صلح حديبيه - سیری در سیره ائمه اطهار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در سیره ائمه اطهار - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مي گوييم " صلح " و مقصود همان راه مسالمت و نجنگيدن است . گفته اند يك وقت ما مي بينيم كه نمي توانيم مقاومت بكنيم و خلاصه جنگيدن ما فايده اي ندارد ، پس نمي جنگيم . صدر اسلام را اينطور بايد توجيه كرد . در صدر اسلام ، مسلمين قليل و اندك بودند و اگر مي خواستند آنوقت بجنگند
ريشه شان از بيخ كنده مي شد واصلا اثري از خودشان و از كارشان باقي نمي ماند . گفتيم ممكن است يا مصلحت اين باشد كه در اين خلالها پشتيبانها و پشتيبانيهايي جلب كنند ، و يا مصلحت اين باشد كه در اين بينها تأثير معنوي روي طرف بگذارند . اينجا بايد صلح حديبيه پيغمبر اكرم را شرح بدهم كه بر همين مبناست ، كما اينكه صلح امام حسن هم بيشتر از همين جا سرچشمه مي گيرد .

صلح حديبيه

پيغمبر اكرم در زمان خودشان صلحي كردند كه اسباب تعجب و بلكه اسباب ناراحتي اصحابشان شد ، ولي بعد از يكي دو سال تصديق كردند كه كار پيغمبر درست بود . سال ششم هجري است ، بعد از آن است كه جنگ بدر ، آن جنگ خونين به آن شكل واقع شده و قريش بزرگترين كينه ها را با پيغمبر پيدا كرده اند

، وبعد از آن است كه جنگ احد پيش آمده و قريش تا اندازه اي از پيغمبر انتقام گرفته اند و باز مسلمين نسبت به آنها كينه بسيار شديدي دارند ، و به هر حال ، از نظر قريش دشمن ترين دشمنانشان پيغمبر ، و از نظر مسلمين هم دشمن ترين دشمنانشان قريش است . ماه ذي القعده پيش آمد كه به اصطلاح ماه حرام بود . در ماه حرام سنت جاهليت نيز اين بود كه اسلحه به زمين گذاشته مي شد و نمي جنگيدند . دشمنهاي


خوني ، در غير ماه حرام اگر به يكديگر مي رسيدند ، البته همديگر را قتل عام مي كردند ولي در ماه حرام به احترام اين ماه اقدامي نمي كردند . پيغمبر خواست از همين سنت جاهليت در ماه حرام استفاده كند و برود وارد مكه شود و در مكه عمره اي بجا آورد و برگردد

. هيچ قصدي غير از اين نداشت . اعلام كرد و باهفتصد نفر و به قول ديگر با هزار و چهارصد نفر - از اصحابش و عده ديگري حركت كرد ، ولي از همان مدينه كه خارج شدند محرم شدند ، چون حجشان حج قران بود كه سوق هدي مي كردند يعني قرباني را پيش از خودشان حركت مي دادند
و علامت خاصي هم روي شانه قرباني قرار مي دادند ، مثلا روي شانه قرباني كفش مي انداختند - كه از قديم معمول بود - كه هر كسي مي بيند بفهمد كه اين حيوان قرباني است . دستور داد كه اينها كه هفتصد نفر بودند هفتاد شتر به علامت قرباني در جلوي قافله حركت دهند

كه هر كسي كه از دور مي بيند بفهمد كه ما حاجي هستيم نه افراد جنگي . زي و همه چيز ، زي حجاج بود . از آنجا كه كار ، مخفيانه نبود و علني بود ، قبلا خبر به قريش رسيده بود . پيغمبر در نزديكيهاي مكه اطلاع يافت كه قريش ، زن و مرد و كوچك و بزرگ ، از مكه بيرون آمده و گفته اند :

" به خدا قسم كه ما اجازه نخواهيم داد كه محمد وارد مكه شود " . با اينكه ماه ، ماه حرام بود ،

اينها گفتند ما در اين ماه حرام مي جنگيم . از نظر قانون جاهليت هم كار قريش بر خلاف سنت جاهليت بود . پيغمبر تا نزديك اردوگاه قريش رفت و در آنجا دستور داد كه پايين آمدند . مرتب رسولها و پيامرسانها از دو طرف مبادله مي شدند . ابتدا از طرف قريش چندين نفر به ترتيب آمدند كه تو چه مي خواهي و براي چه آمده اي ؟ پيغمبر


فرمود من حاجي هستم و براي حج آمده ام ، كاري ندارم ، حجم را انجام مي دهم ، بر مي گردم و مي روم . هر كس هم كه مي آمد ، وضع اينها را كه مي ديد مي رفت به قريش مي گفت :

مطمئن باشيد كه پيغمبر قصد جنگ ندارد
. ولي آنها قبول نكردند و مسلمين ( خود پيغمبر اكرم هم ) چنين تصميم گرفتند كه ما وارد مكه مي شويم ولو اينكه منجر به جنگيدن شود ، ما كه نمي خواهيم بجنگيم ، اگر آنها با ما جنگيدند با آنها مي جنگيم . " بيعت الرضوان " در آنجا صورت گرفت

. مجددا با پيغمبر بيعت كردند براي همين امر ، تا اينكه نماينده اي از طرف قريش آمد و گفت كه ما حاضريم با شما قرار داد ببنديم . پيغمبر فرمود :

من هم حاضرم . پيغامهايي كه پيغمبر مي داد پيغامهاي مسالمت آميزي بود
. به چند نفر از اين پيامرسانها فرمود :

" ويح قريش (1) اكلتهم الحرب واي به حال قريش ، جنگ اينها را تمام كرد . اينها از من چه مي خواهند ؟ مرا وا بگذارند با ديگر مردم ، يا من از بين مي روم ،
در اين صورت آنچه آنها مي خواهند به دست ديگران انجام شده ، و يا من بر ديگران پيروز مي شوم كه باز به نفع اينهاست ، زيرا من يكي از قريش هستم ، باز افتخاري براي اينهاست " فايده نكرد . گفتند قرار داد صلح مي بنديم . مردي به نام سهل بن عمرو را فرستادند و قرار داد صلح بستند كه پيغمبر امسال بر گردد و سال آينده حق دارد بيايد اينجا و سه روز در مكه بماند ، عمل عمره اش را انجام

. 1 " ويح " همان واي است كه ما مي گوييم اما " واي " در حال خوش و بش . در عربي يك " ويل " داريم و يك " ويح " . ما در فارسي كلمه اي بجاي " ويح " نداريم . وقتي مي گويند ويلك ، اين در مقام تندي و شدت است . وقتي مي گويند و يحك ، اين در مقام خوش و بش و مهرباني است .

/ 144