را پرستارى كند و با محتضران همدردى نمايد، و براى قربانيان و شهيدانى كه قطعه قطعه و پاره پاره در آن بيابان افتاده بودند و مرغان هوا و درندگان وحشى پيكرهاشانرا مىجويدند، بسوزد و اشك بريزد. ولى عقيده من آن است كه، زينب وظيفه بزرگ خود را پس از اين مصيبت آغاز كرده؛ زيرا او از طرفى بايد زناناسيربنىهاشم- كهمردانشان را از دست دادهاند ـ سرپرستى كند، و از طرفى بايد باجان بازى از جان جوانى بيمار (علىبن حسين زينالعابدين) دفاع كند، كه اگر زينب نمىبود، كشته مىشد، و باكشته شدن او، دودمان امام برچيده مىگشت.
اضافه براين، وظيفهاى بزرگتر بر دوش زينب بود؛ زينب وظيفه داشت نگذارد كهاين خون مقدّسى كه ريخته شد، بههدر رود. گمان ندارم مبالغه باشد، و يا زيادهروى كرده باشم، اگر بگويم، زينب كسى بود كه پس از وقوع اين كشتار، آن را مصيبتى جاويد و فراموش نشدنى قرار داد.
زينب، پس از فاجعه كربلا زنده نماند، دردها و رنجهايىكه كشيده بود، به اندازهاى نبود كه بتوان تحمّل كرد و طاقت آورد. ولى در آن مدت كوتاهى كه زندگى كرد، توانست در دلهاى شيعيان، آتش خون و اندوهى را بيفروزد كه تا امروز زبانه بكشد و خاموش نگردد. و كسانىرا كه اهل بيت پيغمبر صلّى الله عليه وآله را تسليم دشمنان كردند، به بدبختى وخوارى و سوزشِ پشيمانى بيندازد. و پاك كردن اين گناه را ارثى سهمگينومقدّس در ميان فرزندانشان برجاى گذاردكه نسلى از نسل ارث ببرد.