ابن صيفى فقيه و دانشمند و شاعر آگاه و اديب توانا و متعهد اسلامى است و نام و نسبش شهاب الدين ابوالفوارس، سعد بن محمد بن صيفى تميمى مىباشد، كه از بزرگان اسلام بود كه در ششم شعبان پانصد و هفتاد و چهار قمرى از دنيا رفت قبرش در مقابر قريش بغداد است.
مورّخ نويس معروف ابن خلكان مىگويد: شيخ نصراللّه بن مجلى كه از دانشمندان مورد وثوق اهل تسنن است نقل مىكند: من در عالم خواب آقا على عليه السلام را ديدم و به آنحضرت عرضكردم: اى اميرمؤمنان شما مكّه را در سال هجرت فتح كرديد، سپس اعلام نموديد كه هركس وارد خانه ابوسفيان شود، در امان است، سپس در مورد فرزندت حسين عليه السلام كه توسّط پيروان و فرزندان همين ابوسفيان آنگونه در عاشورا به شهادت رسيد، سوگوار هستيد (چرا به ابو سفيان امان داديد تا فرزندان و پيروانش با آل على عليه السلام چنين كنند) حضرت در پاسخ فرمود: آيا شعرهاى ابن صيفى را در اين مورد نشنيده اى گفتم: نه. حضرت فرمود: برو آن اشعار را از خودش بشنو.
شيخ نصراللّه افزود: من از خواب بيدار شدم، و با شتاب به منزل ابن صيفى رفتم و او را ملاقات نمودم و ماجراى خوابم را برايش بازگو كردم. او تا اين مطلب را شنيد، ناله اى كرد و بلند بلند گريست و سوگند خورد كه آن اشعار را با زبان و با قلم براى كسى نخوانده و ننوشته و همان شب كه شيخ نصراللّه حضرت على عليه السلام را در خواب ديده سروده است. سپس اشعارش را چنين خواند:
وقتى ما حكومت را بدست گرفتيم، عفو و بخشش و انسانيت شيوه ما بود، ولى وقتى شما (بنى اميه) حكومت را بدست گرفتيد تا بيابان حجاز (حمّام) خون براه انداختيد، و غير انسانى رفتار نموديد. در حاليكه روش ما در طول تاريخ، لطف و مهربانى با اسيران بود، شما كشتن اسيران ما را روا داشتيد و همين تفاوت بين ما و شما (در سرزنش و نالايقى شما) كافى است و از كوزه برون همان تراود كه در اوست به اين ترتيب عجيب، على عليه السلام پاسخ شيخ نصراللّه را داد كه خلاصه اش اين است، ما را با بنى اميّه مقايسه نكن، اخلاق ما با آنها (زمين تا آسمان) فرق دارد، ما اهل كَرَم و بخشش و مهربانى هستيم ولى آنها خون آشام و سخت دل مىباشند.