سیری در سیره ائمه اطهار

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 144/ 44
نمايش فراداده

[ در اينجا لازم است مطلبي را عرض كنم : ] اميرالمؤمنين يك منطقي دارد و آن منطق اين است كه مي گويد من به خاطر اينكه خودم خليفه باشم يا ديگري ، با اينكه خلافت حق من است قيام نمي كنم ، آن وظيفه مردم است ، من آنوقت قيام مي كنم كه آن كسي كه خلافت را بر عهده گرفته است كارها را از مجرا خارج كرده باشد ، در نهج البلاغه است : و الله لاسلمن ماسلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا علي خاصة ( 1 ) . يعني مادامي كه ظلم فقط بر شخص من است كه حق مرا از من گرفته اند ، و منهاي اين ساير كارها در مجراي خودش است ، من تسليمم ، من آنوقت قيام مي كنم كه كارهاي مسلمين از مجرا خارج شده باشد . اين ماده قرار داد اين است [ و در واقع ] امام حسن اينچنين قرار داد مي بندد : مادامي كه ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم كرده اند ولي آن غاصب متعهد است كه امور مسلمين را در مجراي صحيح اداره كند من به اين شرط حاضرم كنار بروم . . 2 " پس از معاويه حكومت متعلق به حسن است و اگر براي او حادثه اي پيش آمد متعلق به حسين " . اين جمله مفهومش اين است كه اين صلح يك مدت موقتي دارد ، نه اينكه [ امام حسن ] گفت ديگر ما گذشتيم و رفتيم ، اين تو و اين خلافت ، تا هر وقت هر كار مي خواهي بكن ، نه ، " تا معاويه هست " ، اين صلح تا زمان معاويه است ، شامل بعد از زمان معاويه نمي شود ، پس معاويه حق ندارد براي بعد از زمان خودش توطئه اي بچيند : " و معاويه حق ندارد كسي را به جانشيني خود انتخاب كند " .

. 1 نهج البلاغه ، خطبه . 74