پرسش و پاسخ - سیری در سیره ائمه اطهار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در سیره ائمه اطهار - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به نام عبدالله بن عامر . او را با نامه اي كه زير آن را امضا كرده بود فرستاد نزد امام حسن و گفت شرايط همه همان است كه تو مي گويي ، هر چه تو در آن صلحنامه بگنجاني من آن را قبول دارم . امام حسن هم اين شرايط را در صلحنامه گنجانيد . بعد هم معاويه با قسمتهاي خيلي زيادي كه من خدا و پيغمبر را ضامن قرار مي دهم

، اگر چنين نكنم چنان ، اگر چنين نكنم چنان ، همه اين شرايط را گفت و اين قرار داد را امضا كردند . بنابراين به نظر نمي رسد كه در صلح امام حسن ، در آن شرايطي كه امام حسن مي زيست ايرادي باشد

، ومقايسه كردن ميان صلح امام حسن در مسند خلافت با قيام امام حسين به عنوان يك معترض ، با اينهمه اختلافات ديگري كه عرض كردم مقايسه صحيحي نيست ، يعني به نظر اينجور مي رسد كه اگر امام حسن در آنوقت نبود
و بعد از شهادت اميرالمؤمنين امام حسين خليفه شده بود ، قرار داد صلح امضا مي كرد ، و اگر امام حسن تا بعد از معاويه زنده بود ، مثل امام حسين قيام مي كرد ، چون شرايط مختلف بوده است .

پرسش و پاسخ

سئوال :

اگر اميرالمؤمنين بجاي امام حسن مي بود آيا صلح مي كرد يا نه ؟ حضرت علي مي فرمود من حاضر نيستم يك روز حكومت معاويه را تحمل كنم ، چگونه امام حسن راضي به حكومت معاويه شد ؟

جواب :

اين سئوال را كه اگر حضرت امير در جاي حضرت امام حسن بود صلح مي كرد يا نه ، به اين شكل نمي شود جواب داد

، بله ، اگر شرايط حضرت علي مثل شرايط حضرت امام حسن مي بود صلح مي كرد ، اگر بيم كشته شدنش در مسند خلافت مي رفت . ولي مي دانيم كه شرايط حضرت امير با شرايط امام حسن خيلي متفاوت بود ، يعني اين نابسامانيها در اواخر دوره حضرت امير پيدا شد

، ولهذا جنگ صفين هم جنگي بود كه در حال پيشرفت بود و اگر خوارج از داخل انشعاب نمي كردند مسلم اميرالمؤمنين پيروز شده بود . در اين جهت بحثي نيست . و اما اينكه شما فرموديد چرا اميرالمؤمنين حاضر نيست يك روز حكومت معاويه را قبول كند ولي امام حسن حاضر


مي شود ؟ شما اين دو را با همديگر مخلوط مي كنيد . حضرت امير حاضر نيست يك روز ، معاويه به عنوان نايب او و به عنوان منسوب از قبل او حكومت كند ، ولي امام حسن كه نمي خواهد معاويه را نايب و جانشين خود قرار دهد ،
بلكه مي خواهد خود كنار برود . صلح امام حسن كنار رفتن است نه متعهد بودن . در متن اين قرار داد هيچ اسمي از خلافت برده نشده ، اسمي از اميرالمؤمنين برده نشده ، اسمي از جانشين پيغمبر برده نشده ، سخن اين است كه ما كنار مي رويم

، كار به عهده او ، ولي به شرط آنكه اين كه شخصا صلاحيت ندارد ، كار را درست انجام دهد ، و متعهد شده كه درست عمل كند . پس اين دو خيلي تفاوت دارد . اميرالمؤمنين گفت من حاضر نيستم يك روز كسي مثل معاويه از طرف من و نايب من در جايي باشد
. امام حسن هم حاضر به چنين چيزي نبود ، و شرايط صلح نيز شامل چنين چيزي نيست .

سئوال :

آيا اميرالمؤمنين راجع به چگونگي برخورد با معاويه ، وصيتي به امام حسن كرده بودند ؟

جواب :

يادم نمي آيد كه تا به حال برخورد كرده باشم

در وصيتهاي حضرت امير كه چيزي راجع به اين جهت گفته باشند ، ولي ظاهرا وضع روشن بوده ، اگر در متن تاريخ هم نمانده باشد وضع روشن بوده است . اميرالمؤمنين خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاويه بود و حتي همان اواخر هم كه وضع اميرالمؤمنين نابسامان بود باز چيزي كه اميرالمؤمنين را ناراحت مي داشت
وضع معاويه بود و معتقد بود كه بايد با معاويه جنگيد تا او را از ميان برد . شهادت اميرالمؤمنين مانع جنگ جديد با معاويه شد . آن خطبه معروفي كه در نهج البلاغه


است كه حضرت مردم را دعوت به جهاد كرد و بعد از اصحاب با وفايش كه در صفين كشته شدند ياد كرد و فرمود :

اين اخواني الذين ركبوا الطريق و مضوا علي الحق ، اين عمار ؟ و اين ابن التيهان ؟ و اين ذوالشهادتين ؟ (1) و بعد گريست

، اين خطابه را در نماز جمعه خواند ، مردم را دعوت كرد كه حركت كنند ، ونوشته اند هنوز جمعه ديگر نرسيده بود كه ضربت خورد و شهيد شد . امام حسن هم در ابتدا تصميم به جنگيدن با معاويه داشت ، ولي آنچه كه از اصحابش ظهور و بروز كرد
از عدم آمادگي و اختلافات داخلي ، تصميم امام حسن را از جنگ منصرف به صلح كرد ، يعني امام حسن ديد اين جنگيدن يك جنگيدن افتضاح آميزي است ، با اين مردم جنگيدن ، افتضاح و رسوايي است . در " ساباط " اصحاب خودش آمدند با نيزه به پاي او زدند .

يكي از امتيازات بزرگ جريان امام حسين اين است كه امام حسين يك هسته نيرومند ايماني به وجود آورد كه اينها در مقابل هر چه شدايد بود مقاومت كردند . تاريخ نمي نويسد كه يك نفر از اينها به لشكر دشمن رفته باشد

، ولي تاريخ مي نويسد كه عده زيادي از لشكر دشمن در همان وقايع عاشورا به اينها ملحق شدند ، يعني در اصحاب امام حسين كسي نبود كه ضعف نشان دهد مگر يك نفر ( يا دو نفر ) به نام ضحاك بن عبدالله مشرقي كه از اول آمد به امام حسين گفت من با شما مي آيم ولي يك شرطي با شما دارم و آن اين است كه تا وقتي كه احتمال بدهم وجود من به حال شما مفيد است

. 1 نهج البلاغه ، خطبه . 182

/ 144