيستم، كه بدام صياد بيفتم. من هميشه با يارى حق طلبان، با گمراهان كجرو، مبارزه مى كنم، و با ياران مطيع و شنواى خودم تا واپسين عمر، عصيانگران شك گرا را، مى كوبم. [ خطبه ى 6 صبح الصالح ص 53. ]

اى مردم در مورد رعايت حقوق بندگان خدا و شرها و اجتماعات از خدا بترسيد زيرا دامنه ى مسئوليت شما آنقدر گسترده است، كه شامل عمران شهرها و آباديها و نگهدارى حيوانات هم مى شود. به فرمان خدا باشيد و سركشى نكنيد، هميشه در كارهاى خير پيشقدم شويد، و از بديها و نادرستيها برحذر باشيد. [ خطبه 166. ]

او از تملق و مداهنه گوئى سخت بيزار بود و به جز حقگوئى هدفى نداشته و لذا فرمود:

فلا تكلمونى بما تكلم به الجبابره، و لا تتحفظوا منى بما يتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونى بالمصانعه و لا تظنوا بى استثقالا فى حق قيل لى، و لا التماس اعظام لنفسى، فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه، كان العمل بهما اثقل عليه. فلا تكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل.

آنگونه كه با جباران و گردنكشان سخن مى گوئيد با من مگوئيد. و آنچه را كه از ترس خشم زورمندان پنهان مى كنيد و جرات اظهارش را نداريد، از من پنهان نكنيد آميزش شما با من بر اساس چاپلوسى و مدارا نباشد، و گمان نبريد كه گفتار حق شما و خواسته هاى بزرگ و انتقادات شما بر من گران مى شود، و مرا ناراحت مى كند. زيرا كسى كه سخن حق و درخواست دادگرى برايش گران باشد، عمل به حق و اجراء عدالت به مراتب برايش گرانتر خواهد بود پس از
حق گوئى و دعوت به شور و تبادل نظر عادلانه با من خوددارى نكنيد. [ خطبه 216 صبحى الصالح 335. ]

او آنچنان مراقب اوضاع و احوال مملكت خويش است كه هرگز بى عدالتى و سوءاستفاده كارمندى از كارمندان و كارگزارانش نمى تواند، از نظر واقع بين و مراقب او پنهان باشد او در ضمن نامه شديد اللحنى، يكى از كارگزاران خود را با اين عبارت مورد سرزنش قرار مى دهد، و به شدت او را مواخذه مى كند:

بلغنى انك جردت الارض فاخذت ما تحت قدميك و اكلت ما تحت يديك فارفع الى حسابك و اعلم ان حساب الله اعظم من حساب الناس، والسلام.

به من گزارش شده كه حقوق رعيت را ناديده گرفته و آنچه محصول زمينهاى كشاورزان تو بوده همه را ضبط كرده اى و اموال عمومى كه در دست تو بوده به نفع شخصى خودت به كار برده اى هر چه زودتر صورت حساب خود را بفرست، و آگاه باش كه اگر در تنظيم آن تقلب كنى، دچار محاسبه اى مى شوى كه از محاسبه ى انسانها بزرگتر و دقيقتر است و آن محاسبه خداوند در روز قيامت خواهد بود. [ نامه 40 صبحى الصالح ص 412. ]

او به فرماندار آذربايجان اشعث بن قيس چنين مى نويسد:

و ان عملك ليس لك بطعمه ولكنه فى عنقك امانه، و انت مسترعى لمن فوقك

تو را براى تامين مطامع و منافع شخصى حكومت نداده اند، بلكه حكومت و رياست- از طرف رهبر امانتى است بر گردن تو- پس تو موظف هستى كه نگهبان امانت مافوق خود باشى، و نسبت به فرمانش خيانت نكنى. [ نامه 5 ص 366 صبحى الصالح. ]

او همواره عمال خود را در اداره ى حكومت به انصاف و مدارا دعوت، مى كرد. و آداب مردم دارى و خدمت به خلق را با اين عبارت گوشزد مى نمود:

فانصفوا الناس من انفسكم، و اصبروا لحوائجهم، فانكم خزان الرعيه، و وكلاء الامه، و سفراء الائمه.
و لا تحشموا احدا عن حاجته، و لا تحبسوه عن طلبته و لا تبيعن للناس فى الخراج كسوه شتاء و لاصيف، و لا دابه يعتملون عليها و لا عبدا، و لا تضربن احدا سوطا لمكان درهم.

و لا تمسن مال احد من الناس مصل و لا معاهد. الا ان تجدوا فرسا او سلاحا يعدى به على اهل الاسلام، فانه لا ينبغى للمسلم ان يدع ذلك فى ايدى عداء الاسلام فيكون شوكه عليه.

و لا يكن لك الى الناس سفير الا لسانك و لا حاجب الا وجهك.

و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائك، بها فانها ان ذيدت عن ابوابك فى اول وردها لم تحمد فيما بعد على قضائها.

با مردم به انصاف رفتار كنيد و از توجه به خواهشهاى آنان شكيبا باشيد، زيرا شما خزانه داران ملت و وكلاى امت و سفراى رهبر هستيد.

مى بايست كسى را در مورد درخواست مشروعش خشمگين نسازيد و او را از خواسته اش باز نداريد، و موجب سرگردانى او نشويد براى دريافت ماليات و خراج، تنها لباس زمستانه و تابستانه و حيوان كار و غلام و خدمتكار كسى را از دستش خارج نكنيد و در معرض فروش قرار ندهيد.

مردمى كه از دادن ماليات عذر مى آورند و نمى پردازند به خاطر درهم ناچيزى تازيانه نزنيد، هرگز به اموال مسلمان "نمازگزار" و هم پيمان با مسلمين، "كافر ذمى" دست دراز نكنيد مگر اسب و اسلحه داشته باشد كه در راه ستم بر مسلمين به كار رود، در اين صورت بر هر مسلمان مصارده ى اينگونه اشياء كه موجب برترى و شوكت دشمنان بر مسلمين مى شود جايز است. [ نامه 51 صبحى الصالح ص 425. ]

پيغام ها و خطابهاى تو را تنها بايد زبان تو به مردم برساند، نه واسطه ى ديگرى- سفير- حاجب و دربان تو بايد روى تو باشد- تا بدون مانع همگان تو را ببينند.

هرگز از ملاقات درخواست كننده ى حاجتمندى جلوگيرى نكن، زيرا اگر
در مرتبه اول كارش را انجام ندادى و پس از مدتى- تكرار درخواست- ناچار به انجام آن شدى، ديگر از نظر او قابل ستايش و تشكر نيستى.- زيرا به موقع، كار را انجام نداده اى. [ نامه 67 صبح الصالح ص 457. ]

/ 61