بیشترلیست موضوعات مقدمه فصل يكم : فقط يك زن! فصل دوم : فقط يك دختر فصل سوم : مناقب فاطمه فصل چهارم : اختلاف نهضت اصحاب فصل پنجم : جسارت فصل ششم : فدك فصل هفتم : رحلت فصل ختام : يادگار فاطمه آخرين يادگار توضیحاتافزودن یادداشت جدید
چه نيكو سخن گفتيد و چه نكوهيده و نابجا خاموش شديد؟! چه مردانه بر پاخاستيد و چه نامردانه از پاى نشستيد! «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدئوكم اول مره؟اتخشونهم؟ فااللَّه احق ان تخشوه ان كنتم مومنين.» به پيكار برنمى خيزيد؟ اين قوم را كه پاى بر پيمان خود گذاشته و نكث بيعت و نقض عهد كرده اند ازميان برنمى داريد؟ با اين فرومايگان كه همى خواستند رسول اكرم را از شهر خود برانند. هم آنان كه فتنه را بيدار و جنگ را آغاز كرده اند. آيا از اين قوم مى ترسيد. آيا سزاوارتر نيست كه از پروردگار خود خشيت كنيد. اگر شما بخدا ايمان آورده ايد البته از وى خواهيد ترسيد. آنچنان باشد كه گويى هم اكنون با چشم سر مى بينم. مى بينم كه از بلندى به پستى گراييده ايد و در اعماق نكبت فروافتاده ايد. از حق و حقيقت دور مانده ايد و با رنگ و نيرنگ درآميخته ايد، از خداوند متعال كه زمام امور و قلوب در مشت اوست دورى گزيده ايد و نابخردانه به شوخ چشمى و سفاهت پرداخته ايد. «ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان اللَّه لغنى حميد.» شما و هر كه بر سطح زمين به سر مى برند گو كافر شوند. كفر شما زيانى به مقام اقدس الوهيت نخواهد رسانيد. حداى ما بى نياز و حميد است. بگذاريد كه جهان با جهانيان يكباره از مبدا متعال بدور مانند و بگذاريد كه كاينات به ملكوت اعلى پشت كند زمين را با آسمان فاصله بيشتر و نفاق عميقتر افتد. چه خواهد شد؟ او را كه از جهان و جهانيان و زمين و آسمان بى نياز است. اين پشت كردن ها نه زيانى خواهد رسانيد و نه سودى خواهد داد. ولى مرا از ايراد اين خطابه و القاء اين سخنان گريزى نبوده است. من خويشتن را مسئول يافته بودم كه گفتنى ها را باز گويم و پرده ى روى اصحاب نفاق را چاك زنم و رنگ و نيرنگ را از جمال حق بزدايم و بايد بدانيد كه آنچه گفته ام از كانون عرفان و علم خويش گفته ام. «قد قلت ما قلت على معرفه منى.» اين خواب گران كه چشم و دلتان را سنگين كرده است نگرانم ساخته بود همى خواستم از اين خواب سنگين بيدارتان سازم. تكليف من بود كه امت پدرم را از خطر بركنار دارم تا نكند اين شب تاريك با پشيمانى و پريشانى به سحر كشد و غفلت ها و سهل انگارى هاى امروز براى فردا نتيجه ى خسران و خذلان ببار آورد. و گرنه مرا از خواب شما بيمى و به بيدارى تان اميدى نيست. هر چه از دستتان برآيد انجام دهيد. هر تجاوز و تعدى كه مقدور شما است به كار بريد. منبر خلافت و محراب امامت را غصب كنيد. فدك را بربابيد و تا آن جا مى توانيد ميدان گيريد. «فاعملوا انا عاملون. و انتظروا انا منتظرون.» اين خطابه ى غرا آتشى خاموش نشدنى روشن كرده بود. مردم مدينه سخت به هيجان آمده بودند. جوانان انصار چنان برانگيخته شده بودند كه چيزى نمانده بود دست به سمت شمشير دراز كنند. از يك طرف صداى گريه و از سمت ديگر فريادهاى مخالف فضاى مسجد را لبريز كرده بود. طرفداران حكومت كه هميشه حالت «آماده باش» داشتند گوشها را تيز كرده اند. ابوعبيده جراح، عمر بن خطاب، خالدبن وليد، معاذبن جبل، سالم بن معقل، عكرمه بن ابى جهل، سهيل بن عمرو، ابوسفيان بن حرب، عثمان بن عفان، مغيره بن شعبه...و امراى قريش كه به اميد قدرت و ثروت دور منبر ابوبكر پرپر مى زدند از ترس اين كه هيجان مردم اين منبر را واژگون كند و اميدشان به نوميدى عوض شود دستور دادند طرفدارانشان حالت حمله به خود بگيرند. و در عين حال ابوبكر از سلاح ملايمت و آرامش و به قول تاريخ «رقت قلب» خود استفاده كرد و به گريه درآمد. گريه ى ابوبكر مردم را كمى آرام كرد. ابوبكر هم از آرامش مردم استفاده كرد و در جواب فاطمه زهرا لب بسخن گشود. ابتدا به حمد و ثنا كرد و بعد نام رسول اكرم را به زبان راند و بر آن جان مقدس كه با جانان پيوسته بود درودها گفت و آن وقت از فاطمه و خصايل ملكوتى فاطمه بى نهايت تمجيد كرد و دست آخر خدا را به گواه گرفت كه از رسول اللَّه شنيده ام. «نحن معاشر الانبياء لانورث ذهبا و لا فضه و لا دارا و لا عقارا و انما نورث الكتاب و الحكمه و العلم و النبوه و ما كان لنا طعمه فلولى الامر من بعدنا. » از سياق عبارت و تلفيق كلمه ها و جمله ها پيداست كه اين حديث صددرصد مجعول است. كسانى كه با طرز گفتار رسول اللَّه آشنا هستند. آنان كه خطابه ها و سخنان قصار پيامبر اكرم الهى را ديده اند مى دانند كه هيچ وقت خاتم النبين اين گونه حرف نزده است. رسول اكرم هرگز نگفته بود كه ما انبياء براى فرزندانمان حكمت و علم و نبوت به ميراث مى گذاريم زيرا خود بهتر از همه مى دانست حكمت و علم و نبوت به ميراث مى گذاريم زيرا خود بهتر از همه مى دانست حكمت و علم و نبوت موهبتى الهى است و خداوند متعال اين موهبت را به جانهاى مستعد و قلوب قابله عنايت خواهد كرد. خواه اين جانها و قلب ها در فرزندان انبياء يافت شوند و خواه در خانواده هاى ديگر. رسول اكرم كه آورنده ى قرآن مجيد است هرگز حكايت نوح و فرزند نوح را فراموش نكرده بود. اين محال است كه محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه عليه و آله بگويد ما