بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها)

عائشه بنت الشاطی؛ ترجمه: رضا صدر

نسخه متنی -صفحه : 176/ 145
نمايش فراداده

بازگشت كاروان

در اين مدت، مدينه در خاموشى بهت‏آميزى فرو رفته‏بود و پيوسته مترصّد بود كه بداند بر سر حسين سبط رسول چه آمده؛ حسينى كه بر حسب دعوت شيعيانش به كوفه رفته بود. ناگهان منادى ندا داد:

علىبن حسين با عمه‏ها و خواهرانش آمده‏اند.

علىبن حسين؟ عمه‏ها و خواهران؟

پس امام حسين كجاست؟

پس عموها و برادران كجايند؟

پسر عموها چه شدند؟

ستارگان زمين كه فرزندان زهرا و از دودمان عبدالمطّلب بودند، كجا رفتند و بر سر آن ها چه آمده؟ و كجا؟ وكجا؟

انعكاس اين خبر شوم، همه‏جا را پر كرد، تا به دامنه كوه احد رسيد، و از آن جا به بقيع رفت، واز آن‏جا به مسجد قبا.

خبرى بود آرام، ولى جانگداز و جگرخراش، و ديرى نپاييد كه اين خبر در ميان ناله‏هاى گريه‏كنندگان و شيون‏هاى ضجّه زنندگان نابود شد. در مدينه، بانويى پرده‏نشين نماند، مگر آن كه از پرده بيرون آمد و به نوحه‏گرى و ناله و زارى پرداخت.