از اخلاق بزرگواران، دفع بدى به نيكى است. امام سجّاد(عليه السلام)در اين ميدان نيز پيشتاز بودند; چه بسيار كسانى كه نسبت به حضرت بدرفتارى مى كردند، ولى آن حضرت بزرگوارانه گذشت مى كردند.
نمونه اش ستم هاى فراوان فرماندار مدينه هشام بن اسماعيل، نسبت به مردم، به ويژه امام سجّاد(عليه السلام)بود; امّا زمانى كه هشام توسط وليد بن عبدالملك از كار بركنار شد، امام(عليه السلام)بر خلاف انتظار هشام، نزديكان خود را از آزار و بى احترامى نسبت به وى بازداشتند و چون بر هشام گذشتند، بر او سلام كردند. هشام با مشاهده اين عظمت روحى و كرامت اخلاقى، گفتند: «اللّه اعلمُ حيثُ يجعَلُ رسالته.»(80)
سيره آن بزرگوار با غلامان و كنيزانشان نيز درس آموز است: روزى يكى از بندگان خود را براى كارى خواستند، ولى او پاسخ نداد. براى بار دوم و سوم نيز همين برنامه تكرار شد. سرانجام از او پرسيدند: «پسرم، صداى مرا نشنيدى؟»
گفت: «چرا».
فرمود: «چرا پاسخ مرا ندادى؟»
گفت: «چون از تو نمى ترسم.»
امام(عليه السلام)فرمود: «سپاس خدا را كه غلام من از من نمى ترسد!»(81)
همچنين روزى بر مردى گذشتند كه از ايشان بد مى گفت. فرمود: «اگر راست مى گوييد، خدا از من بگذرد و اگر دروغ مى گوييد، خدا از شما بگذرد.»(82)
زمانى مردى بيرون خانه، ايشان را ديد و ناسزا گفت. خادمان حضرت بر آن مرد حمله بردند، اما امام(عليه السلام)فرمود: «او را رها كنيد.» سپس به او گفتند: «آنچه از ما بر تو پوشيده مانده بيش از آن است كه مى دانى. آيا حاجتى دارى؟» مرد شرمنده شد و امام(عليه السلام)گليمى را كه بر دوش داشتند بر او افكندند و فرمودند تا هزار درهم به او بدهند. آن مرد از آن پس مى گفت: «گواهى مى دهم كه تو فرزند پيامبر هستى.»(83)
سيره امام زين العابدين(عليه السلام) دراين باره، تعاليم ارزشمند و درس هاى بزرگى به امّت اسلامى مى آموزد كه اگر در آن بنگرند و در مفاهيم درست آن بينديشند، تندخويى ها و كج خُلقى ها از بين خواهد رفت و بردبارى و از خودگذشتگى جايگزين آن خواهد شد و ريشه مهر و محبّت در بين همه مردم، بهويژه كسانى كه خود را داراى لغزش و اشتباه مى دانند، گسترش خواهد يافت.