. چرا آن را انتخاب نكند ؟ ! صرف همكاري كردن با شخصي مثل مأمون كه ما مي دانيم گناه نيست ، نوع همكاري كردن مهم است .
همكاري با خلفا از نظر ائمه اطهار
مي دانيم كه در همان زمان خلفاي عباسي ، با آنهمه مخالفت شديدي كه ائمه ما با خلفا داشتند [ و افراد را از همكاري با آنها منع مي كردند ، در موارد خاصي همكاري با دستگاه آنها را به خاطر نيل به برخي اهداف اسلامي تجويز و بلكه تشويق مي نمودند ] . صفوان جمال كه شيعه موسي بن جعفر است شترهايش را براي سفر حج به هارون كرايه مي دهد. مي آيد خدمت موسي بن جعفر . حضرت به او مي گويد :تو همه چيزت خوب است الا يك چيزت . مي گويد چي ؟ مي فرمايد :چرا شترهايت را به هارون كرايه دادي ؟ مي گويد من كه كار بدي نكردم ، براي سفر حج بود ، براي كار بدي نبود
. فرمود :براي سفر حج هم [ نبايد چنين مي كردي ] . بعد فرمود :لابد پس كرايه اش باقي مانده است كه بعد بايد بگيري . عرض كرد :بله . فرمود :و لابد اگر به تو بگويند چنانچه هارون همين الان از بين برود راضي هستي يا راضي نيستي ؟ دلت مي خواهد كه طلب تو را بدهد و بعد بميرد . اين مقدار راضي به بقاء او هستي . گفت :بله . فرمود :همين مقدار راضي بودن به بقاء ظالم گناه است . صفوان كه يك شيعه خالص
است ولي سوابق زيادي با هارون دارد فورا رفت تمام وسائل كار خود را يكجا فروخت . ( او حمل و نقل دار بود ) . خبر دادند به هارون كه صفوان هر چه شتر و وسايل حمل و نقل داشته همه را يكجا فروخته است . هارون احضارش كرد . گفت چرا اين كار را كردي ؟ گفت :ديگر پير شده ام و از كار مانده ام ، نمي توانم بچه هايم را خوب اداره كنم ، فكر كردم كه ديگر از اين كار به كلي صرف نظر كنم
. هارون گفت :راستش را بگو . گفت :همين است . هارون خيلي زيرك بود ، گفت :آيا مي خواهي بگويم قضيه چيست ؟ من فكر مي كنم بعد از اينكه تو با من اين قرار داد معامله را بستي موسي بن جعفر به تو اشاره اي كرده
. گفت :نه ، اين حرفها نيست . گفت بيخود انكار نكن . اگر آن سوابق چندين ساله اي كه من با تو دارم نبود همين جا دستور مي دادم گردنت را بزنند . همين ائمه كه همكاري [ با خلفا ] را تا اين حد نهي مي كنند و ممنوع مي شمارند
، در عين حال اگر كسي همكاريش به نفع جامعه مسلمين باشد ، آنجا كه مي رود از مظالم بكاهد ، از شرور بكاهد ، يعني در جهت هدف و مسلك خود فعاليت كند نه آن كاري كه صفوان جمال كرد كه فقط تأييد و همكاري است
اين همكاري را جايز مي دانند . يك وقت يك كسي مي رود پستي را در دستگاه ظلم اشغال مي كند براي اينكه از اين پست و مقام حسن استفاده كند . اين همان چيزي است كه فقه ما اجازه مي دهد ، سيره ائمه اجازه مي دهد ، قرآن هم اجازه مي دهد .
استدلال حضرت رضا
برخي به حضرت رضا اعتراض كردند كه چرا همين مقداراسم تو آمد جزء اينها ؟ فرمود :آيا پيغمبران شأنشان بالاتر است يا اوصياء پيغمبران ؟ گفتند :پيغمبران . فرمود :يك پادشاه مشرك بدتر است يا يك پادشاه مسلمان فاسق ؟ گفتند :پادشاه مشرك . فرمود :آن كسي كه همكاري را با تقاضا بكند بالاتر است يا كسي كه به زور به او تحميل كنند ؟ گفتند :آن كسي كه با تقاضا بكند . فرمود :يوسف صديق پيغمبر است ، عزيز مصر كافر و مشرك بود ،
ويوسف خودش تقاضا كرد كه :اجعلني علي خزائن الارض اني حفيظ عليم ( 1 ) ، چون مي خواست پستي را اشغال كند كه از آن پست حسن استفاده كند ، تازه عزيز مصر كافر بود ، مأمون مسلمان فاسقي است
، يوسف پيغمبر بود ، من وصي پيغمبر هستم ، او پيشنهاد كرد و مرا مجبور كردند . صرف اين قضيه كه نمي شود مورد ايراد واقع شود . حال حضرت موسي بن جعفري كه صفوان جمال را كه صرفا همكاري مي كند
و وجودش فقط به نفع آنهاست شديد منع مي كند و مي فرمايد :چرا تو شترهايت را به هارون اجاره مي دهي ؟ علي بن يقطين را كه محرمانه با او سروسري دارد و شيعه است و تشيع خودش را كتمان مي كند تشويق مي نمايد
كه حتما در اين دستگاه باش ، ولي كتمان كن و كسي نفهمد كه تو شيعه هستي ، وضو را مطابق وضوي آنها بگير ، نماز را مطابق نماز آنها بخوان ، تشيع خودت را به اشد مراتب مخفي كن ، اما در دستگاه آنها باشد كه بتواني كار بكني
. اين همان چيزي است كه همه منطقها اجازه مي دهد . هر آدم با مسلكي به افراد خودش اجازه مي دهد كه با حفظ مسلك خود و به شرط اينكه هدف ، كار براي مسلك خود باشد نه براي طرف ، [ وارد
. 1 سوره يوسف ، آيه . 55