جرجي زيدان بعد از آنكه اين داستان را نقل مي كند مي گويد :
ببينيد صعه صدر را ، يك سيد اولاد پيغمبر مثل سيد رضي با اينهمه عظمت روحي و اين مقام شامخ سيادت و علمي [ يك كافر را چنين مدح مي كند ] . بعد مي گويد " همه اينها ريشه اش از دربار خلفا بود كه اينها مردماني واسع الصدر بودند " . اين به دربار خلفا مربوط نيست . سيد رضي شاگرد علي بن ابي طالب است كه نهج البلاغه را جمع كرده . او از همه مردم به دستور جدش پيغمبر و علي بن ابي طالب آشناتر است كه مي گويد حكمت و علم در هر جا كه باشد محترم است . اينها عواملي بود كه اين شور و نشاط علمي را به وجود آورد و قهرا اين زمينه را براي امام صادق فراهم كرد . پس در واقع بحث ما اين شد كه براي امام صادق اگر چه زمينه براي زعامت فراهم نشد و اگر فراهم مي شد مسلم آن زمينه از همه زمينه ها بهتر بود ، ولي يك زمينه ديگري فراهم بود و حضرت از آن زمينه استفاده كرد به طوري كه تحقيقا مي توان گفت حركتهاي علمي دنياي اسلام اعم از شيعه و سني مربوط به امام صادق است .
حوزه هاي شيعه كه خيلي واضح است ، حوزه هاي سني هم مولود امام صادق است ، به جهت اينكه رأس و رئيس حوزه هاي سني " جامع ازهر " است كه از هزار سال پيش تشكيل شده و جامع از هر را هم شيعيان فاطمي تشكيل دادند ، و تمام حوزه هاي ديگر اهل تسنن منشعب از جامع از هر است ، و همه اينها مولود همين استفاده اي است كه امام صادق از وضع زمان خودش كرده است . اين مطلب لااقل به صورت يك مسئله مطرح است كه آيا براي امام صادق بهتر بود اين زمينه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم كشته شود ؟ يا اينكه از اين زمينه عالي استفاده كند ؟ اسلام كه تنها مبارزه با ظلم نيست ، اسلام چيزهاي ديگر هم هست . بنابراين من اين مطلب را فقط به عنوان يك زمينه و يك تفاوت عصر امام صادق با عصرهاي ديگر عرض كردم كه اگر امام صادق از اين زمينه استفاده نمي كرد جاي اين سؤال بود كه اگر ائمه حكومت و خلافت مي خواستند مگر جز براي اين مي خواستند كه اسلام را نشر دهند ؟ چرا از اين زمينه مساعد استفاده نكردند و باز خودشان را به كشتن دادند ؟ جوابش اين است كه در وقتي كه زمينه ، مساعد بود چنين نبود كه زمينه مساعد را از دست بدهند .
براي حضرت رضا هم يك فرصت مناسب همين بود كه در مجلس مأمون راه يافت و از آن مجلس صداي خودش را بلند كرد . شايد حضرت رضا دو سال بيشتر نزد مأمون نبود ، ولي آنچه كه از حضرت رضا از همان دوره بودنش با مأمون نقل شده از بقيه مدت عمر حضرت نقل نشده است . و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
آيا جابربن حيان علم خود را از امام صادق آموخته است ؟
عرض كردم كه قسمتي از اين مطلب از مجهولات تاريخ است و هنوز تاريخ نتوانسته آن را صد در صد روشن كند . آن مقدار كه هست همين است كه اين درسها را از امام صادق آموخت . البته هستند افرادي كه به او اعتماد ندارند و مي گويند جابربن حيان دوره اش اندكي متأخرتر از امام صادق است . آنها هم كه مي گويند متأخرتر است مي گويند او شاگرد بعضي شاگردان امام صادق بوده است . ولي به هر حال آنهايي كه نوشته اند و به همين مسئله اعتماد دارند به همين عنوان نوشته اند كه او اين درسها را از امام صادق فرا گرفت . و عمده اين است كه اين علوم قبل از او سابقه نداشته است ، و اين نشان مي دهد كه حضرت شاگردان مختلفي در قسمتهاي مختلف داشته اند . همه افراد [ يك ظرفيت روحي و فكري ندارند ] چنانكه حضرت امير به كميل بن زياد مي فرمود : ان ههنا لعلما جما لو