خون ، شهيدان را ز آب اوليتر است
اين گنه از صد ثواب اوليتر است
اين گنه از صد ثواب اوليتر است
اين گنه از صد ثواب اوليتر است
مورد هجوم يك دسته ديگر از كفار قرار بگيرد به طوري كه خطر تلف شدن او نيز كه در ميان آنهاست وجود داشته باشد ( مثلا فردي در فرانسه است ، بين آلمان و فرانسه جنگ در مي گيرد ) ، يك آدمي كه اساسا جزء آنها نيست در اينجا چه وظيفه اي دارد ؟وظيفه دارد كه جان خودش را به هر شكل هست حفظ كند ، و اگر بداند كه حفظ جانش موقوف به اين است كه عملا بايد وارد جنگ شود و اگر نشود جانش در خطر است ، نه براي همدردي با آن محيطي كه در آنجا هست
بلكه براي حفظ جان خودش بايد بجنگد ، و اگر كشته شد اجرش مانند اجر شهيد است ، كما اينكه موارد ديگري هم داريد كه در اسلام اينها را نيز شهيد و مانند مجاهد مي نامند اگر چه حكم شهيد را ندارند در اينكه با همان لباسشان و بدون غسل دفنشان كنند
، و بعضي احكام ديگر . از جمله اين موارد اين است كه كسي مورد حمله دشمن قرار بگيرد كه قصد جانش يا قصد مالش و يا قصد ناموسش را دارد ، ولو اينكه آن دشمن مسلمان باشد ، مثلا انسان در خانه خودش خوابيده ، يك دزد ( حتي دزدي كه مسلمان است ، و ممكن است از
آن دزدهاي - به قول حاجي كلباسي - نماز شب خوان هم باشد ( 1 ) ، ولي به هر حال دزد است ) آمده و حمله كرده به اين خانه و مي خواهد مال او را ببرد ، آيا در اينجا انسان مي تواند از مال خودش دفاع كند ؟ بله ، مي گوئيد احتمال كشته شدن هم هست
. ولو انسان صدي ده احتمال بدهد ، حفظ جان در صدي ده احتمال هم واجب است . اما در اينجا چون مقام دفاع از مال است ، تا حدود صدي پنجاه هم مي تواند جلو برود ، اما اگر خطر غير مال مثل ناموس يا جان در كار باشد ، با صد در صد يقين به اينكه كشته مي شود
هم بايد قيام كند ، بايد دفاع كند ، بايد بجنگد ، و نبايد بگويد خوب او قصد كشتن مرا دارد ، من چكار بكنم ؟ نه ، او قصد كشتن دارد ، بر تو واجب است كه او را قبلا بكشي ، يعني بايد مقاوم باشي ، نه اينكه بگويي او كه مي خواهد بكشد ، من ديگر چرا دست به كاري بزنم ، من چرا شركت كنم ؟ !
قتال اهل بغي
سه مورد را عرض كرديم . دو مورد ديگر هم داريم . يك مورد را اصطلاحا مي گويند " قتال اهل بغي " مقصود اين است :اگر در ميان مسلمين جنگ داخلي در بگيرد و يك طايفه بخواهد نسبت به طايفه ديگر زور بگويد ، اينجا وظيفه ساير مسلمين در درجه اول اين است كه ميان اينها صلح بر قرار كنند ، ميانجي بشوند ، كوشش كنند كه اينها با يكديگر صلح كنند ، و اگر ديدند يك طرف سركشي. 1 [ اشاره به آن داستان است كه به حاجي كلباسي گفتند فلان خانه را نيمه شب دزد زده است ، گفت :پس آن دزد كي نماز شبش را خوانده است ؟ ! ] .