پس از همه آن كوشش ها،خداوند براى فرستاده خود(ص)چنين مقدرفرموده بود كه هدف خود را كه در پى آن بود در ميان حاميان يثرب بيابد.
بعد از عذاب ها و بلاها كه بر مسلمانان فرود آمد به يثرب مهاجرت فرمودو در آنجا نخستين سراى اسلام به صفحه خاك به وجود آمد و همانا كه اين رويداد براى ظهور دولت اسلامى (4) اذن و اجازتى بود و رسول الله نخستين كس بود كه آن را بوجود آورد.
ابن سعد در طبقات گويد:«وقتى آن هفتاد تن از محضر رسول الله بيرون رفتند،خشنودى در چهره روشنش پديدار بود و خداى ورا قدرت و قومى مهيافرمود كه هم مردان كارزار بودند، هم تعدادشان بسيار بود،هم مردمى بودندكمك رسان.وقتى مشركان دانستند كه مسلمين مى خواهند از آن ديار بيرون روند،درباره آنان چنان آزار و شكنجه اى روا داشتند كه تا آن روز هيچكس مانند آن را نديده بود پس،اصحاب ازين واقعه بر حضرت(ص)شكايت بردند و رخصت طلبيدند تا از آن ديار هجرت اختيار كنند.
آنگاه حضرت رسالت(ص)فرمود:«شما را از سرائى كه به آنجاهجرت خواهيد كرد آگاهى دهم و آن يثرب است.پس هر كس بر آنست كه ازين ديار بيرون رود به سوى آنجا حركت كند».و قوم آگاه گرديدند و موافقت كردند و با يكديگر تبادل نظر نمودند و از شهر بيرون رفتند و آن كار را پنهان داشتند (5)
رسول اكرم(ص)به سوى امام على بن ابى طالب رفت و به او فرمان داد كه پس از عزيمت او به مكه برود و وديعه هاى مردم را كه نزد رسول اكرم مى باشد به صاحبان آن بازگرداند (6)
آن شب كه نبى اكرم(ص)مهاجرت فرمود،شبى تاريك بود و مشركان بر در خانه رسول الله اجتماع كردند و در صدد قتل آن رسول مكرم برآمدند.
رسول خدا زان پس كه على در بستر او خفت ازو جدا گرديد و از ميان مشركان بيرون رفت و خداى،خوابى موقت بر آنان چيره ساخته بود و رسول خود را اطمينان داده بود كه هيچ شرى از مشركان به او نرسد (7) .
همينكه رسول اكرم به يثرب رسيد و در آنجا اقامت گزيد،استوار وپاى بر جا به تشكيل مجتمع اسلامى روى آورد و در آن مجتمع جديد،به عنوان نخستين قائد،زمام شئون سياسى و اقتصادى و ادارى و داورى را كه به فرمانروائى بر آن جمع ارتباط داشت در دست گرفت.
پس از آنكه اسلام در مدينه ريشه دوانيد،به روياروئى با مشركان و جهادمبادرت فرمود تا نيروى جاهليت را كه در قريش تجسم يافته بود مورد هجوم قرار دهد و خطر و تاثير آن را از دعوت اسلامى دور كند و از ميان بردارد.
همانا كه رسول خدا(ص)وقتى با مشركان و يهود روبرو مى گرديد،-درين مرحله-بسى قاطع و استوار بود و مساله حكومت بين اسلام و جاهليت،موضوع كشاكش و جنگ بود.و هر جا كه امر ايجاب مى كرد،زور و فشار وسختگيرى بكار مى رفت.