نظر احمد امين
از معاصرين خودمان احمد امين مصري صاحب كتاب " فجر الاسلام " و " ضحي الاسلام " و " ظهرالاسلام " و " يوم الاسلام " كه از كتابهاي فوق العاده مهم اجتماعي قرن اخير است ، به اين بيماري ضد تشيع گرفتار است و گويا اطلاعاتي در زمينه تشيع نداشته است ،با شيعه خيلي دشمن است و در عين حال نسبت به امام صادق يك احترامي قائل است كه من كه همه كتابهاي او را خوانده ام [ مي دانم ] هرگز چنين احترامي براي امامهاي اهل تسنن قائل نيست . كلماتي در حكمت از امام نقل مي كند كه فوق العاده است و من نديده ام كه يك عالم شيعي اين كلمات را نقل كرده باشد .
اعتراف جاحظ
به نظر من اعتراف " جاحظ " از همه اينها بالاتر است . جاحظ يك ملاي واقعا ملا در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم است . او يك اديب فوق العاده اديبي است ، و تنها اديب نيست ، تقريبا مي شود گفت يك جامعه شناس عصر خودش و يك مورخ هم هست. كتابي نوشته به نام " كتاب الحيوان " كه حيوان شناسي است و امروز نيز مورد توجه علماي اروپايي است و حتي چيزهايي در " كتاب الحيوان " جاحظ در شناختن حيوانات پيدا كرده اند كه مي گويند در دنياي آنروز - در دنياي يونان و غير يونان - سابقه ندارد ، با اينكه در آن زمان هنوز علوم يونان وارد دنياي اسلام نشده بود . براي اولين بار اين نظريات در " كتاب الحيوان " جاحظ پيدا شده .جاحظ نيز يك سني متعصب است . او مباحثاتي دارد با بعضي از شيعيان كه برخي او را به خاطر همين مباحثاتش ناصبي دانسته اند ، كه البته من نمي توانم بگويم او ناصبي است ( در مباحثاتش يك حرفهايي مطرح كرده ) . زمانش با زمان امام صادق تقريبا يكي است .شايد اواخر عمر حضرت صادق را درك كرده باشد در حالي كه كودك بوده ، و يا حضرت صادق يك نسل قبل از اوست . غرض اين است كه زمانش نزديك به زمان امام صادق است . تعبيرش راجع به امام صادق چنين است : جعفربن محمد الذي ملا الدنيا علمه و فقهه جعفر بن محمد كه دنيا را علم و فقاهت او پر كرد
و يقال ان ابا حنيفة من تلامذته و كذلك سفيان الثوري و گفته مي شود ابوحنيفه و سفيان ثوري - كه يكي از فقها و متصوفه بزرگ آن عصر بوده - از شاگردان او بوده اند .
نظر ميرعلي هندي
ميرعلي هندي از معاصرين خودمان كه او نيز سني است ، درباره عصر امام صادق اينطور اظهار نظر مي كند ، مي گويد : لامشاحة ان انتشار العلم في ذلك الحين قد ساعد علي فك الفكر من عقاله . انتشار علوم در آن زمان كمك كرد كه فكرها آزاد شدندو پابندها از فكرها گرفته شد . فاصبحت المناقشات الفلسفية عامة في كل حاضرش من حواضر العالم الاسلامي مناقشات فلسفي و عقلي ( 1 ) در تمام جوامع اسلامي عموميت پيدا كرد . بعد اينطور مي گويد : و لا يفوتنا ان نشير الي
. 1 مناقشات بر اساس تعقل را مي گويند مناقشات فلسفي .