در اين جا فاطمه مرضيه به قيافه ى فرسوده ى ابوبكر با خشم نگاه كرد و گفت:
«من بروز قيامت در گريبان تو خواهم آويخت و حق پايمان شده ى امروز خود را در آن روز از تو باز خواهم ستانيد.
در آن روز خداى عادل عالم حكومت كند و پدرم رسول اللَّه شاهد دعواى ما باشد.
«و لا ينفعكم اذ تندمون ولكل بناء مستقر و سوف تعلمون من ياتيه عذاب بخزيه و يحل عليه عذاب مقيم.»
در آن هنگام پشيمانى سودتان ندهد و آنان كه به عذاب و كيفر محكوم باشند از خشم و عدل الهى نجات نخواهند يافت. و بعد روى مباركش را به سوى مردم مدينه به سوى رجال مهاجر و انصار برگردانيد و با حرارت و هيجانى شورافكن چنين فرمود:
«شما جوانمردان يثرب، شما ستونهاى پى دار ملت اسلام، شما صميمترين و فداكارترين اصحاب محمد، چرا آسوده نشسته ايد؟
اين چه سستى و سهل انگارى است كه به پيش گرفته ايد؟ چرا به احياى حق مشروع من برنمى خيزيد؟
به چه جهت چشم و زبان خويش را از حمايت من فروبسته ايد؟
پدرم رسول اللَّه فرموده است: «المرء يحفظ فى ولده» حرمت و حقوق مردم در فرزندانشان محفوظ خواهند ماند. پس چه شد حرمت و حقوق پدرم و چرا در زندگى من رعايت نمى شود.
شما چه مى پنداريد. محمد رسول اللَّه بدرود حيات گفت، حادثه ى عظمايى بود بوجود آمد. او درگذشت و رشته اى كه ما را به آسمانها ارتباط مى داد از هم گسيخت و دريچه ى وحى ها به هم برآمد و درهاى ملكوت اعلى بر روى زمين بسته شد و به همين دليل بايد بسته هاى محمد گشوده شود و بناهايى كه او طى بيست و دو سال رنج و مرارت نهاده بود ويران گردد و قرآنش از كرسى حكومت به زمين فرود آيد و ميراث من در زير پاى شهوت و هوس گروهى لگدمال شود؟
آرى محمد صلى اللَّه عليه و اله بدرود زندگى گفت، او رفت و با رفتن خود چراغ زندگانى مرا فرونشانيد و غوغاى حيات را در خانواده ى ما خاموش ساخت اما اين حادثه كه با دست شما پديد مى آيد دير يا زود اساس اسلام را واژگون خواهد ساخت و دين مبين محمد را به باد خواهد داد.
«و اللَّه النازله الكبرى و المصيبه العظمى لامثلها نازله و لا باقيه و لا عاجله اعلن بها كتاب اللَّه جل شانه فى ممساكم و مصبحكم.»
آن نازله ى كبرى، آن مصيبت عظمى كه مانند خود در تاريخ نخواهد داشت همين است و اين قرآن كريم است كه از دير باز روزگار امروز ما را به ياد ما آورده آن جا كه مى گويد: «و من ينقلب على عقبيه فلن يضراللَّه شيئا و سيجزى اللَّه الشاكرين.» از ارتجاع شما به جاهليت خبر داد و فرمود آنان كه به عقب برگردند و سر به جهل و سفاهت گذارند ذات اقدس الهى را زيانى نتوانند رسانيد. كفر شما و كفر كاينات بر دامن كبريايش گردى نخواهد نشانيد.
اى عجب!
شما «بين قيله» همچنان در برابر من افسرده و خاموش قرار گرفته ايد شما زنده ايد و يادگار پدرم به ناحق از كفم ربوده مى شود. و در گلوى ناپاك مشتى رياكار و ناسزاوار فرومى رود؟
شما كه جوان داريد و جوانى داريد، شما كه زور در بازو و زر در كف داريد، شما مى توانيد دامن بر كمر زنيد و ميدان بر دشمن به بنديد پس چون است كه از جاى نمى جنيد و بر پاى نمى خيزيد؟!
«انتم موصوفون بالنكاح و معروفون باالخير و الصلاح.»
شما به شهامت و شجاعت و خيرات و صالحات شهرت داريد اقوام عرب شما را بر شادت و نجابت مى شناسند.
اكنون كو آن بازوهاى كمانكش و كجاست آن مشتهاى كوه فرسا كه از آستين به درآيد و از حق حمايت كند.
بار ديگر همچون نخستين روزهاى هجرت كمان برداريد و در كمين بنشينيد و قرآن مجيد را به حرمت و شكوه خدا دادش باز گردانيد.
كجايند سلحشوران جنگجوى يثرب تا از سينه ى خويش نعره ها برآورند و در سينه ى دشمن نفس ها را درهم بشكنند؟