براى عدهاى، اين پرسش مطرح است كه «امام مهدى عليه السلام - اگر لازم است عمرى طولانى داشته باشد و بايد با معجزه زندگى كند - چرا ظهور نمىكند و با معجزه، به زندگى علنى خود ادامه نمىدهد، به گونهاى كه هيچ كس توان مقابله و نابود كردن او را نداشته باشد، و همين ظهور همراه با اعجاز تا تحقق شرايط لازم براى قيام جهانى ادامه داشته باشد، تا غيبت، يگانه فرض ممكن نباشد؟» .
چنين سؤالى، معمولا، براى افرادى مطرح مىشود كه سنتهاى الهى را نمىشناسند و تكامل جامعه انسانى را بر اساس سنت هاى الهى، لازم نمىبينند.
پر واضح است كه اگر ما، تكامل انسانها و جامعهى انسانى را بر اساس يك نظام روشن و در پرتو سنتهاى الهى لازم بدانيم، به هيچ وجه، نبايد خلاف سنتهاى الهى، انتظار حركت و تكامل و پويايى را داشته باشيم. سنتهاى الهى، براى تربيت و تكامل انسانها، نقشى اساسى دارند، و معجزات الهى، در پرتو اهداف تربيتى رسالتهاى انبيا، مطرح شده است.
بنابراين، فقط به اندازهى ضرورت، بايد از معجزات الهى انتظار دخالت داشته باشيم و كارهاى انبيا و اولياى خدا را كه همراه با معجزات بوده، بر اين اساس - كه معجزه بايد عامل رشد عقيده و ايمان و عامل اتمام جتباشد، ببينيم و از اين زاويه به اين معجزات بنگريم.
نخستين هدفى كه براى معجزات الهى مطرح است، بيرون آوردن انسانها از زندان ماديات است تا او را به عالم غيب - كه فراتر از جهان ماده است - وصل كند. پس نبايد انتظار داشته باشيم كه تمام زندگى اولياى خدا بر اساس قانون معجزات شكل گيرد و پيش رود. زندگى پيامبران عليهم السلام و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله - طبق آن چه در قرآن نيز آمده است - يك زندگى عادى و روزمره بوده، و طبق قوانين متعارف به زندگى خود و رسالتخود مىپرداختند، و استفاده از معجزه نسبتبه ساير كارهاى عادى و متعارف، بسيار اندك بوده و در حد ضرورت ترسيم شده است.
قرآن از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله صريحا، فرموده است: «قل انما انا بشر مثلكم يوحى الي» . [12] وحى الهى، همراه پيامبران بوده و زندگى آرمانى و انسانى آنان را زينت مىداده، اما حركت و تكامل آنان در دعوت و تبليغ و زندگى، مانند ديگران و به طور متعارف بوده است و با علل و اسباب طبيعى، تكامل و تكاپو داشتهاند.
اگر امام مهدى عليه السلام ظاهر مىشد و با معجزات فراگير و همه جانبه، ناچار به حفظ خود از گزند آفتها مىشد، شخصيتى غير عادى و غير بشرى و غير قابل الگوگيرى در ذهنها پيدا مىكرد و از انجام دادن وظايف و رسالتهاى خود، عملا، فاصله مىگرفت و مردم، او را به عنوان رهبرى و الگويى شايسته، مورد توجه قرار نمىدادند.
تا كنون ضرورت غيبت امام مهدى عليه السلام و عدم امكان ظهور او با حفظ تمام آرمان ها و شرايط و رعايتسنت هاى الهى روشن شد.
آخرين حجت الهى، براى مردم جهان، بايد حفظ شود، و معجزه براى حفظ جان او لازم است، اما معجزه براى جلوگيرى از غيبت و پنهان شدن او از ستمگران و عمال آنان و دشمنان او، كارساز نبوده، بلكه از غيبت و استتار او از مردم، فوائد و نتايج فراوانى براى او و مردم عايد مىگردد تا اين كه شرايط لازم و كافى براى ظهور و قيام او فراهم گردد تا ايجاد يك دگرگونى عظيم و تحولى جهانى ايجاد كند.
بنابراين غيبت امام مهدى عليه السلام به عنوان آخرين حجت الهى پس از پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله امرى اجتنابناپذير است، اما چرا اين غيبتبايد آن قدر طولانى باشد كه عدهاى از مردم از عقيدهى خود برگردند؟
[12] ) كهف: 110.