مَرّه قيس از اعيان و اشراف عرب و صاحب قبيله بزرگى بود. او يك صدهزار نفر لشكر مسلح داشت. مهمترين خصوصيت او دشمنى با آقا اميرالمؤمنين على عليه السلام بود. او وقتى با خبر شد كه مردم از اطراف و اكناف به زيارت قبر حضرت مىروند. و به بارگاه حضرتش احترام مىگذارند، خشمناك و عصبانى شد و گفت مىروم و گنبد و بارگاهش را خراب كرده و قبر حضرتش را محو مىنمايم.
او با لشكريانش به طرف نجف رفت. كسى هم جراءت مقابله با او را نداشت، بنابراين او بدون هيچ مقاومتى وارد شهر شد و با چكمه داخل حرم مقدّس گرديد، وقتى به نزديك صندوق مطهر رسيد، ناگهان انگشت مبارك حضرت از شكاف صندوق بيرون آمد و با اشاره اى او را به دو نيم تقسيم نمود.
شعراى عرب و عجم پس از اين واقعه اشعارى سرودند:
جسد مَره چون قطعه سنگى شده بود، بدون اينكه قطره اى خون بريزد. او را از حرم بيرون آورده و در كنار دروازه نجف انداختند. و تا مدتها جسد در آنجا بود، هر حيوانى كه به جسد مىرسيد، روى آن بول و كثافت مىكرد. بالاخره بستگان او و يا دشمنان حضرت على عليه السلام جسد را برداشته و او را دفن كردند.