8) ابن سكيت
ابن سكيت، از علماء و بزرگانِ ادب عربى است و هنوز هم در رديف صاحب نظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده مىشود اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسى مىزيسته در حدود دويست سال بعد از شهادت آقا على عليه السلام در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است! اما چون بسيار فاضل و برجسته بود، متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد.يك روز كه بچه هاى متوكل به حضورش آمدند و ابن سكيت هم حاضر بود و خوب از عهده درس خويش برآمده بود، متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكيت و شايد به دليل سابقه ذهنى كه از او داشت كه شنيده بود تمايل به تشيع دارد، از ابن سكيت پرسيد: اين دو تا (فرزندش) پيش تو محبوب ترند يا حسن و حسين فرزندان على (عليهم السلام)؟ ابن سكيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت و خونش بجوش آمد با خود گفت كار اين مرد مغرور به جائى رسيده است كه فرزندان خود را با حسن و حسين (عليهم السلام) مقايسه مىكند؟اين تقصير من است كه تعليم آنها را برعهده گرفته ام، لذا در جواب متوكل گفت: بخدا قسم قنبر غلام على عليه السلام به مراتب از اين دوتا و از پدرشان نزد من محبوبتر است.متوكل فى المجلس دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت گردنش درآوردند.
شها تا جاى در سر داده ام سوداى مهرت را
نه من تنها به مهرت پاى بند از جان شدم شاها
چو مهرت فرض باشد اى شه خوبان روا باشد
به عشقت مىخورم سوگند تا جان در بدن دارم
چراغ سينه سازم شمع بزم آراى مهرت را
على گويان زاعضا بشنوم غوغاى مهرت را
دل خلق است طالب گوهر والاى مهرت را
كه زيب دل نمايم لؤلواى مهرت را
چراغ سينه سازم شمع بزم آراى مهرت را
چراغ سينه سازم شمع بزم آراى مهرت را