هجرت
نوبت بهحسين رسيد. زينب آماده شد برادر را پرستارى و نگهدارى كند. حسين مىديد كه خلافت از خاندان رسول خدا بيرون مىرود و در دست بنىاميه سلطنت موروثى مىشود.هنوز از وفات امام حسن، شش سال نگذشته بود كه معاويه آشكارا مردم را براى پس از مرگش به بيعت با يزيد دعوت كرد.و مردم خواه ناخواه تسليم شده و گردن نهادند، به جز پنج تن كه در ميان آنان سزاوارتر از حسين، فرزند زهرا نواده رسول، كسى نبود كه از اين تعدّى و تجاوز خشمگين شود.
معاويه، پس از بيعت گرفتن براى يزيد، چهار سال بزيست، و حسين هم چنان در جايگاه خود استوار بود. او نمىخواست كه ولايت عهد حكومتىكه جدّش تأسيس كرده است، كسى مانند يزيد باشد.
اگر خلافت موروثى باشد، چه كسى ازحسين جگر گوشه پيغمبر پسر دختر رسول به آن سزاوارتر است؟و اگر ملاك در انتخاب خليفه، شايستهترين و پاكدامنترين فرد باشد، چه كسى از امام حسين، آن پرهيزكار پاكدامن، آن دانشمند فهميده، شايستهتر است؟آيا حق موروثى دودمان رسول را از پدرشان غصب كردند، تا جوانى فاسق،
بىدين، شرابخوار، بازىگر، ياوهگوى، بهارث برد!