بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها)

عائشه بنت الشاطی؛ ترجمه: رضا صدر

نسخه متنی -صفحه : 176/ 154
نمايش فراداده

البته اين پرده هرگز نيفتاد و گمان ندارم كه روزى برسد كه اين پرده افتاده شود، مگر آن كه زمين و ساكنانش عوض شوند. زينب از اين دنيا نرفت مگر وقتى كه لذت پيروزى را دركام ابن‏زياد و يزيد و بنىاميّه از ميان برد و قطراتى از زهرى كشنده در جام‏هاى پيروزمندان فرو ريخت. دل خوشى و سرورى بود، ولى طولى نكشيد.

پيروزى موقتى بود و ديرى نپاييد كه منتهى به چنان شكستى شد كه در آخر، حكومت بنىاميّه را بر باد داد.

هنوز زينب از مجلس يزيد قدم بيرون ننهاده بود كه يزيد احساس كرد در فرحى كه از كشتن حسين به او دست داده، خللى راه يافت و روزبه‏روز در افزايش بود تا كم‏كم به صورت يك پشيمانى گزنده درآمد، و سه سال آخر عمر يزيد را تيره و تار كرد و از ناحيه او به ابن زياد شرّ بسيارى رسيد.

طبرى وابن اثير نقل مىكنند:

«موقعى كه عبيداللهِ زياد، حسين‏بن على عليه السلام و برادرانش را بكشت و سرهاى آن ها را نزد يزيد فرستاد، در ابتدا يزيد خشنود گرديد و عبيدالله پيش او مقام عالى يافت. ولى چيزى نگذشت كه پشيمان شد و مىگفت:

چه مىشد كه من قدرى تحمّل مىكردم و به حسين آن چه مىخواست مىدادم؟

خداى پسر مرجانه را لعنت كند كه حسين را وادار به خروج كرد و ناچار نمود و سپس او را بكشت و در اثر كشتن او مرا نزد مسلمانان مبغوض نمود و دشمنى مرا در دل‏هاى آن ها جاى داد؛ زيرا كشتن حسين نزد آن ها بزرگ بود. مرا با پسر مرجانه چه كار، خدا لعنتش كند. و بر ابن زياد خشمگين گرديد.