. خيلي تعبير عالي يي است :" گم شده " . اگر انسان چيزي داشته باشد كه مال خودش باشد و آن را گم كرده باشد چگونه هر جا مي رود دنبالش مي گردد ؟ ! اگر شما يك انگشتر قيمتي داشته باشيد كه مورد علاقه تان باشد و گم شده باشد ، هر جا كه احتمال مي دهيد مي رويد
و تمام حواستان به اين است كه گوشه و كنار را نگاه كنيد ببينيد آيا مي توانيد گم شده تان را پيدا كنيد . از بهترين و افتخار آميزترين تعبيرات اسلامي يكي همين است :حكمت گمشده مؤمن است ، هر جا كه پيدايش كند مي گيرد ولو از دست يك مشرك ، يعني تو اگر مالت را ، گمشده را در دست يك مشرك ببيني آيا مي گوئي من كاري به آن ندارم
، يا مي گويي اين مال من است ؟ اميرالمؤمنين مي فرمايد :مؤمن علم را در دست مشرك عاريتي مي بيند و خودش را مالك اصلي ، و مي گويد او شايسته آن نيست ، آن كه شايسته آن است من هستم . برخي مسئله تسامح و تساهل نسبت به اهل كتاب را به حساب خلفا گذاشته اند كه " توسعه صدر خلفا ايجاب مي كرد كه در دربار خلفا مسلمان و مسيحي و يهودي و مجوسي و غيره با همديگر
بجوشند و ازيكديگر استفاده كنند " . ولي اين سعه صدر خلفا نبود ، دستور خود پيغمبر بود . حتي جرحي زيدان اين مسئله را به حساب سعه صدر خلفا مي گذارد . داستان سيد رضي را نقل مي كند كه سيد رضي - كه مردي است در رديف مراجع تقليد و مرد فوق العاده اي است و برادر سيد مرتضي است - وقتي كه دانشمند معاصرش " ابواسحق صابي " ( 1 ) وفات يافت قصيده اي در مدح او گفت ( 2 ) .
ا رأيت من حملوا علي الاعواد
ا رأيت كيف خبا ضياء النادي
ا رأيت كيف خبا ضياء النادي
ا رأيت كيف خبا ضياء النادي
( كه در اين زمان اگر كسي چنين كاري كند از شهر بيرونش مي كنند ) .
. 1 ابواسحق صابي مسلمان نبود ، صابئي بود
( كه درباره مذهب صابئين خيلي حرف است . برخي گفته اند مذهب صابئي ريشه مجوسي داشته ولي يك نحله مسيحي است . امروز راجع به اين مذهب خيلي علاقمند به ادبيت قرآن بود و خيلي هم به آيات قرآن استشهاد مي كرد
)
. ماه رمضان چيزي نمي خورد . مي گفتند تو كه مسلمان نيستي چرا چيزي نمي خوري ؟ مي گفت :ادب اقتضا مي كند كه من با مردم زمان خودم هماهنگي داشته باشم . . 2 اين قصيده را در " داستان راستان " نقل كرده ام
[ جلد 2 صفحه 237 ] .