از آنـجا كه سياست هاى شيطانى در عصر ما بيش از هر زمان ديگرى پيچيده و مرموز است، آمـيـزش حـق و باطل نيز مكانيسمى پيچيده پيدا كرده است و سياست مداران بزرگ دنيا، چنان خـواسته هاى نامشروعشان را در پوسته اى از حق مى پوشانند كه تشخيص آن به آسانى ممكن نيست.
عناوينى مانند حقوق بشر، عفو بين الملل، آزادى قلم و بيان، اعطاى پناهندگى سياسى و تـاءسـيـس مـراكـز بـه اصـطـلاح خـيـريه، حقوق حيوانات و... همه از ابزار فريب افكار عـمـومـى انـد. نـگـاهـى بـه عـملكرد مدعيان دموكراسى، آزادى و حقوق بشر و دوگانگى و چـنـدگانگى آن در پياده كردن اصول به ظاهر انسانى در نقاط مختلف دنيا، شاهدى روشن بـر اين مدعاست. مدعيان دموكراسى غرب و در راءس آنها آمريكا، در حالى به خاطر كشته شدن يك سگ در مطالعات فضايى روسها فرياد اعتراض و نقض حقوق حيوانات سر دادند كـه خـود در جـنگ ويتنام نه فقط انسان ها را مانند برگ خزان بر روى زمين ريختند، بلكه بـخش اعظم جنگل هاى آن كشور سر سبز را با تمام جانداران و حيوانات و پرندگانش به آتش كشيدند تا مبادا آوارگان ويتنامى در آن جا پناه گيرند.
اسـتـكـبـار جـهـانـى و محافل صهيونيستى درحالى دم از دموكراسى مى زنند و براى بسته شـدن چـنـد روزنـامـه و دسـتگيرى چند جاسوس اسرائيلى در ايران، اشك تمساح و فرياد نـقـض حـقوق بشر سرمى دهند كه هر جا آراء مردم برخلاف منافع نامشروع آنان باشد با يـك كـودتـاى نـظـامـى هـمـه چـيـز را در هـم مـى ريـزنـد، آن گـونـه كـه در الجـزايـر عـمـل كـردنـد و آن جـا كـه حـكومت هاى قرون وسطايى مانند حكومت نظاميان در تركيه حافظ مـنـافـع نـامـشـروعـشـان بـاشـد، بـا آنـهـا مدارا مى كنند و آنها را دوست و هم پيمان خود مى دانند. [ پـيـام امـام "شـرح تـازه و جـامـعـى از نهج البلاغه"، مكارم شيرازى، ج 2، ص 565 ـ 568. ]
انـديـشـه عـدم احـتـمـال بـروز و اقبال فتنه ها در نظام جمهورى اسلامى، ناشى از خامى و كمبود بصيرت مؤمنانه يا ناشى از انديشه هاى مغرضانه القايى از سوى دشمنان است. زمـيـنـه رشد فتنه ها "قرائت هاى جديد از دين، جدايى دين از سياست و..." و نيز اساس و مـاهـيـت فـتـنـه هـا، يـعـنى آميختگى حق و باطل در عصر ما به وفور فراهم است. چنانچه در بـسـيـارى مـوارد حـقـايـق امـور بـر مـردم مـشـتـبـه مـى شـود؛ بـه عـنـوان مـثـال؛ مـردم بـا مـشـاهـده جـريـانـات و جناح ها و شخصيت هاى سابقه دار در جريان انقلاب اسلامى، كه گاهى براى تصاحب قدرت به رويارويى با يكديگر پرداخته و اختلاف و تـفـرقـه را دامـن مـى زنـنـد، حـقـيـقـت بـرايـشـان مـشـتـبـه مـى شـود. حـال سـؤال ايـن اسـت كـه مـعـيار تشخيص حق از باطل چيست؟ و مردم در گردنه هاى صعب و فـراز و نـشـيـب هـاى اجـتـماعى به كدام ريسمان چنگ زنند و در بروز فتنه ها به چه كسى پـنـاهـنـده شـونـد؟ امـيـر مـؤمنان "ع"، راه چاره را چنگ زدن به كشتى هاى نجات "پيشوايان مـعصوم "ع" و در عصر غيبت به ولىّ فقيه جامع الشرايط و آگاه به زمان" مى داند و مى فرمايد:
'... شُقُّوا اَمْواجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ...' [ نهج البلاغه، خطبه 5. ]
امواج فتنه ها را با كشتى هاى نجات در هم شكنيد.
بـنـابـرايـن در عـصـر حـاضـر، هـر گـاه در تـلاطـم و تضارب آراء و امواج فتنه ها، حق و بـاطـل بـر مـردم مـشـتبه گرديد، بايستى گوش جان به فرامين و فرمايشات ولى فقيه سپرده و سخن آخر را از زبان سلاله پاك زهراى اطهر "س"، حضرت آيت ا... العظمى خامنه اى به جان دل بپذيريم كه سكاندارى كشتى نجات در عصر حاضر به دست اوست.
سخنانى سرشار از حكمت!
ـ درياى بى كران معارف انسانى و اسلامى در عين كوتاهى!
ـ درمانى بر دردهاى نسل هاى گذشته و حال و آينده!
ـ اقيانوسى از فصاحت و بلاغت و دانش!
در ايـن بخش از ويژه نامه، چهل گوهر از سخنان امام متقيان على بن ابى طالب "ع" را مى آوريـم تـا بـه حـول و قـوّه الهـى و ره جـويـى از كـلام امـام و ره پويى در راه امام و اسوه گيرى از شخصيت امام، در سالى كه به نام مولا اميرالمؤمنين "ع" مزيّن شده است جان خود را به گوشه اى از اخلاق و روش و منش امام زينت دهيم. ان شاءالله
'اَوَّلُ الدّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بِهِ وَ كَمالُ التَّصْديقِبِهِ تَوْحيدُهُ وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الاِْخْلاصُ لَهُ' [ نهج البلاغه، فيض، خطبه 1، ص 23. ]
آغـاز و بنياد دين، شناخت خداست و كمال اين شناخت باور داشتن او، و اوج اين باور، شهادت بـه يـگـانـگـى اوسـت، و نـقـطـه اوج تـوحـيـد، اخـلاص در عـقـيـده و عمل است.
'مَنْ رَكِبَ غَيْرَ سَفينَتِنا غَرِقَ' [ شرح غررالحكم، آمدى، ج 5، ص 184. ]
هر كس بر غير كشتى ما "اهل بيت" سوار شود، غرق مى شود.
'طـُوبـى لِمـَنْ ذَكـَرَ الْمـَعـادَ وَ عـَمـِلَ لِلْحـِسـابِ وَ قـَنـِعَ بـِالْكـَفـافِ وَ رَضـِىَعـَنـِ اللّهِ' [ نهج البلاغه، حكمت 41، ص 1108. ]
خـوشـا بـه حـال كـسـى كـه بـه ياد معاد باشد و براى روز حساب، كار كند و به اندازه روزى خود قناعت نمايد و از خدا خشنود باشد.
'اِنَّ اَعـْظـَمَ الْحَسَراتِ يَوْمَ الْقِيامَةِ حَسْرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مالاً فى غَيْرِطاعَةِ اللّهِ فَوَرِثَهُ رَجُلٌ فَاَنْفَقَهُ فى طاعَةِ اللّهِ سُبْحانَهُ فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ وَ دَخَلَ الاَْوَّلُ بِهِ النّارَ' [ نهج البلاغه، حكمت 421، ص 1286. ]
از بزرگ ترين حسرت هاى روز قيامت، حسرت مردى است كه مالى را از راه معصيت خدا به چنگ آورده و براى مردى به ارث گذارده كه در راه اطاعت خدا انفاقش كرده است. پس، دوّمى بـا انـفـاقـش راهـى بـهـشـت مـى شـود و اولى "صـاحـب مال" به آتش فرو مى افتد.
'يـا بـُنـَىَّ! إِنـّى اَخـافُ عـَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنْهُ فَاِنَّ الْفَقْرَمَنْقَصَةٌ لِلدّينِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ' [ نهج البلاغه، حكمت 311، ص 1238. ]
اى فرزند عزيز! من از فقر بر تو سخت نگرانم، پس از آن به خداى پناه ببر؛ چرا كه تـنـگـدسـتـى، نـقـصـان ديـن، سـرگـردانـى عـقـل و دشـمـنـى و كـيـنـه ورزى را بـه دنبال دارد.
با گرسنگى، قُوّت پرهيز نمانَد
اِفلاس، عنان از كف تقوا بستاند
"كليات سعدى، ص 167"
'مِنْ تَوْفيقِ الْحُرِّ اِكْتِسابُهُ الْمالَ فى حِلِّهِ' [ شرح غررالحكم، آمدى، ج 6، ص 36، دانشگاه تهران. ]
از موفقيّت هاى انسان آزاده، كسب مال از راه حلال است.
'اَلرَّحيلُ وَشيكٌ' [ نهج البلاغه، ص 502. ]
كوچ كردن و رفتن از دنيا نزديك است.
'اِذا اَرادَ اللّهُ بـِعـَبـْدٍ خـَيـْراً اَلْهـَمـَهُ الْقـَنـاعـَةَ فـَاكـْتـَفـى بـِالْكـَفـافِ وَ اكـْتـَسـى بِالْعِفافِ' [ غررالحكم، ج 3، ص 175. ]
هـرگـاه خـدا بخواهد به بنده اى خير بدهد، قناعت را به او الهام مى كند، چنين بنده اى به قدر كفاف بسنده مى كند و با لباس عفاف، خود را مى پوشاند.
'مـَا الُْمـجـاهـِدُ الشَّهـيـدُ فى سَبيلِ اللّهِ بِاءَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَكادُالْعَفيفُ اَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَةِ' [ نهج البلاغه، حكمت 466، ص 1303. ]
اجـر مـجـاهد شهيد در راه خدا، بيشتر از كسى نيست كه قدرت بر گناه دارد اما خويشتن دارى مى كند. گويى كه انسان پاكدامن، فرشته اى از فرشتگان است.
'... اِنَّمـا قـَلْبُ الْحـَدَثِ كـَالاَْرْضِ الْخـالِيـَةِ مـا اُلْقـِىَ فـيـهـا مِنْ شَىْءٍ قَبِلَتْهُفَبادَرْتُكَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ' [ نهج البلاغه، نامه 31، ص 912. ]
|امـام عـلى "ع" در نـامـه اى بـه فـرزنـد خـود امـام حـسـن "ع" مـى نـويـسـد:| دل جوان، مانند زمين خالى "بكر" است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد. از اين رو، بـيـش از آنكه |فرصت جوانى را از دست بدهى و| دلت سخت گردد، بر ادب و تربيت تو همّت گماشتم.
'اَلْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ' [ نهج البلاغه، حكمت 20، ص 1096. ]
فرصت ها، مانند ابر "از افق زندگى" مى گذرد، پس فرصت هاى خير را غنيمت بشماريد و از آن ها استفاده كنيد.
'باكِرُوا فَالْبَرَكَةُ فِى الْمُباكَرَةِ' [ شرح غررالحكم، ج 3، ص 264. ]
سحر خيز باشيد كه بركت و موفقيّت در سحر خيزى است.
'اَيُّهَا النّاسُ الزَّهادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ وَالشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَالْوَرْعُ عِنْدَالَْمحارِمِ' [ نهج البلاغه، خطبه 80، ص 180. ]
اى مردم! زهد راستين يعنى؛ درازى آرزوها را بريدن، نعمت ها را سپاس گزار بودن و در حريم محرّمات پارسايى گزيدن.
'ما مِنْ عَمَلٍ اَحَبَّ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنْ ضُرٍّ يَكْشِفُهُ رَجُلٌ عَنْرَجُلٍ' [ شرح غررالحكم، ج 6، ص 108. ]
هيچ عملى نزد خداوند محبوب تر از گره گشايى فردى از فرد ديگر نيست.
'اِنَّ اللّهَ تـَعـالى فـَرَضَ عـَلى اءَئِمَّةِ الْحـَقِّ اَنْ يـُقـَدِّرُو اَنـْفـُسَهُمْ بِضَعَفَةِالنّاسِ كَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقيرِ فَقْرُهُ' [ نهج البلاغه، خطبه 200، ص 663. ]
هـمـانـا خـداونـد بـزرگ بـر پـيـشوايان دادگستر واجب كرده خود را با ناتوان ترين مردم برابر نهند، تا مبادا تنگدستى، نيازمند را به هيجان و طغيان وادارد.
'اَلظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِاِجالَةِ الرَّاءْىِ وَالرَّاءْىُ بِتَحْصينِ الاَْسْرارِ' [ نهج البلاغه، حكمت 45، ص 1110. ]
پيروزى در گرو دورانديشى است و راز دورانديشى تكاپوى انديشه است و جوهر انديشه نگهدارى رازها.
'اَلْعـِلْمُ مـَقـْرُونٌ بـِالْعـَمـَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَالْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَاِنْاَجابَهُ وَ اِلا اِرْتَحَلَ عَنْهُ' [ نهج البلاغه، حكمت 358، ص 1256. ]
عـلم و عـمـل پـيـونـدى نـزديـك دارنـد و كـسـى كـه دانـسـت بـايـد بـه آن عـمـل كـنـد، چـرا كه علم، عمل را فرامى خواند، اگر پاسخش داد مى ماند و گرنه كوچ مى كند.
'فـَالنـّاظـِرُ بـالْقَلْبِ اَلْعامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَاءُ عَمَلِهِ اَنْ يَعْلَمَاَعَمَلُهُ عَلَيْهِ اَمْ لَهُ؟ فَاِنْ كان لَهُ مَضى فيهِ وَ اِنْ ك انَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ' [ نهج البلاغه، خطبه 153، ص 480. ]
پس آن كه با چشم دل مى بيند و كوشش او براساس بينش باشد، سرآغاز كارش اين نكته اسـت كه كارى كه مى خواهد انجام دهد، به سود اوست يا به زيانش؟ اگر به سود اوست پيش مى رود و اگر به زيانش، در همان آغاز بازمى ايستد.
'لِلْمـُرائى اَرْبـَعُ عـَلامـاتٍ: يَكْسَلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ وَ يَنْشَطُ اِذا كانَفِى النّاسِ وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ اِذا اُثْنِىَ عَلَيْهِ وَ يَنْقُصُ مِنْهُ اِذا لَمْ يُثْنَ عَلَيْهِ' [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 180، بيروت. ]
ريـا كـار چـهـار عـلامـت دارد: بـه هـنـگـام تـنـهـايـى، تـنـبـل و كـسل و در ميان مردم با نشاط و پر كار است. هر گاه مورد ستايش قرار گيرد، كار خود را افزايش مى دهد و چنانچه مورد ستايش قرار نگيرد، از آن مى كاهد.
'عـَجـِبـْتُ لِلْبـَخـيـلِ يـَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذى مِنْهُ هَرَبَ وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذى اِيّاهُ طَلَبَ فَيَعيشُ فِى الدُّنْيا عيشَ الْفُقَراءِ وَ يُحاسَبُ فِى الاَّْخِرَةِ حِسابَ الاَْغْنِياءِ' [ نهج البلاغه، حكمت 121، ص 1145. ]
از بـخـيـل در شـگفتم كه به سوى همان تنگدستى مى شتابد كه از آن گريزان است و در همان حال، توانگرى را كه همواره در جست و جوى آن مى كوشد، از دست مى دهد. نتيجه، آن كـه در دنـيا چون تهيدستان زندگى مى كند ولى در آخرت چونان توانگران به حساب او مى رسند.
'عَلَيْكَ بِالْقَصْدِ فِى الاُْمُورِ فَمَنْ عَدِلَ عَنِ الْقَصْدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَبِهِ عَدَلَ' [ شرح غررالحكم، ج 4، ص 291. ]
بـر تو باد به ميانه روى در كارها؛ پس هر كس از ميانه روى روى گرداند، ستم مى كند و هر كس به آن چنگ زند، عدالت ورزد.
'مـا لاِبـْنِ آدَمَ وَالْفـَخـْرِ؛ اَوَّلُهُ نـُطـْفـَةٌ وَ آخـِرُهُ جـيـفـَةٌ لا يـَرْزُقُ نـَفـْسـَهُ وَلا يـَدْفـَعـُ حَتْفَهُ' [ نهج البلاغه، حكمت 445، ص 1295. ]
آدمـيزاده را به فخرفروشى چكار! كه در آغاز نطفه اى و در پايان لاشه اى است. روزى رسان خود نباشد و در رويارويى با مرگ، كم ترين ايستادگى نتواند.
'مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَاءْيِهِ هَلَكَ' [ نهج البلاغه، حكمت 152، ص 1165. ]
هر كه به راءى خود تكيه زند، هلاك شود.
'لا نِعْمَةَ اَهْنَاءُ مِنَ الاَْمْنِ' [ شرح غررالحكم، ج 6، ص 435. ]
هيچ نعمتى گواراتر از امنيّت نيست.
'وَالْزَمُوا السَّوادَ الاَْعْظَمَ فَاِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الْجَماعَةِ وَ ايّاكُمْوَالْفُرْقَةَ' [ نهج البلاغه، خطبه 127، ص 392. ]
همراه توده مردم باشيد كه دست خدا بر سر جماعت است و از گروه گرايى بپرهيزيد.
'عَمَرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الاَْوْطانِ' [ تحف العقول، ص 229. ]
شهرها با وطن دوستى آباد مى شود.
'خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَةً اِنْ مِتُّمْ مَعَها بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ اِنْ عِشْتُمْحَنُّوا اِلَيْكُمْ' [ نهج البلاغه، حكمت 9، ص 1092. ]
بـا مـردم چـنـان بـيـامـيـزيـد كـه در مـرگتان بگريند و در زندگى عاشقانه به سويتان بشتابند.
'يـُسـْتَدَلُّ عَلى اِدْبارِ الدُّوَلِ بِاَرْبَعٍ، تَضْييعِ الاُْصُولِ وَالَّتمَسُّكِبِالْفُرُوعِ وَ تَقْديمِ الاَْراذِلِ وَ تَاءْخيرِ الاَْفاضِلِ' [ شرح غررالحكم، ج 6، ص 650. ]
بـراى سـقـوط دولت هـا بـه چـهـار پـديـده اسـتـدلال مـى شـود: بـه فـرامـوشـى سـپردن مـسـائل اصـلى و بـنـيـادين و چنگ زدن به امور فرعى؛ به كار گرفتن افراد ناشايست و طرد افراد شايسته و كارآمد.
'صِلَةُ الاَْرْحامِ مَثْرَاءَةٌ فِى الْمالِ وَ مَنْسَاءةٌ فِى الاَْجَلِ' [ نهج البلاغه، خطبه 109، ص 338. ]
صله رحم سبب افزايش مال و طول عمر است.
'ما اَعْمالُ الْبِرِّ كُلُّها وَالْجِهادُ فى سَبيلِ اللّهِ عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِوَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ اِلاّ كَنَفْثَةٍ فى بَحْرٍ لُجِّي' [ نهج البلاغه، حكمت 366، ص 1263. ]
تـمـامـى اعـمـال ارزشـمند حتى جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر بيش از قطره اى |آب دهانى| در برابر درياى خروشان نيست.
'اءَلا اِنَّهُ مَنْ يُنْصِفُ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللّهُ اِلاّ عِزّاً' [ اصول كافى، ج 2، ص 144. ]
بدانيد كه هر كس با مردم به انصاف رفتار كند، خداوند جز بر عزّت او نيفزايد.
'اِنَّمـَا الْبـَصـيـرُ مـَنْ سـَمـِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَاَبْصَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَكَجَدَداً واضِحاً' [ نهج البلاغه، خطبه 152، ص 473 و 474. ]
صـاحـب بـيـنـش كـسى است كه از پى شنيدن، بينديشد و با هر نگاه، بينش نو يابد و از عبرت ها، همواره سود برد و سپس در راهى روشن و هموار به پيش رود.
'عـَلَيـْكـُمْ بـِكـِتـابِ اللّهِ فـَاِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتينُ وَالنُّورُ الْمُبينُ وَالشَّفاءُالنّافِعُ وَالرِّىُّ النّاقِعُ وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَالنَّجاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ' [ نهج البلاغه، خطبه 155، ص 490. ]
بـه كـتاب خدا، تمسك كنيد؛ زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى اسـت سـودمـنـد و چشمه اى است سيراب كننده، براى كسى كه به او تمسك جويد نگهبان و براى كسى كه به آن درآويزد |انس گيرد| عامل نجات است.
'اُفٍّ لَكُمْ... لا يُنامُ عَنْكُمْ وَ اَنْتُمْ فى غَفْلَةٍ ساهُون' [ نهج البلاغه، خطبه 34، ص 113. ]
نفرين بر شما، چشم دشمن براى تهاجم به شما خواب ندارد، در حالى كه شما در غفلت و فراموشى زندگى مى كنيد.
'وَ اِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لكِنَّهُ فى عُنُقِكَ اَمانَةٌ' [ نهج البلاغه، نامه 5، ص 839. ]
بـى گمان مسؤوليتى كه به تو سپرده شده نه لقمه اى چرب، بلكه بار امانتى بر گردن تو است.
'فـَالْجـُنـُودُ بـِاِذْنِ اللّهِ حـُصـُونُ الرَّعـِيَّةِ وَ زَيـْنُ الْوُلاةِ وَ عِزُّ الدّينِ وَسُبُلُ الاَْمْنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ اِلاّبِهِمْ' [ نهج البلاغه، نامه 53، ص 1003. ]
پـس سـپـاهـيـان بـه اذن خـدا، دژهاى استوار ملّت، زينت زمامداران و مايه عزت دين و راههاى تحقق امنيت اند و ملت جز با تكيه بر آنان، بر پاى خود ايستادن نتواند.
'آفَةُ الْجُنْدِ مُخالَفَةُ الْقادَةِ' [ شرح غررالحكم، ج 3، ص 103. ]
آفت لشكر، مخالفت كردن و سرپيچى از دستورات فرماندهى است.
'اُحَذِّرُكُمْ اَهْلَ النِّفاقِ فَاِنَّهُمُ الضّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَالزّالُونَ الْمُزِلُّونَيَتَلَوَّنُونَ اءَلْواناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِناناً...' [ نهج البلاغه، خطبه 185، ص 621. ]
اى مـردم! مـن شـمـا را از مـنـافـقـان بـرحـذر مـى دارم زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند و خطاكار و خطا اندازند، به رنگ هاى گونه گون درآيند و از هر وسيله اى براى فريفتن و در هم شكستن ديگران استفاده مى كنند.
'لا ميراثَ كَالاَْدَبِ' [ نهج البلاغه، حكمت 109، ص 1139. ]
ميراثى ماندگارتر و سودمندتر از ادب نيست.
'وَ بـِمـَهـْديـنـا تـَنـْقـَطـِعُ الْحـُجـَجُ خـاتـِمـَةُ الاَْئِمَّةِ وَ مـُنـْقـِذُ الاُْمَّةِ وَ غـايـَةُ النُّورِ وَمـَصـْدَرُ الاُْمُورِ [ مروج الذهب، ج 1، ص 33. ].. اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فى سَبيلِاللّهِ' [ الوافى، ج 2، ص 442. ]
با مهدىِ ما حجّت ها پايان پذيرد؛ اوست پايان بخش امامان و نجات بخش امّت و نهايت نور و بـنـيـان امور... كسى كه منتظر امر فرج و ظهور باشد، مانند كسى است كه در راه خدا در خون خود تپيده است.