مساوي با انحطاط دنيا و بازگشت بشر به تقهقر . قضيه بر عكس است ، رقاء فكري و اخلاقي و علمي بشر است ، به حكم همه شواهد و ادله اي كه از دين به ما رسيده است . همان ديني كه موضوع ظهور حضرت حجت را و عدل كلي را براي ما ذكر كرده است اينها را هم ذكر كرده است .در حديث اصول كافي است كه وقتي آنحضرت ظهور مي كند خداي متعال دست خود را بر سر افراد بشر مي كشد و عقل افراد بشر افزون مي شود ، فكر و عملشان زياد مي شود . وقتي كه وجود مقدس او ظهور مي كند
ديگر گرگ و گوسفندي در دنيا وجود ندارد ، حتي گرگها با يكديگر در صلح و صفا زندگي مي كنند . كدام گرگها ؟ آيا همان گرگهايي كه در بيابان زندگي مي كنند ؟ يا گرگهاي افراد بشر . يعني گرگ ديگر طبيعت گرگي ندارد ، طبيعت گرگي از گرگ گرفته مي شود . قبل از آنكه قسمتي از قرائن بسيار زياد ديگري از وضع زمان حضرت را براي شما بخوانم ، نكته اي را برايتان عرض بكنم :
مسئله عمر حضرت حجت
بسياري از افراد وقتي موضوع حضرت حجت پيش مي آيد ، مي گويند :" آيا يك بشر حدود هزار و دويست سال عمر بكند ؟ ! اين بر خلاف قانون طبيعت است " . اينها خيال كرده اند كه ساير اموري كه در همين دنيا واقع شده است ، با قوانين عادي طبيعت - يعني آن قوانيني كه علم امروز بشر مي شناسد - صد در صد سازگار است. اصلا تمام تحولات بزرگي كه در تاريخ حيات و زندگي عموم موجودات زنده - از گياه و حيوان - پيش آمده ، همه ، تحولات غير عادي است . آيا اولين نطفه حيات كه روي زمين بسته شده ، مطابق اصول علوم زيستي است ؟
اولين بار كه حيات در روي زمين پيدا شد با كدام قانون طبيعي جور در مي آيد ؟ مطابق فرضيه هاي علمي ئي كه امروز هست ، از نظر علم امروز مسلم است كه در حدود چهل ميليارد سال از عمر زمين مي گذرد . در ميلياردها سال پيش ، اين زمين ما يك كره گداخته بوده كه محال و ممتنع بوده است
كه جانداري بتواند روي آن زندگي كند . طبق تخمينهاي علمي ميلياردها سال گذشته است تا اولين جاندار در روي زمين پيدا شده است . علم امروز هم مي گويد جاندار هميشه از جاندار پيدا مي شود ، و نمي تواند نشان بدهد كه جانداري از غير جاندار پيدا بشود
. علم هنوز نتوانسته جواب بدهد كه آن اولين جاندار كه در روي زمين پيدا شد ، يعني آن اولين تحول بزرگ ، آن نطفه اول حيات كه روي زمين بسته شد ، چگونه بسته شد ؟ بعد مي گويند :اولين نطفه حيات و اولين سلول كه پيدا
مي شود ، تكامل پيدا مي كند ، به يك مرحله اي كه مي رسد دو شاخه مي شود :شاخه نباتي و شاخه حيواني . شاخه نباتي با يك مشخصاتي ، و شاخه حيواني بامشخصات ديگري ، كه در بعضي قسمتها ضد يكديگر و مكمل يكديگرند ، و اين عجيب است :اگر گياه نباشد
حيوان نيست و اگر حيوان نباشد گياه نيست ، مخصوصا از جنبه گرفتن و پس دادن گازهايي كه در فضا وجود دارد . علم هنوز نتوانسته اين را بيان كند كه اين مرحله كه باز يك تحول بزرگي در حيات و زندگي پيدا مي شود ، چگونه رخ مي دهد ؟ چطور شد شاخه نبات پيدا شد
، چطور شد شاخه حيوان پيدا شد ؟ و همچنين مراحل ديگر در پيدايش خود انسان ، پيدايش موجودي با اين قدرت ، با اين عقل و فكر و اراده و اختيار مگر هنوز علم توانسته اين را توجيه بكند ؟ ! مگر خود وحي يك امر عادي است ؟ ! مگر خود وحي كه يك بشري برسد
به حدي كه دستور از ماوراء طبيعت بگيرد ، كمتر است از مسئله زنده بودن يك نفر هزار و سيصد سال ؟ اصلا اين يك امر عادي و طبيعي است ، يك چيزي است كه بشر ، اكنون دارد دنبالش مي رود ، و شايد قانون طبيعي هم داشته باشد . بشرهاي امروز دنبال اين مي روند
كه يك وسائلي درست كنند - با يك دواهايي ، با يك فرمولهايي - كه عمر بشر را افزايش دهند . كسي نمي تواند بگويد كه قانون طبيعت اين است كه بشر ، صد سال يا صد و پنجاه سال يا دويست سال و يا پانصد سال عمر كند .درست است كه سلولهاي بدن انسان يك دوره حياتي دارد ، ولي اين در شرايط محدود است . شايد روزي كشفي بشود كه با يك وسيله بسيار كوچك عمر
بشر را تا پانصد سال يا بيشتر تطويل كنند . اين يك امري نيست كه انسان بخواهد در آن شك كند . اين عادي ترين مسائلي است كه در دنياي حيات رخ داده است . هميشه خداي متعال نشان داده است كه وقتي وضع دنيا به يك مراحلي مي رسد
، مثل اينكه دستي از غيب بيرون مي آيد ، يك تحول ناگهاني رخ مي دهد و يك وضعي پيش مي آيد كه با قانون طبيعت اصلا قابل پيش بيني نيست . بنابراين ، اين موضوع ، بحث ندارد كه انسان بيايد درباره آن فكر كند يا العياذ بالله دچار شك و ترديد شود
. دنياي دين براي همين است كه چشم انسان را باز كند و فكر انسان را از محدوديت جريانهاي عادي خارج كند . در آن دوره - كه عرض كردم دوره تكامل علم و عقل و اخلاق و اجتماع است - چه پيش مي آيد ؟ قسمتي را به عنوان نمونه عرض مي كنم .
مشخصات دوره حضرت مهدي عليه السلام
به اتفاق علماي شيعه و اهل تسنن ، اين جمله از پيغمبر اكرم متواتر است . احدي در اين جمله ترديد ندارد كه پيغمبر اكرم فرمود :لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج رجل من ولدي . يعني اگر فرض كنيم از دنيا يك روز بيشتر باقي نمانده است ،خدا آن روز را طولاني مي كند تا مهدي از اولاد من ظهور بكند . مقصود اين است :اين قضاي حتمي پروردگار است كه اگر فرض كنيم از عمر دنيا يك روز بيشتر باقي نمانده است ، اين كار حتما بايد عملي شود .اين روايتي است كه اهل تشيع و اهل تسنن هر دو روايت كرده اند ، و در آن ترديدي نيست . بعضي از دوستان وقتي كه مي ديدند كه اين برادر ما از حجاز آقاي شيخ خليل الرحمن ( 1 ) هميشه صحبت انتظار ظهور حضرت حجت را مي كند ، تعجب مي كردند كه ايشان كه اهل تشيع نيستند
، چطور انتظار ظهور حضرت حجت را دارند . واقعا ايشان انتظار ظهور حضرت حجت را دارند . اغلب ما شايد روي عادت و منطقه جغرافيائي مي گوئيم ، و ايشان روي اعتقاد و ايمان مي گويند . گفتم :اين مطلبي است كه شيعه و سني ندارد
، اهل تسنن هم اين سخن را زياد مي گويند . حال ببينيد پيغمبر چگونه آن روز را روشن و دوره كمال بشريت مي بيند . فرمود :المهدي يبعث في امتي علي اختلاف من الناس و الزلازل . مهدي ( ع ) در يك شرايطي مي آيد كه اختلاف در ميان بشر شديد وزلزله ها بر قرار است ( مقصود زلزله هاي ناشي از مواد زير زمين نيست ) اصلا زمين به دست بشر دارد تكان مي خورد
و خطر ، بشريت را تهديد مي كند كه زمين نيست و نابود شود . فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملت ظلما و جورا . بعد از آنكه پيمانه ظلم و جور پرشد ، دنيا را پر از عدل و داد مي كند . يرضي عنه ساكن السماء و ساكن الارض . از او ، هم خداي آسمان راضي است
و هم خلق خداي آسمان و مردم روي زمين . مي گويند :الحمدالله كه شر اين ظلمها از سر ما كوتاه شد . بعد فرمود :يقسم المال صحاحا ثروت را به طور صحيح تقسيم مي كند . گفتند :يا رسول الله يعني چه به طور صحيح ؟ فرمود :عادلانه و
. 1 [ از قاريان قرآن كه حسينيه ارشاد از او دعوت به عمل آورده بود ] .