ميلاد فاطمه ى زهرا سيده ى نساء عالمين بر روايت علماى عامه در سال سى و پنجم عام الفيل يعنى پنج سال قبل از بعثت صورت گرفت و در همين هنگام قريش مسجدالحرام را بنا مى كردند و بر مبناى اين روايت دختر رسول اللَّه در جريان مادرش دخترى پانزده ساله بود و آن روز كه با همسر آينده اش على بن ابى طالب عليه السلام از مكه به مدينه هجرت مى كرد شانزده سال داشت: در نخستين سال هجرت يك ماه پس از عزيمت رسول اكرم به سمت مدينه على بن ابى طالب دستور يافت كه ضعفاى مسلمانان را از مكه به مدينه برساند و اين «هجرت فواطم» مى نامند زيرا سه زن كه هر سه فاطمه نام داشتند با على مرتضى همسفر بودند. 1 - فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب كه مادر على(ع) بود. 2- فاطمه بنت زبير بن عبدالمطلب كه دختر عموى على(ع) بود. 3 - فاطمه بنت رسول اللَّه كه دوشيزه اى شانزده ساله بود. فاطمه در شانزده سالگى به مدينه مهاجرت كرد و در سال ديگر كه دومين سال هجرت بود به عقد اميرالمومنين على درآمد. پسران رسول اكرم قاسم و طاهر و عبداللَّه در روزگار جاهليت يعنى پيش از ظهور اسلام و بعثت دنيا را بدورد گفته بودند و پيغمبر اطهر در آن هنگام كه به هدايت بشريت برانگيخته شد جز چند دختر فرزند ديگرى نداشت و اعراب به عادت منحوس و منحط جاهلانه ى خود دختر را به حساب فرزند نمى آوردند. حتى اين موهبت خداوندى را مايه ى ننگ مى شمردند. حكايت دختر كشى اعراب آن قدر مشهور و همه دان است كه حاجتى به تكرار ندارد. قرآن مجيد از جاهليت عرب و عادات جاهلانه ى اين قوم چنين ياد مى كند: و اذا بشر احدهم بالا انثى ظل وجهه سودا و هم كظيم. يتوارى من القوم من سوء ما بشربه. ايمسكه على هون؟ ام يدسه فى التراب؟ الاساء ما يحكمون. و قتى مژده ى ميلاد دختر را بشنوند. رنگ چهره شان از شدت خشم سياه شود و به غضب درآيند. آيا اين مولود معصوم را زنده بگور خواهند سپرد يا با خفت و مذلت نگاهش خواهند داشت اين قوم درباره ى دختران بسيار بد قضاوت مى كنند. جمعى از مفسران قرآن اين آيت كريمه را: و ذا لمو توده سئلت. باى دنب قتلت، حكايتى از دختر كشى عرب ها مى شمارند. به روز رستاخيز از دختران زنده بگور شده پرس وجو خواهد شد و اين جنايت به بازخواست و مواخذه خواهد افتاد. پرسيده مى شود كه دختران به چه جرم كشته شده اند. در يك چنين محيط كه وجود دختر همچون لكه ى ننگ گريبان خانواده ها را آلوده مى داشت و يا دست كم به حساب فرزند نمى آمد رسول اللَّه در ميان بت پرستان مكه بيش از چند دختر در كنار نداشت و به همين جهت او را «ابتر» مى ناميدند. يعنى مقطوع النسل يعنى مردى كه با مرگ خود نام خانواده ى خود را خواهد كشت. عاص بن وايل پدر عمرو بن عاص در ميان اقوام قويش طى خطابه اى گفت: - نگران نباشيد، امروز و فردا چنگال مرگ گريبان محمد را خواهد گرفت، محمد خواهد مرد و چون پسر ندارد و «ابتر» است. يعنى دنباله اش مقطوع و كوتاه است دين او و نام او و قرآن او و اين تحول خطرناك كه در جهان بوجود آورده است همه يك جا نابود خواهد شد. تنها كس و اگر اين طور نباشد نخستين كسى كه رسول اللَّه را «ابتر» ناميد عاص بن وايل بود ولى ذات ذوالجلال الهى به رسول خود چنين وحى فرمود: بسم اللَّه الرحمن الحريم. انا اعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر ان شانئك هو الابتر. ما به تو «كوثر» بخشيده ايم به درگاه پروردگار خويش نماز بگزار و شتر بكش. آن كس كه با تو دشمن است ابتر است. لغت كوثر در جامع ترين فرهنگهاى عربى «اقرب الموارد» به مال فراوان و خير فراوان و عطايا و مواهب بسيار و «نهرى در بهشت» ترجمه شده است. مفسرين اسلام هم اين لغت را در قرآن مجيد به همين ترتيب تفسير مى كنند حتى قاضى بيضاوى كه از علماى بسيار متعصب عامه است و در تفسير معروف خود «انوارالتنزيل» سعى فراوان به كار مى برد كه نام اهل بيت نبود را به ميان نياورد در تفسير كوثر به ناچار از «فرزندان» ياد مى كنند يا رسول اللَّه ما به تو «كوثر» بخشيده ايم يعنى فرزندان بسيار تا آن كس كه دشمن توست تو را ابتر ننامد تا بقاى نسل تو، بقاى دين تو، بقاى مرام تو دشمنان تو را خاموش سازد.