مسلمات تاريخ
1. احضار امام از مدينه به مرو
يكي از مسلمات تاريخ اين است كه آوردن حضرت رضا از مدينه به مرو ، با مشورت امام و با جلب نظر قبلي امام نبوده است . يك نفر ننوشته كه قبلا در مدينه مكاتبه يا مذاكره اي با امام شده بود كه شما را براي چه موضوعي مي خواهيم و بعد هم امام به خاطر همان دعوتي كه از او شده بودو براي همين موضوع معين حركت كرد و آمد . مأمون امام را احضار كرد بدون اينكه اصلا موضوع روشن باشد . در مرو براي اولين بار موضوع را با امام در ميان گذاشت . نه تنها امام را ، عده زيادي از آل ابي طالب را دستور داد
از مدينه ، تحت نظر و بدون اختيار خودشان حركت دادند [ و به مرو ] آوردند . حتي مسيري كه براي حضرت رضا انتخاب كرد يك مسير مشخصي بود كه حضرت از مراكز شيعه نشين عبور نكند ، زيرا از خودشان مي ترسيدند
. دستور داد كه حضرت را از طريق كوفه نياورند ، از طريق بصره و خوزستان و فارس بياورند به نيشابور . خط سير را مشخص كرده بود . كساني هم كه مأمور اين كار بودند از افرادي بودند كه فوق العاده با حضرت رضا كينه و عداوت داشتند
، و عجيب اين است كه آن سرداري كه مأمور اين كار شد به نام " جلودي " يا " جلودي " ( ظاهرا عرب هم هست ) آنچنان به مأمون وفادار بود و آنچنان با حضرت رضا مخالف بود كه وقتي مأمون در مرو قضيه را طرح كرد
او گفت من با اين كار مخالفم . هر چه مأمون گفت :خفه شو ، گفت :من مخالفم . او و دو نفر ديگر به خاطر اين قضيه به زندان افتادند و بعد هم به خاطر همين قضيه
كشته شدند ، [ به اين ترتيب كه ] روزي مأمون اينها را احضار كرد ، حضرت رضا وعده اي ا ز جمله فضل بن سهل ذوالرياستين هم بودند ، مجددا نظرشان را خواست ، تمام اينها در كمال صراحت گفتند ما صددرصد . مخالفيم ، و جواب تندي دادند
. اولي را گردن زد . دومي را خواست . او مقاومت كرد . وي را نيز گردن زد . به همين " جلودي " رسيد ( 1 ) . حضرت رضا كنار مأمون نشسته بودند . آهسته به او گفتند :از اين صرف نظر كن . جلودي گفت :يا اميرالمؤمنين ! من يك خواهش از تو دارم ،
تو را به خدا حرف اين مرد را درباره من نپذير . مأمون گفت :قسمت عملي است كه هرگز حرف او را درباره ات نمي پذيرم . ( او نمي دانست كه حضرت شفاعتش را مي كند ) . همانجا گردنش را زد . به هر حال حضرت رضا را با اين حال آوردند و وارد مرو كردند
. تمام آل ابي طالب را در يك محل جاي دادند و حضرت رضا را در يك جاي اختصاصي ، ولي تحت نظر و تحت الحفظ ، و در آنجا مأمون اين موضوع را با حضرت در ميان گذاشت . و اين يك مسئله كه از مسلمات تاريخ است .
. 1 جلودي يك سابقه بسيار بدي هم داشت و آن اين بود كه در قيام يكي از علويين كه در مدينه قيام كرده و بعد مغلوب شده بود ، هارون ظاهرا به همين جلودي دستور داده بود كه برو در مدينه تمام اموال آل ابي طالب را غارت كن ، حتي براي زنهاي اينها زيور نگذار
، و جز يكدست لباس ، لباسهاي اينها را از خانه هاشان بيرون بياور ، آمد به خانه حضرت رضا . حضرت دم در را گرفت و فرمود من راه نمي دهم . گفت :من مأموريت دارم ، خودم بايد بروم لباس از تن زنها بكنم و جز يكدست لباس برايشان نگذارم . فرمود
:هر چه كه تو مي گويي من حاضر مي كنم ولي اجازه نمي دهم داخل شوي . هر چه اصرار كرد حضرت اجازه نداد . بعد خود حضرت [ به زنها ] فرمود :هر چه د اريد به او بدهيد كه برود ، و او لباسها و حتي گوشواره و النگوي آنها را جمع كرد و رفت .