سیری در سیره ائمه اطهار

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 144/ 69
نمايش فراداده

مي كردند ، درباره جبر و اختيار بحث مي كردند . يك بازار فوق العاده داغي متكلمين به وجود آورده بودند . از همه اينها خطرناكتر - نمي گويم داغتر ، و نمي گويم مهمتر - پيدايش طبقه اي بود به نام " زنادقه " . زنادقه از اساس منكر خدا و اديان بودند ، و اين طبقه - حال روي هر حسابي بود - آزادي داشتند . حتي در حرمين يعني مكه و مدينه ، و حتي در خود مسجد الحرام و در خود مسجد النبي مي نشستند و حرفهايشان را مي زدند ، البته به عنوان اينكه بالاخره فكري است ، شبهه اي است براي ما پيدا شده و بايد بگوييم ( 1 ) . زنادقه ، طبقه متجدد و تحصيل كرده آن عصر بودند ، طبقه اي بودند كه با زبانهاي زنده آن روز دنيا آشنا بودند ، زبان سرياني را كه در آن زمان بيشتر زبان علمي بود مي دانستند ، بسياري از آنها زبان يوناني مي دانستند ، بسياريشان ايراني بودند و زبان فارسي مي دانستند ، بعضي زبان هندي مي دانستند و زندقه را از هند آورده بودند كه اين هم يك بحثي است كه اصلا ريشه زندقه در دنياي اسلام از كجا پيدا شد ؟ و بيشتر معتقدند كه ريشه زندقه از مانويهاست . جريان ديگري كه مربوط به اين زمان است ( همه ، جريانهاي افراط و تفريطي است ) جريان خشكه مقدسي متصوفه

. 1 در اين زمينه ابن ابي العوجاء تعبير شيرين و لطيفي دارد . روزي آمد نزد امام صادق و گفت : يا ابن رسول الله تو رئيس اين امر هستي ، تو چيني تو چناني ، جد توست كه اين ذيل را آورده ، چنين كرده ، چنان كرده ، اما خوب معذرت مي خواهم آدم وقتي سرفه اش مي گيرد بايد سرفه كند ، اخلاط كه راه گلويش را مي گيرد بايد سرفه كند ، شبهه هم وقتي در ذهن انسان پيدا مي شود بايد بگويد ، من بايد آن سرفه فكري خودم را بكنم ، اجازه بدهيد حرفهايم را بزنم . فرمود : بگو .