3. شرط حضرت رضا - سیری در سیره ائمه اطهار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در سیره ائمه اطهار - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معنايش اين بود كه عجالتا از حقي كه از جانب خدا براي خودش قائل بود صرف نظر كرد و تسليم اوضاع شد تا ببيند شرايط و اوضاع از نظر مردمي چطور است ؟ كار به او واگذار مي شود يا نه ؟ پس اگر شورا خلافت را به پدرت علي مي داد قبول مي كرد ، تو هم بايد قبول كني
. حضرت آخرش تحت عنوان تهديد به قتل كه اگر قبول نكند كشته مي شود قبول كرد . البته اين سؤال براي شما باقي است كه آيا ارزش داشت كه امام بر سر يك امتناع از قبول كردن ولايتعهد كشته شود يا نه ؟ آيا اين نظير بيعتي است كه يزيد از امام حسين مي خواست يا نظير آن نيست ؟ كه اين را بعد بايد بحث كنيم .

3. شرط حضرت رضا

يكي ديگر از مسلمات تاريخ اين است كه حضرت رضا شرط كرد و اين شرط را هم قبولاند كه من به اين شكل قبول مي كنم كه در هيچ كاري مداخله نكنم و مسؤوليت هيچ كاري را نپذيرم . در واقع مي خواست مسؤوليت كارهاي مأمون را نپذيرد
و به قول امروزيها ژست مخالفت را و اينكه ما و اينها به هم نمي چسبيم و نمي توانيم همكاري كنيم حفظ كند و حفظ هم كرد . ( البته مأمون اين شرط را قبول كرد ) . لهذا حضرت حتي در نماز عيد شركت نمي كرد تا آن جريان معروف رخ داد كه مأمون يك نماز عيدي از حضرت تقاضا كرد ، امام فرمود : اين بر خلاف عهد و پيمان من است ،
او گفت : اينكه شما هيچ كاري را قبول نمي كنيد مردم پشت سر ما يك حرفهايي مي زنند ، بايد شما قبول كنيد ، و حضرت فرمود : بسيار خوب ، اين نماز را قبول مي كنم ، كه به شكلي هم قبول كرد كه خود


مأمون و فضل پشيمان شدند وگفتند اگر اين برسد به آنجا انقلاب مي شود ، آمدند جلوي حضرت را گرفتند و ايشان را از بين راه برگرداندند و نگذاشتند كه از شهر خارج شوند .

4 . طرز رفتار امام پس از مسئله ولايتعهدي

مسئله ديگر كه اين هم باز از مسلمات تاريخ است ، هم سني ها نقل كرده اند و هم شيعه ها ، هم ابوالفرج نقل مي كند و هم در كتابهاي ما نقل شده است ، طرز رفتار حضرت است بعد از مسأله ولايتعهدي . مخصوصا خطابه اي كه حضرت در مجلس مأمون در همان جلسه ولايتعهدي مي خواند عجيب جالب است .

به نظر من حضرت با همين خطبه يك سطر و نيمي - كه همه آن را نقل كرده اند - وضع خودش را روشن كرد . خطبه اي مي خواند ، در آن خطبه نه اسمي از مأمون مي برد و نه كوچكترين تشكري از او مي كند .

قاعده اش اين است كه اسمي از او ببرد و لااقل يك تشكري بكند . ابوالفرج مي گويد بالاخره روزي را معين كردند و گفتند در آن روز مردم بايد بيايند با حضرت رضا بيعت كنند . مردم هم آمدند . مأمون براي حضرت رضا در كنار خودش محلي و مجلسي قرار داد و اول كسي را كه دستور داد بيايد با حضرت رضا بيعت كند پسر خودش عباس بن مأمون بود

. دومين كسي كه آمد يكي از سادات علوي بود . بعد به همين ترتيب گفت يك عباسي و يك علوي بيايند بيعت كنند و به هر كدام از اينها هم جايزه فراواني مي داد و مي رفتند . وقتي آمدند براي بيعت ، حضرت دستش را به شكل خاصي رو به جمعيت گرفت . مأمون گفت : دستت را دراز كن تا بيعت كنند .

/ 144