مناظرات اميرالمومنين على با خوارج - خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوارج از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مناظرات اميرالمومنين على با خوارج

مذاكرات و مناظراتى كه بين خوارج و آن حضرت در ظرف اين مدت به صورتهاى گوناگون واقع گرديده است بسيار است و از نظر تاريخ، ترتيب آنها كاملا روشن نيست چون برخى از آنها در كوفه بوده، بعضى در خارج از كوفه و لشگرگاه خوارج، و قسمتى قبل از آغاز جنگ و بعضى در اثناء جنگ بوده است.

ما در نقل و شرح اين خطبه ها سعى مى كنيم ترتيب را تا آنجا كه ممكن است مراعات كنيم زيرا بهترين خاصيت رعايت ترتيب مذاكرات آنست كه اين نكته روشن مى شود كه از نظر روانى تا چه حد نصايح و هشدارهاى حضرت ثمربخش بوده و چه تحولى در افكار آنان پديد آورده است، زيرا در سايه همين نصايح و سخنان منطقى و مستدل آن حضرت در آغاز جنگ خوارج، يك گروه 8 هزار نفرى از لشگر 12 هزار نفرى خوارج از عقيده انحرافى خود بازگشته و به لشگر حضرت پيوستند، و اين موضوع تنها و تنها نتيجه مدارا و دلسوزى حضرت اميرمومنان نسبت به يك گروه خطاركار است.

نخستين مذاكره

شايد اولين مذاكره ى خوارج با حضرت در كوفه هنگام بازگشت از صفين بوقوع پيوسته است.

طبرى در تاريخ خود مى گويد: چون حضرت على "ع" وارد كوفه شد گروه
بسيارى از خوارج وارد كوفه شدند و جمعى از آنها در خارج كوفه در محلى به نام نخيله از همراهى با حضرت سر باز زده و مستقر شدند، سپس حرقوص بن زهير و زرعه بن برج طائى در كوفه با حضرت روبرو شده حرقوص به عنوان نماينده از طرف گروه خوارج به او گفت: به خاطر گناه و خطائى كه در صفين مرتكب شده اى توبه كن و بعد از آن آماده باش تا با هم به جنگ معاويه برويم، و قواى او را در هم بشكنيم. حضرت فرمودند: من شما را در ميدان صفين از موضوع حكميت نهى كردم و به انجام آن كار حاضر نبودم اما شما پافشارى كرديد و انجام آن را خواستار شديد و اكنون كه به اشتباه خود پى برده ايد آن را گناه مى شماريد و خواستار توبه هستيد.

بدانيد كه اين گناه نيست تا لازم باشد كه انسان از آن توبه كند، بلكه اين موضوع يك نارسائى و درماندگى در راى و تدبير نظامى است، كه شما فرماندهان و افسران نظامى، آن را از من خواستيد، و من هم با آگاهى كامل و جديت شما را از آن برحذر داشتم و چون اصرار خود را از حد گذرانديد ناگزير قبول كردم اكنون براى شما روشن شده است كه من درست مى گفتم و شما اشتباه كرده ايد، ديگر اين توبه لازم ندارد.

با اين بيان آن حضرت از نظر وجدان و ايمان خاطر آنها را مى خواست آسوده كند، زيرا آنها بر اثر نادانى گمان مى كردند كه هم آنها و هم رهبرشان مرتكب گناه گرديده اند. اگر انها رشد عقلى مى داشتند و انصاف مى دادند تشويش و نگرانى آنها بر اساس استدلال صحيح امام عليه السلام برطرف مى شد، و روحشان آسوده مى گشت و تمام قضايا به همين جا خاتمه مى يافت، اكنون وظيفه اين بود كه براى جبران شكست خود در جنگ صفين ارتش را بسيج كنند و تنها در فكر سركوب كردن معاويه دشمن سعادت ملت اسلام باشند.

اما آنها در برابر سخنان حكيمانه امام تسليم نشدند و حتى براى چند لحظه هم درباره ى آن فكر نكردند، بلكه بدون توجه بلافاصله زرعه گفت: سوگند به خداى كه اگر توبه نكردى من به تنهائى تو را خواهم كشت، و با اين عملم خدا را
خشنود مى سازم يكى از اسف انگيزترين و دردناكترين صفحات تاريخ اينجا است.

ببينيد جسارت و بى پروائى تا به كجا بهتر بگويم كج فكرى و كوته بينى تا چه حد است؟ كه امام را مجرم مى دانند! و آنچنان مجرمش مى شناسند كه مى خواهند با كشتن او خدا را خشنود كنند شايد آنها در برابر معاويه ستمكار و جنايت پيشه اين چنين بى پروا سخن نمى گفتند، امام لب به سخن گشود و حقيقتى را آشكار كرد فرمود: بدابحالت، ننگ بر تو، چه چيز تو را اينقدر بى باك ساخته است تو به دست من كشته خواهى شد، آنچنان كه باد بر جنازه ات خواهد و زيد زرعه بى پروا گفت: من هم دوست دارم چنين شود. [ شرح نهج البلاغه خوئى ج 4 ص 124 خطبه 36. ]

عقيده ى گروه خوارج كج انديش اين بود كه: آنها چه على و ياورانش را بكشند و يا به دست آنها كشته شوند، در هر دو صورت، خدا از آنها خشنود خواهد بود. با اعتراض حرقوص و زرعه اين دو بزرگ خوارج ديگران هم جرئت پيدا كردند كه در مراكز عمومى هنگام نماز يا سخنرانى از گوشه و كنار بر عليه امام شعار بدهند و ايجاد مزاحمت و آشوب كنند.

مناظره ابن عباس

از نهج البلاغه و كتب تاريخ اين نكته به دست مى آيد كه ميان امام "ع" و خوارج مناظراتى وجود داشته است، و اين مناظرات اغلب به وسيله ى شخص آن حضرت مستقيما انجام يافته و گاهى عبدالله بن عباس به دستور امام به اين موضوع اقدام نموده است.

عبدالله بن عباس پسرعموى آن حضرت و مفسر و دانشمند و تربيت يافته ى مكتب او بود، او چون كاملا با روحيه ى خوارج آشنا نبود امكان داشت در برابر آنها با قرآن استدلال كند و از طرفى چون او در تفسير قرآن مهارت داشت و فكر مى كرد كه بايد بر اساس آيات قرآن جواب اعتراضات آنها را بگويد امام عليه السلام كه بجمود فكرى و ناآگاهى خوارج از حقايق قرآن كاملا آگاه بود دوست نداشت
ابن عباس تنها با قرآن جواب اعتراضات آنها را بگويد زيرا غالبا مطالب را كلى و سربسته بيان كرده و مصاديق و جزئيات را به منظور اينكه مردم وظيفه دارند كه از اهل بيت عليهم السلام فرابگيرند و در مواردى به سنت مراجعه كنند بازگو نساخته است.

و چون ابن عباس مى توانست با بيان ساده جزئيات و مصاديقى كه در سنت اتفاق افتاده بود براى خوارج بيان كند و آنها را قانع سازد لذا هنگامى كه او براى مناظره با خوارج مصمم شد امام "ع" به او فرمود:

لا تخاصمهم بالقرآن، فان القرآن حمال ذو وجوه تقول و يقولون ولكن حاججهم بالسنه، فانهم لن يجدوا عنها محيصا. [ نهج البلاغه نامه 77 صبحى الصالح ص 465. ] يعنى به وسيله قرآن با خوارج مناظره مكن زيرا قرآن كتابى است كه مى توان آياتش را با احتمالات و توجيهات گوناگون معنى كرد در نتيجه تو مطالبى را از قرآن مى گوئى آنها هم در جواب توجيهاتى را بيان مى كنند و كار به جائى نمى رسد ولى با سنت برايشان استدلال كن كه چاره اى جز پذيرفتن آن نمى توانند داشته باشند.

ابن عباس قصد داشت با آيات قرآن كه حكميت را در مورد اختلاف زن و شوهر و تعيين كفاره براى شكار در حال احرام- چنانكه گفتيم- تثبيت كرده است صحت حكميت در جريان جنگ صفين را براى آنها ثابت كند، در اينجا فهميدن و به دست آوردن اين حقيقت نياز به اجتهاد و فهم معانى قرآن داشت كه خوارج از آن ناآگاه بودند، روى همين جهت ممكن بود در جواب اين استدلال بگويند: از كجا و به چه دليل حكميت در مورد شكار در حال احرام و اختلاف ميان زن و شوهر مانند حكميت درباره خون مسلمانان است.

آنها در نتيجه ى كوته فكرى و ناآگاهى خود چنين فكر مى كنند كه بايد براى هر موضعى آيه اى بخصوص وجود داشته باشد و چون در اين باره قرآن صريحا
چيزى نگفته پس حكميت دو گروه مسلمانان باطل است.

/ 61