. 1 يعني بعد از اينكه اصلا اوضاع شبهه ناك و شك آميز و ترديد آور شده بود . ابن عباس هم كه مي رفت اينها را مي ديد شك مي كرد . فضا مه آلود بود . خودش فرمود افقها را مه گرفته است . وضع ، وضعي نبود كه يك سرباز مسلمان كه مي خواهد به نام اسلام به جنگ برود اطمينان داشته باشد كه به نفع اسلام كار مي كند . وقتي كه مقابل مي شد با يك عده اي كه مي ديد از خودش عابد و زاهدترند ، از خودش كمتر گناه مي كنند ، از خودش بيشتر نماز مي خوانند و آثار عبادت را در وجهه و چهره اينها مي ديد ، دست او تكان مي خورد
، اگر شمشيرش بالا مي رفت ، دستش مي لرزيد ، دلش مي لرزيد كه من چگونه به روي اينها شمشير بكشم ، و اگر علي و ركاب علي نبود و اگر آن افرادي كه در ركاب علي بودند اطمينانشان به علي نبود محال بود كه به روي اينها شمشير بكشند . اوضاع خيلي شبهه ناك بود وحق هم داشتند ، ما و شما هم اگر مي بوديم دستمان به آن طرف نمي رفت .