پرسش و پاسخ - سیری در سیره ائمه اطهار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در سیره ائمه اطهار - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مي شود و در مواردي واجب . نوشته اند اگر تمكن از امر به معروف و نهي از منكر - كه امر به معروف و نهي از منكر در واقع يعني خدمت - متوقف باشد بر قبول پست از ناحيه ظالم ، پذيرفتن آن واجب است . منطق هم همين را قبول مي كند ،
زيرا اگر بپذيريد مي توانيد در جهت هدفتان كار كنيد و خدمت نماييد ، نيروي خودتان را تقويت و نيروي دشمنتان را تضعيف كنيد . من خيال نمي كنم اهل مسلكهاي ديگر ، همانها كه مادي و ماترياليست و كمونيست هستند اينگونه قبول پست از دشمن و ضد خود را انكار كنند


، مي گويند :

بپذير ولي كار خودت را بكن . ما مي بينيم در مدتي كه حضرت رضا ولايتعهد را قبول كردند كاري به نفع آنها صورت نگرفت ، به نفع خود حضرت صورت گرفت . صفوف ، بيشتر مشخص شد ، به علاوه حضرت در پست ولايتعهدي به طور غير رسمي شخصيت علمي خود را ثابت كرد كه هيچوقت ديگر ثابت نمي شد

. در ميان ائمه ، به اندازه اي كه شخصيت علمي حضرت رضا و حضرت امير ثابت شده و حضرت صادق هم در يك جهت ديگري شخصيت علمي هيچ امام ديگري ثابت
نشده است ، حضرت امير به واسطه همان چهار پنج سال خلافت ، آن خطبه ها و آن احتجاجات كه باقي ماند
، حضرت صادق به واسطه آن مهلتي كه جنگ بني العباس و بني الاميه با يكديگر به وجود آورد كه حضرت حوزه درس چهار هزار نفري تشكيل داد ، و حضرت رضا براي همين چهار صباح ولايتعهد و آن خاصيت علم دوستي مأمون و آن جلسات عجيبي كه مأمون تشكيل مي داد و از ماديين گرفته تا مسيحي ها ، يهودي ها ، مجوسي ها ، صابئي ها و بودائي ها ، علماي


همه مذاهب را جمع مي كرد و حضرت رضا را مي آورد و حضرت با اينها صحبت مي كرد ، و واقعا حضرت رضا در آن مجالس - كه اينها در كتابهاي احتجاجات هست - هم شخصيت علمي خود را ثابت كرد و هم به نفع اسلام خدمت نمود ، در واقع از پست ولايتعهد يك استفاده غير رسمي كرد ، آن شغلها را نپذيرفت ولي استفاده اينچنيني هم كرد .

پرسش و پاسخ

سؤال : وقتي معاويه ، يزيد را به ولايتعهدي انتخاب كرد همه مخالف بودند ، نه به خاطر اينكه يزيد يك شخصيت فاسدي بود ، بلكه اساسا با اصل ولايتعهدي مخالفت مي شد . آنوقت چطور شد كه ولايتعهدي در زمان مأمون اين ايراد را نداشت ؟

جواب :

اولا اين كه مي گويند مخالفت مي شد ، آنچنان هم مخالفت نمي شد ، يعني آن وقت هنوز ديگران به خطرات اين مطلب توجه نكرده بودند ، فقط عده كمي توجه داشتند ، و اين بدعتي بود كه براي اولين بار در دنياي اسلام به وجود آمد ،
و علت آن عكس العمل بسيار شديد امام حسين نيز همين بود كه بي اعتباري و بدعت بودن و حرام بودن اين كار را مشخص كند كه كرد . در دوره هاي بعد اين امر ديگر جنبه مذهبي خودش را از دست داده بود ،
همان شكل ولايتعهدهاي دوران قبل از اسلام را به خود گرفته بود كه پشتوانه اش فقط زور بود و ديگر جنبه به اصطلاح اسلامي نداشت ، و علت مخالفت حضرت رضا با قبول ولايتعهدي نيز يكي همين بود - و در


كلمات خود حضرت هست - كه اصلا خود اين عنوان " ولايتعهدي " عنوان غلطي است ، چون معني " ولايتعهد " اين است كه حق مال من است و من زيد را براي جانشيني خ ودم انتخاب مي كنم ، و آن بياني كه حضرت فرمود
اين مال توست يا مال غير ؟ و اگر مال غير است تو حق نداري بدهي ، شامل " ولايتعهد " هم هست . سؤال : فرضي فرمودند كه اگر فضل بن سهل شيعي واقعي بود مصلحت بود كه حضرت در ولايتعهدي با ايشان همكاري كند
و بعد دست مأمون را از خلافت كوتاه كنند . اينجا اشكالي پيش مي آيد و آن اينكه در اين صورت لازم مي شد كه حضرت مدتي اعمال مأمون را تصويب كنند و حال آنكه با توجه به عمل حضرت علي ( ع ) امضاء كردن كار ظالم در هر حدي جايز نيست
.

جواب :

به نظر مي رسد كه اين ايراد وارد نباشد . فرموديد به فرض اينكه فضل بن سهل شيعي بود حضرت بايد مدتي اعمال مأمون را امضاء مي كرد و اين جايز نبود همچنانكه حضرت امير حكومت معاويه را امضاء نكرد

. خيلي تفاوت است ميان وضع حضرت رضا نسبت به مأمون و وضع حضرت امير نسبت به معاويه . حضرت امير مي بايست امضايش به اين شكل مي بود كه معاويه به عنوان يك نايب و كسي كه از ناحيه او منصوب است كار را انجام دهد

، يك ظالمي مثل معاويه به عنوان نيابت از علي بن ابي طالب كار كند . ولي قضيه حضرت رضا اين بود كه حضرت رضا بايد مدتي كاري به كار مأمون نداشته باشد ،


يعني مانعي در راه مأمون ايجاد نكند . به طور كلي ، هم منطقا و هم شرعا فرق است ميان اينكه مفسده اي را ما خودمان بخواهيم تأثيري در ايجادش داشته باشيم - كه در اينجا يك وظيفه داريم - و اين كه مفسده موجودي را بخواهيم از بين ببريم [ كه در اينجا وظيفه ديگري داريم ] . مثالي عرض مي كنم

. يك وقت هست من شير آب را باز مي كنم كه آب بيايد داخل حياط شما خرابي ببار آورد . اينجا من ضامن حياط شما هستم به جهت اينكه در خرابي آن تأثير داشته ام . و يك وقت هست كه من از كنار كوچه رد مي شوم ،
مي بينم كه شير آب باز شده و آب به پاي ديوار شما رسيده است .

اينجا اخلاقا من وظيفه دارم كه اين شير را ببندم و به شما خدمت كنم . نمي كنم و اين ضرر به شما وارد مي آيد . در اينجا اين كار بر من واجب نيست

. اين را گفتم از نظر اين كه خيلي فرق است ميان اين كه كاري به دست شخصي يا به دست دست او مي خواهد انجام شود ، و اين كه كاري را يك كس ديگر انجام مي دهد و ديگري وظيفه از بين بردن آن را دارد


معاويه ، مافوقش علي ( ع ) بود ، يعني تثبيت معاويه معنايش اين بود كه علي ( ع ) معاويه را به عنوان دستي براي خود بپذيرد ، ولي تثبيت [ مأمون توسط ] حضرت رضا ( به قول شما ) معنايش اين است كه حضرت رضا مدتي در مقابل مأمون سكوت داشته باشد .

اين ، دو وظيفه است ، در آنجا علي ( ع ) مافوق است . در اينجا قضيه برعكس است ، مأمون مافوق است . اين كه حضرت رضا مدتي با فضل بن سهل همكاري كند ، يا به قول شما [ مأمون را ] تثبيت كند
، يعني مدتي در مقابل مأمون ساكت باشد . مدتي ساكت بودن براي مصلحت بزرگتر ، براي انتظار كشيدن يك فرصت بهتر ، مانعي ندارد .

/ 144