بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها)

عائشه بنت الشاطی؛ ترجمه: رضا صدر

نسخه متنی -صفحه : 176/ 10
نمايش فراداده

در ساعتى چند به‏قول خودش: جدّش و پدرش و مادرش و برادرانش و همه كسانش از دستش رفتند، و همگى در خاك‏و خون غلتيدند. شب دهم و شام دهم!

چقدر تفاوت ميان اين شب سپيد و آن شام سياه وجود داشت!

وه كه چه شام تيره‏اى بود!

زينب در شب دهم همه كس داشت، ولى در شام دهم هيچ‏كس نداشت!

در شب دهم پشت و پناه داشت، سرور داشت، نقطه اتّكا داشت، برادر داشت، پسر داشت، جوان داشت، كودك داشت، شيرخوارداشت، ولى در شب يازدهم، هيچ‏كدام را نداشت!

زينب در شب دهم، خواهر بود، مادر بود، عمّه بود، سروربود، ولى در شام دهم نبود!

در شب دهم، خيمه و خرگاه داشت، جامه نو برتن داشت، چراغ داشت، بستر خواب داشت، خدمت‏گزاران بسيار داشت، ولى در شامِ دهم نداشت!

در شب دهم، تنش سالم بود، ولى در شام دهم، از تازيانه‏مجروح!

آرى... در شام دهم زينب چيزى داشت، كه‏درشب‏دهم‏نداشت!

آيا آن چه بود؟

آب بود! آرى آب بود!

زينب در شام دهم آب داشت، ولى درشب دهم نداشت!

آيا دمى كه آب، حلال گرديد، اول خودش نوشيد، يا به‏زنان خون‏جگر و كودكان يتيم دربه‏در داد؟

نخستين دفعه‏اىكه خواست آب بنوشد چه حالى داشت؟

چه خاطراتى در قلبش مىتپيد؟! چه تشنه‏كامان بزرگوارى را كه با لب تشنه جان دادند، به‏خاطر مىآورد؟ آيا قدرت بر نوشيدن آب داشت؟ چگونه به‏كودكان يتيم و زنان داغ‏ديده آب داد؟!