در پى خون خواهي
بانوى بانوان، پس از برادر شهيدش، بيش از يك سال و نيم زنده نماند. ليكن در اين مدت كوتاه توانست جريان تاريخ را عوض كند.بنىاميّه گمان بردند كه كشته شدن حسين و همه كسان او، آخرين قسمت از داستان تشيّع خواهد بود.در اين گمان هم، چندان غافل و خطاكار نبودند؛ زيرا ديگر اميدى به دودمان على نبود، كه از ميان آن ها كسى قيام كند. پس از آن كه همه مردانشان كشته شدند و جز كودكانى يتيم و بيوهزنانى داغ ديده باقى نمانده بود.نخست على كشته شد و روزگار بدون درنگ و انحراف مىگذشت و موقعيت معاويه مستحكم گرديد؛ مخصوصا وقتى كه در ميان مردم شايع شد كه به تحريك او همسر حسنبن على سرور دودمان على را زهر خورانيد.روزگار هم چنان به سير خويش ادامه مىداد، بدون آن كه توجه كند كه چه شد و چه از دست رفت.سپس، در پيش چشم و گوش شيعيانش، حسين كشته شد و زمينه چنين بود كه اهل كوفه بار ديگر خيانت خود را تكرار كرده، پسر حسين، زينالعابدين را براى بيعت دعوت كنند. سپس، به وى خيانت نموده، تسليم دشمنانش كنند چنان كه با پدر و عمويش چنين كردند؛ در اين صحنه پيش از آن كه پرده بيفتد، زينب
ظاهر شد، تا اهل كوفه و ستمكاران بنىاميّه را لعنت كند و سرزنش نمايد.