داورى به عدل و حكم به داد از ملموسترين و آشناترين مصداقهاى عدالت است. اگر عدل اجتماعى را ميزان و معيار ارزشها در جامعه بدانيم، عدل در قضاوت را بايد شاهين آن ترازو به شمار آوريم. با اين شاهين است كه چهره عدل در حوزههاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و... رخ مىنمايد. در جامعهاى كه داوريها و نظام قضايى آن بر معيار حق و عدل استوار است، پديدههاى تنازع و تخاصم و تنش و تشنج، زمينه ظهور و بروز كمترى مىيابد اگر مردم بدانند و ببينند كه در محكمه قضاء و در دادگاه معيار وميزان داورى بر محورعدالت مىچرخد و ضوابط ميدان به روابط نمىدهند، قانونبراى همه محترم است و غنى و فقير و عالى و دانى نمىشناسد، در چنين فضايى زمينه بسيارى از خلافكاريها، رشوهخواريها، بندوبستها، سفارشها به خودى خود فروكش مىكند.
گزيده سخن آن كه: عدل قضايى، زيربناى عدالت اجتماعى، سياسى و اقتصادى است. از اين روى، قرآن مجيد بر پيادهشدن و جامه عمل پوشيدن آن از سوى حاكمان و قاضيان تاكيد وىيه دارد:
«واذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل.» [57]
و آن گاه كه در ميان مردم داورى مىكنيد به عدالت داورى كنيد.
و از سوى ديگر كسانى را كه بر اين اصل پاىبند نيستند، «ظالم»[58]، «فاسق» [59] و «كافر» [60]خوانده است. در نگاه على(ع) عدل قضايى ميزان و معيارى است كه در پرتو آن ارزشهاى ديگر تجلى مىكند و مردم را نسبتبه نظام دينى و حاكمان آن خوشبين مىسازد.
شكر و سپاس نعمت اقتدار به آن است كه قدرتمندان سياسى و آنان كه دستشان به بيتالمال و اداره مردم رسيده است، براى مردم و ولى نعمتهاى خويش، امنيت اجتماعى و آسايش و آرامش عمومى فراهم آورند، به گونهاى كه مردم دغدغهاى از اين جهت نداشته و درجهت اعتلاى مادى و معنوى كشور و نظام خود تلاش ورزند. امام على(ع) در صدر بخشنامهها و دستورالعملهاى حكومتىاش مىفرمود:
«عليك بالعدل فى حكمك اذ انتهت الامور اليك.» [61]
آن گاه كه كارها به تو سپرده شد، به عدل داورى كن.
افزون بر اين، على(ع) به ريزهكاريهاى عدل قضايى در محكمه و دادگاه پرداخته و به محمدبن ابىبكرمىفرمايد:
«فاخفض لهم جناحك والن لهم جانبك وابسط لهم وجهك وآيس بينهم فى اللحظة والنظرة حتى لايطمع العظماء فى حيفك لهم و لايياس الضعفاء من عدلك بهم، فان الله تعالى يسالكم معشرعباده عن الصغيرة من اعمالكم والكبيرة والظاهرة و المستوره فان يعذب فانتم اظلم و ان يعف فهو اكرم.» [62]
با آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشادهرو و به يك چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشمبنگرى و خواه خيره شوى به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوان نبندند و ناتوان از عدالت تو مايوس نگردند كه خداى تعالى مىپرسد از شما بندگان از خرد و درشت كارهاتان و از آشكار آن و نهان. پس اگر عذاب كند شما ستمكارتر و اگر ببخشد او بزرگوارتر.
روشن است اگر شاكى به دادگاهى پابگذارد كه اطمينان دارد قاضى براى نگاههايش و براى به كار بردن وايهها، عنوانها و لقبها، نسبتبه دو سوى دعوا، حساب باز كرده و در همه جا با ميزان عدل حركت مىكند، دو سوى دعوا براى او يكسانند، فرقى بين عالى و دانى نمىنهد، دوست و خويش و بيگانه نمىشناسد، چشم طمع به مال و ثروت و يا مقام و موقعيت كسى ندوخته است، در چنين دادگاهى حتى اگر عليه او هم حكمى صادر شود، با وجدانى آرام و خاطرى آسوده مىپذيرد و همين حالت از درد و رنج و گرفتارى او مىكاهد.
به راستى، اگر مسؤولان قضايى و قاضيان پرتلاش پيش از آن كه به داورى بين مردم بنشينند، در مملكت وجود خويش بين عقل و نفس به داورى بنشينند و به فرمايش مولا على(ع):
«فكان اول عدله نفى الهوى عن نفسه.» [63]
نخستين گام عدالت را در كنترل هواى نفس خود بردارند.
اگر خودخواهى خويش را به كنترل درآورند و ترازوى قضاوت را درحوزه رفتار خويش نصب كنند، در مقام داورى بين مردم به آسانى خواهند توانستبه داد آنان برسند و دست تجاوزكاران به حقوق و شرف و ناموس و اموال را از سر مردم كوتاه سازند.
اهميت نگهداشت موازين عدل در قضاوت در سخنان اميرالمؤمنين(ع) بسيار است و آنچه اشارت كرديم نمى از يم بود. در اينجا به نمونهاى از سيره آن حضرت در اين زمينه بسنده مىكنيم:
«شاكى شكايتخود را به خليفه مقتدر وقت، عمربن الخطاب تسليم كرد. طرفين دعوا بايد حاضر شوند و دعوا طرح شود. كسى كه از او شكايتشده بود، اميرالمؤمنين علىبن ابىطالب، عليهالسلام، بود. عمر هر دو طرف دعوا را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامى، دو طرف دعوا بايد پهلوى يكديگر بنشينند. و اصل «تساوى در مقابل دادگاه» محفوظ بماند. خليفه مدعى را به نام خواند و امر كرد در نقطه معينى رو بهروى قاضى بايستد. بعد رو كرد به على و گفت: «يا ابا الحسن پهلوى مدعى خودت قرار بگير». به شنيدن اين جمله چهره على درهم و آثار ناراحتى در قيافهاش پيدا شد. خليفه گفت: «يا على! ميل ندارى پهلوى طرف مخاصمه خويش بايستى؟»
على(ع) ناراحتى من از اين نبود كه بايد پهلوى طرف دعواى خود بايستم بر عكس، ناراحتى من از اين بود كه تو كاملا عدالت را مراعات نكردى، زيرا مرا با احترام نام بردى و به كنيه خطاب كردى... اما طرف مرا به همان نام عادى خواندى... » [64]