1) مدح آقا - کرامات العلویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات العلویه - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1) مدح آقا

عالم زاهد و محب صادق مرحوم حاج شيخ محمد شفيع محسنى جمى اعلى اللّه مقامه نقل فرمود: در كنكان يكنفر فقير در خانه مىآمد و مدح آقا اميرالمؤمنين على عليه السلام را مىخواند و مردم به او احسانى مىكردند. تصادفا گذرش به در خانه قاضى شهر كه ازسنّى هاى ناصبى بود مىافتد و مدح زيادى مىخواند، قاضى سخت ناراحت مىشود در را باز مىكند و مىگويد چقدر اسم على را ميبرى، چيزى بتو نمى دهم مگر اينكه مدح عمر را كنى كه من بتو احسان كنم.

فقير مىگويد: اگر در راه عمر تو مىخواهى خيرى بما برسانى از زهر مار بدتر است و من نمى خواهم و نمى گيرم، قاضى عصبانى مىشود و فقير را بسختى ميزند. زن قاضى واسطه مىشود و بقاضى مىگويد دست از او بردار زيرا اگر كُشته شود ترا خواهند كشت بالاخره قاضى را داخل خانه مىآورد و از فقير كاملاً دلجوئى مىكند كه فسادى واقع نشود.

قاضى بغرفه و اطاقش مىرود پس از لحظه اى زن صداى ناله عجيبى از او مىشنود وقتى كه مىآيد مىبيند قاضى حالت فلج پيدا كرده و گنگ هم شده است بستگانش را خبر مىكنند از او مىپرسند چه شده (آنچه كه از اشاره خودش فهميده شد اين بود كه تا بخواب رفتم مرا به آسمان هفتم بردند و بزرگى سيلى بصورتم زد ومرا پرت نمود كه بر زمين افتادم.) بالجمله او را بمريضخانه بحرين مىبردند و قريب دو ماه تحت معالجه واقع مىشود و هيچ فائده اى نمى بخشد او را بكويت مىبرند (نقل كننده داستان فرمود) تصادفا در همان كشتى كه من بودم او را آوردند و باتفاق هم وارد كويت شديم بمن ملتجى شد و التماس دعا مىكرد من به او فهماندم كه دست همان كسى كه سيلى اش خورده بايد شفا بيابى و اين حرف به آن بدبخت اثرى نكرد و بالجمله چندى هم به بيمارستان كويت مراجعه كرد فايده نبخشيد و فرمود تا سال گذشته در بحرين او را ديدم بهمان حال فقر و فلاكت دردكانى زندگى مىكرد و گدائى مىنمود. اين است اثر جسارت به ساحت مقدّس آقا على عليه السلام.




  • اى بشر راه حقيقت را بجو
    راه حق مهر على و آل اوست
    گويمت رمزى ز اسرار غدير
    جبرئيل آمد به امر ذوالمنن
    گر نيارى امر ايزد را بجا
    گر كه مىترسى ز كين و كفر خلق
    هان نگه دارد ترا پروردگار



  • تا شوى در هر دو عالم رستگار
    باش در اين راه محكم، پايدار
    تا نمائى حب حيدر اشعار
    كى پيمبر كن ولى را آشكار
    نيست تبليغ رسالت استوار
    هان نگه دارد ترا پروردگار
    هان نگه دارد ترا پروردگار



/ 132