زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازده گانه (ع)

عادل ادیب

نسخه متنی -صفحه : 173/ 72
نمايش فراداده

الف: در سطح نظرى

بنى اميه به نابودى نظريه يا ايده ئولوژى اسلامى و وارونه جلوه دادن آن دست زدند.مهمترين پيروزى بنى اميه اين بود كه وجدان انقلابى اسلامى رادرهم شكستند و تسلط روحى اهل بيت پيامبر را نزد مسلمانان از ميان بردندو احساسات مذهبى مسلمانان را از حساسيت انداختند و به وسيله تسلط مذهبى بنى اميه،يا دست كم،مهار كردن توده هاى مردم براى جلوگيرى آنان ازانقلاب و قيام به وسيله انگيزه داخلى،و ايجاد كردن مجوز شرعى براى حكومت خود يعنى حكومت بنى اميه،شعور مردم را تخدير كردند.

روشهاى آنان در محو كردن روش نظرى(ايدئولوژى)اسلامى و دگرگون سازى نظريات آن و فريفتن مردم به اميد آينده چنين بود:

1-احاديث جعلى به وجود آوردند و دروغهاى كسانى را كه در بدگوئى از امام على(ع)و تبرى جستن از آن بزرگوار،استعدادى خاص داشتند،خريدارى كردند.اين كار از راه جعل و تهديد و تطميع و خريدارى دروغها ونقل آن از زبان پيامبر اكرم(ص)و دگرگون جلوه دادن احاديث نبوى عملى ميشد.مانند واقعه سقيفه و حوادثى كه در پى آن روى داد.

بنى اميه ميكوشيدند تا نظريات صحيح اسلامى در نظر مردم پوشيده بماندو نيز ميكوشيدند در احكام اسلام توجيهاتى هر چند ضعيف بيابند و آنها را دربرابر اسلام صحيح قرار دهند و ميكوشيدند تا اسلام را از پشت نقابى كه جاهليت و رسوبات آن بر چهره اسلام انداخته بود،به مردم نشان دهند.

بنى اميه سعى ميكردند كسانى را كه در مورد رسول گرامى(ص)مرتكب دروغ و جعل نمى شدند با تهديد و فشار خاموش سازند تا مفاهيم و انديشه هاى رهبرى صحيح را بر زبان نياورند.معاويه پس از قحطسال به همه فرمانداران خود نوشت كه از هر كس كه در باب فضائل على(ع)و اهل بيت او سخنى بر زبان آورد،دورى جويند و تبرى كنند.هر خطيبى بر منبرى در هر كوى و برزن به امام على(ع)دشنام ميداد و از آن بزرگوار تبرى مى جست.

در كوفه كه شيعيان على(ع)فراوان بودند مصيبت مردم بيشتر بود.زيادبن سميه حكومت آنجا را ضميمه حكومت بصره كرد و شيعيان را سخت تعقيب مى نمود و مى كشت و يا دست و پايشان مى بريد و يا چشمانشان را كور مى كرد و آنان را به دار مى آويخت و يا از عراق آواره مى كرد (19) .

احاديث عمرو بن عاص و ابو هريره و مغيرة بن شعبه و عمرو بن زبير،افكار مردم را زهر آگين مى ساخت و نتيجه آن،تسليم و تبعيت تمام و كمال و اطاعت كوركورانه از حكومت بنى اميه بود (20) .

2-ايجاد كردن فرقه هاى مذهبى(سياسى)به نام اسلام،براى توجيه حكومت و بيان تفسيرهاى دينى گمراه كننده و اسلامى ساختگى به نام «مرجئه » و گاهى «جبريه ».در پشت اين اعمال پست و پليد،هدف اين بود كه انقلاب و قيام براى توده مردم حرام و ممنوع وانمود شود.

«نخستين كس كه از جبر سخن گفت و از آن دفاع كرد (21) معاويه بود.اوميخواست چنين وانمود كند كه هر پيشامدى از جانب خدا است.و اين فكر راوسيله و بهانه كار خود قرار داد تا به مردم چنين بفهماند كه خداوند او را خليفه و ولى امر خود قرار داده است.

معاويه اغلب به اين آيه كريمه استناد مى جست كه:

يؤتى الملك لمن يشاء (خداوند حكومت را بهر كس كه بخواهد عطاميفرمايد.)بر اين اساس، مى خواست قانونى بودن حكومت خود را اعلام كند.

اما مرجئه همكار و تكيه گاه خلافت معاويه بودند.نظريات آنان درتوجيه خلافت و قانع ساختن مسلمانان به وجوب اطاعت از او دور مى زد.

. (22) اينان ميگفتند:«ايمان يعنى تصديق به زبان نه به عمل (23) ».

حسان بن بلال المزنى نخستين كس بود كه مردم را در بصره به اين مذهب دعوت كرد (24) . بصريان گمشده خود را درين دعوت يافتند و از آن استقبال كردند.

مردم بصره از جنگ خسته شده بودند و در اثر مصيبتهاى جنگ جمل و صفين و نخيله،از صلح و سازش طرفدارى ميكردند.پس نظريات «مرجئه »از نظرآنان،نظريه اى بود كه خواستهاى آنان را منعكس ميساخت و آسايش آنان راتامين ميكرد (25) .

پس،ناچار بيشتر آنان به مرجئه گرويدند و به امور داخلى خود پرداختند (26) و توجهى به نوع سلطه و حكومت كه به نظرشان حكومتى جابر و گمراه نبود،نداشتند.در مذهب اينان،انديشه زندگانى به هنگام فتنه،مستند به حديثى ادعايى بود كه از زبان پيامبر(ص)نقل ميكردند:

«ستكون فتن القاعد فيها خير من الماشى و الماشى فيها خير من الساعى،الا فان نزلت او وقعت،فمن كان له ابل فليلحق بالله و من كان له غنم فليلحق بغنمه،و من كانت له ارض فليلحق بارضه ».

(بهنگام فتنه،نشستگان از كسانى كه راه ميروند بهترند و آنان كه راه ميرونداز آنان كه ميكوشند بهترند.هان،وقتى فتنه اى برخاست،هر كس شترى داشته باشد در پى شتر خويش رود و اگر گوسپندى او را باشد،در پى گوسپند خودرود و آن را كه زمينى باشد به زمين خويش باز گردد.) يكى از اصحاب پرسيد:آنكس كه زمين و گوسفند و شتر نداشت چه كند؟و رسول خدا جواب داد:«بر شمشير خود تكيه كند و آنرا بزير سنگ بگذارد و اگر مى تواند خود را نجات بخشد (27) ».

آنان مساله حكومت بر ملتها را بر عهده خداوند ميگذاشتند (28) .