همان گونه كه قبلا اشاره شد، اين خطبه، ناظر به آتش افروزان جنگ جمل، يعنى طلحه و زبير و ياران آنها است. آن دو كه هواى حكومت در سر داشتند و على (عليه السلام) را آماده واگذارى بعضى از مناصب مهم حكومتى به خودشان نديدند، تحت تأثير هواى نفس و وسوسه هاى شيطانى، بيعت خود را با على (عليه السلام) شكستند و گروهى از مردم را پيرامون خود جمع كردند و همسر پيامبر، عايشه را هم با خود همراه نمودند و به عنوان خون خواهىِ عثمان، قيام كردند (1) و «بصره» را ـ كه به جهاتى، براى اين كار آمادگى داشت ـ به عنوان مركز توطئه هاى خود برگزيدند.
امام (عليه السلام) در نخستين فراز اين خطبه، به اين توطئه، اشاره كرده مىفرمايد:
آگاه باشيد! شيطان، حزب خود را بسيج كرده و سپاهش راگرد آورده است تا بار ديگر، ظلم و ستم به وطنش بازگردد و باطلِ، به جايگاه نخستينش رسد»! «أَلا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ (2) حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ جَلْبَهُ (3) لِيَعُودَ الْجَورُ إلى أوْطانِهِ وَ يَرْجِعَ الْباطِلُ إلى نِصابِهِ (4)».
1 ـ مسأله خون خواهى عثمان، تنها، دستاويزى براى جنگ افروزان شام نبود; بلكه در جنگ جمل نيز دستاويز طلحه و زبير و عايشه بود تا كار خود را در آتش افروزى جنگ جمل توجيه كنند. مورخ معروف، ابن اثير در كتاب «كامل» مىگويد: هنگامى كه عايشه، از مكه به مدينه مىآمد در وسط راه خبر قتل عثمان و اجتماع مردم بر بيعت على (عليه السلام) را شنيد. بسيار ناراحت شد و گفت: «اى كاش، آسمان بر زمين فرود مىآمد اگر اين كار سر بگيرد.» و سپس دستور داد كه او را به مكه بازگردانند. او مىگفت: «به خدا! عثمان، مظلوم كشته شد! به خدا قسم! من از خون خواهان او خواهم بود.» كسى از حاضران به او گفت: «نخستين كسى كه ضد عثمان سخن گفت، تو بودى! و تو بودى كه نام «نعثل» بر عثمان نهادى! (نعثل، به گفته بعضى يك مردِ يهودىِ ريش بلند بوده است. و به گفته «لسان العرب» اين كلمه، به معناى «پيرمرد احمق» است.) و تو بودى كه مىگفتى نعثل را بكشيد كه كافر شده است»: كامل، جلد 3، صفحه 206. طبرى، مورّخ معروف، نيز همين معنا را در تاريخ خود آورده است: تاريخ طبرى، جلد 3، صفحه 477. 2 ـ ذَمَّر از ماده«ذمر» به معناى «برانگيختن و تشجيع كردن» است. و گاه گفته شده كه اين كلمه به معناى تحريكِ توأمِ با ملامت و سرزنش است و از همين رو، ذِمْر (بر وزن ذِهْن) به معناى «مرد شجاع و متحرّك» است. 3 ـ «جَلَب» در اصل، به معناى «سوق دادن و جابه جا كردن» است و به افرادى كه به آسانى جمع و جور و گردآورى مىشوند، «جلب» مىگويند.استجلب، در اين جا به معناى «گردآورى كردن» است. 4 ـ «نصاب» از ماده«نصب» در اصل، به معناى «تثبيت چيزى در محلّى» است و لذا به اصل و اساس هر چيزى، «نصاب» گفته مىشود. اطلاق نَصَب بر خستگى و تعب، شايد به اين دليل است كه انسان را در محل خود ساكن مىكند.