3) غذا و پول
جناب حاج سيّد محمد تقى حشمت الواعظين طباطبائى قمى در كتاب شريف خاندان ايروانى يا راهنمايان عِلمى اُمَم صفحه چهل و يك از قول نخبة الاطياب آقاى حاج محمد موسى ايروانى به نقل از برادر ارجمندش آقاى محمد جواد ايروانى كه بيست روز قبل از رحلت مرحوم والد آية اللّه ميرزا يوسف ايروانى) به ديدار ايشان رفتم و هنگامى كه بحث تحمّل انسان در مقابل گرسنگى مطرح شد اظهار داشتند كه پدرم آقا ميرزا على ايروانى كه از زهّاد بزرگ حوزه علميّه نجف بود و به اين صفت نيز اشتهار داشت) معتقد بود كه انسان بدون غذا خوردن مىتوان چند روز زنده بماند و باكى نداشته باشد و داستانى را نقل كرد كه روزى در محضر پدر گرانقدرم مرحوم ميرزا على ايروانى رحمة الله عليه بودم كه ناگهان اشك چشمش چون دُرّ بر پهنه گونه اش جارى شد و چنين فرمود:در مقطعى از ايام تحصيل خود، در حجره كازرونى واقع در ضلع شرقى صحن مطهّر مولاى متقيان على عليه السلام سه روز پى در پى بود كه گرسنه بودم امكانات محدود اجازه به من نمى داد تا موادّ غذائى لازم را تهيّه نمايم.اين محاصره تلخ مرا به ياد اين سخن مردم انداخت كه مىگويند اگر سه شبانه روز به آدمى غذا نرسد مىميرد، به خود گفتم اين حرف بيجائى است و محتوى ندارد، زيرا نمونه آن منم كه پس از گذشت هفتاد و دو ساعت گرسنگى تنها ضعف وجود مرا گرفته است ولى هنوز سر پا هستم و نمرده ام.از شدّت ضعف تصميم گرفتم تا بخوابم و همينكه خواستم بخوابم با خود انديشيدم كه اگر رو به قبله بخوابم مشروع خواهد بود زيرا امكان دارد شدّت گرسنگى مرگ را بدنبال آورد. قبل از خفتن به حرم مولاى خود حضرت على (عليها السلام) متوجّه شده و گفتم: آقا جان براى من مسئله مردن حلّ شده است، زيرا معتقدم اگر مرگ نبود، نمى توانستيم حيات جاودانه را بيابيم پس در حقيقت مرگ پلى است ميان حيات اين جهان و جهان معنى.بنابراين هيچگونه خوفى مرا تهديد نمى نمايد و نگرانى ايجاد نمى كند، تنها خوف و نگرانى من اين است كه مبلغ سيزده پول مديونم، مولا جان چنانچه اين مشكل مراحل كنى آغوشم براى پذيرش مرگ آماده است.به محض آنكه حرف دلم را با آقا على عليه السلام مطرح نموده و با كلمات ساده او را مخاطب قرار دادم بلافاصله خوابيدم و به خواب عميقى فرو رفتم كه ناگهان درب حجره گشوده شد و فريادى غرّا سكوت حجره را شكست كه از شدّت آن صدا از خواب بيدار شدم در حالى كه دلهره و اضطراب وجود مرا گرفته بود زائرى ايرانى را ديدم كه با آغوش گرم خود مرا مخاطب قرار داده و مىگويد:بيا اين يك ديگ غذاى گرم و اين هم سيزده پول.
مرا در تن بود تا جان على گويم على جويم
ز پيدا وزپنهانم همين يك حرف را دانم
اگر اهل خراباتم و گر شيخ مناجاتم
على دين است وايمانم على درداست و درمانم
على حلال مشكلها على آرامش دلها
اگر در خانقه افتم و گر در ميكده خفتم
بهر معموره و ويران على گويم على جويم
بجنبد تا رگم در جان على گويم على جويم
كه در پيدا و در پنهان على گويم على جويم
بهر آئين بهر دستان على گويم على جويم
چه با درد و چه با درمان على گويم على جويم
كند تا مشكلم آسان على گويم على جويم
بهر معموره و ويران على گويم على جويم
بهر معموره و ويران على گويم على جويم