سخن مالك بن انس درباره امام صادق - سیری در سیره ائمه اطهار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در سیره ائمه اطهار - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخن مالك بن انس درباره امام صادق

مالك بن انس كه در مدينه بود ، نسبتا آدم خوش نفسي بوده است . مي گويد :

من مي رفتم نزد جعفر بن محمد و كان كثير التبسم و خيلي زياد تبسم داشت ، يعني به اصطلاح خوشرو بود و عبوس نبود و بيشتر متبسم بود ، و از آدابش اين بود
كه وقتي اسم پيغمبر را در حضورش مي برديم رنگش تغيير مي كرد ( يعني آنچنان نام پيغمبر به هيجانش مي آورد كه رنگش تغيير مي كرد ) . من زماني با او آمد و شد داشتم . بعد ، از عبادت امام صادق نقل مي كند كه چقدر اين مرد عبادت مي كرد و عابد و متقي بود . آن داستان معروف را همين مالك


نقل كرده كه مي گويد در يك سفر با امام با هم به مكه مشرف مي شديم ، از مدينه خارج شديم و به مسجد الشجره رسيديم ، لباس احرام پوشيده بوديم و مي خواستيم لبيك بگوييم و رسما محرم شويم . همانطور سواره داشتيم محرم مي شديم

، ما همه لبيك گفتيم ، من نگاه كردم ديدم امام مي خواهد لبيك بگويد اما چنان رنگش متغير شده و آنچنان مي لرزد كه نزديك است از روي مركبش به روي زمين بيفتد ، از خوف خدا . من نزديك شدم و عرض كردم :

يا ابن رسول الله ! بالاخره بفرماييد

، چاره اي نيست ، بايد گفت . به من گفت :

من چه بگويم ؟ ! به كي بگويم لبيك ؟ ! اگر در جواب من گفته شد :

" لا لبيك " آن وقت من چه كنم ؟ ! اين روايتي است كه مرحوم آقا شيخ عباس قمي و ديگران در كتابهايشان نقل مي كنند ، و همه نقل كرده اند .

راوي اين روايت چنانكه گفتيم مالك بن انس امام اهل تسنن است . همين مالك مي گويد :

ما رأت عين و لا سمعت اذن و لا خطر علي قلب بشر افضل من جعفر بن محمد چشمي نديده و گوشي نشنيده و به قلب بشر خطور نكرده مردي با فضيلت تر از جعفر بن محمد . محمد شهرستاني صاحب كتاب " الملل و النحل " و از فلاسفه و متكلمين بسيار زبر دست قرن پنجم هجري و مرد بسيار دانشمندي است .

او در اين كتاب رشته هاي ديني و مذهبي و از جمله رشته هاي فلسفي در همه دنيا را تشريح كرده است . در يك جا كه از امام صادق نام مي برد مي گويد :

هوذوعلم غرير علمي جوشان داشت و ادب كامل في الحكمة و در حكمت ، ادب كاملي داشت ، و زهد في الدنيا و ورع تام عن الشهوات . فوق العاده مرد زاهد و با تقواي


بود و از شهوات پرهيز داشت . و در مدينه اقامت كرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه مي كرد :

و يفيض علي الموالي له اسرار العلوم ، ثم دخل العراق . مدتي هم به عراق آمد . بعد اشاره به كناره گيري امام از سياست مي كند
و مي گويد :

" و لاناز في الخلافه احدا " " با احدي در مسئله خلافت به نزاع بر نخواست " . او اين كناره گيري را اينطور تاويل ميكند ، ميگويد :

" امام آنچنان غرق در بحر معرفت و علوم بود كه اعتنايي به اين مسائل نداشت " . من نمي خواهم توجيه او را صحيح بدانم ، مقصود اقرار اوست كه امام تا چه حد در درياي معرفت غرق بود
. مي گويد :

و من غرق في بجر المعرفة لم يقع في شط . آن كه در درياي معرفت غرق باشد خودش را در شط نمي اندازد ( مي خواهد بگويد اينجور چيزها شط است ) و من تعلي الي ذروش الحقيقة لم يخف من حط آن كه بر قله حقيقت بالا رفته است از پايين افتادن نمي ترسد . همين شهرستاني كه اين سخن را درباره امام صادق مي گويد ، خودش دشمن شيعه است ، در كتاب " الملل و النحل " آنچنان شيعه را مي كوبد كه حد ندارد

، ولي براي امام صادق تا اين مقدار احترام قائل است ، و اين يك حسابي است . امروز خيلي از علماء در دنيا هستند كه با اينكه با مذهب تشيع فوق العاده دشمن و مخالفند ولي براي شخص امام صادق كه اين مذهب به او منتسب است احترام قائل اند

. لابد پيش خودشان اينطور توجيه مي كنند كه آن چيزهايي كه مخالف نظر آنهاست از امام صادق نيست ؟ ولي به هر حال براي شخص امام صادق احترام فوق العاده اي قائل هستند .


/ 144