فصل ختام : يادگار فاطمه
دختر رسول اللَّه صلوات اللَّه و سلام عليه و عليها علاوه بر نام جاويدان خود كه در رديف شريفترين و مفتخرترين و مشعشعترين نام هاى بنى آدم نوشته شده است. بزرگترين يادگارى كه از خود در جهان گذاشته دو پسر و دو دختر از على بن ابن ابى طالب عليه السلام است. و محقق است كه اگر جز اين يادگار اثر ديگرى در جهان نمى گذاشت همين كافى بود. نسل رسول اللَّه بوجود فاطمه در دنيا برقرار ماند و ذريه ى پيغمبر را اين دختر زنده كرد. و جود فاطمه ى زهرا عنوان «ابتر» را كه دشمنان اسلام به پيشواى اسلام داده بودند حذف كرد. چنان كه ياد كرده ايم. عاص بن وايل «پدر عمرو بن عاص» گفتهبود: - اين ابتر چند روز ديگر از جهان خواهد رفت و نامش و مرامش و دينش هم فراموش خواهد شد. و لى خداى اسلام بر رسولش وحى كرد كه بسم اللَّه الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر. ان شانئك هو الابتر. فاطمه ى زهرا آن «كوثر» مالامال از بركت و خيرات است كه جهان را از نسل رسول اللَّه سرشار خواهد كرد و لغت ابتر را به گوينده ى اين لغت باز گردانيد. جمهور امت اسلام حسن و حسين عليهماالسلام را پسران پيغمبر مى دانستند. اين عنوان يك عنوان مسلم بود زيرا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله صريحا اين دو پسر را فرزند خود مى ناميد و اميرالمومنين على بن ابى طالب بارها فرموده بود: - حسن و حسين پسران پيامبرند. در جنگ جمل و صفين وقتى كه امام حسن متهورانه به صف دشمن مى زد اميرالمومنين ناراحت مى شد و مى گفت: - جلو اين جوان را بگيريد. مى ترسم پيش آمدى بوجود بيايد و نسل پيغمبر قطع شود. و به محمد بن حنفيه پسر خود در جنگ بصره گفته بود: - اين كه مى بينى حسن از تو دليرتر است شرمنده مباش زيرا او پسر پيغمبر است و تو پسر من هستى. ابوبكر و عمر هم بارها اين سخن را به زبان رانده بودند و به حسنين عليهماالسلام «يا بن رسول اللَّه» خطاب مى كردند. ولى در انتهاى قرن
اول هجرت كه آل مروان بر كرسى حكومت قرار گرفتند به اقتضا سياست روز در تلاش افتادند شايد بتوانند اين عنوان را از فرزندان فاطمه سلب كنند. حجاج بن يوسف نقفى والى عراق در زمان عبدالملك بن مروان نخستين كسى بود كه در اين راه منحرف قدم گذاشته بود و همين حجاج بود كه به خليفه وقت گفته بود: - به اين وسيله دشمنان تو را بهتر مى توانيم بكوبيم. و لى در عين حال نمى خواست با زور شمشير مردم را از اين اعتقاد باز گرداند زيرا مى دانست اين كار كار شمشير نيست. فقط اعلام داشته بود كسانى كه نتوانند بر اصل آيات قرآن اين ادعا را اثبات كنند خونشان مهدور است. عامر شعبى عالم تابعى معروف حكايت مى كند. نيم شبى كه مى خواستم به رختخوابم بروم در خانه ام را كوبيدند شخصا در را بروى كوبنده ى در باز كردم. چشمم به حاجب مخصوص حجاج افتاد: - امير احضارت كرده است. احضار نيم شب خيلى خطرناك بود. من اين مطلب را تا آخرش دريافتم. چاره اى جز تسليم نداشتم. فقط اجازه گرفتم كه وضوى خودم را تجديد كنم و چند كلمه با همسرم حرف بزنم يعنى وصيت هاى خود را به او القا كنم. حاجب هم به من مهلت داد. با دست پاچگى وضو گرفتم و وصيت كردم و همراه فرستاده ى امير به سمت دارالاماره به راه افتادم. حجاج تك و تنها بر كرسى خود نشسته بود. تا مرا ديد از رنگ
رخساره ام به سر ضميرم پى برد و گفت: مترس امانت داده ام اما نگاه كن. اين مرد «اشاره به گوشه ى تالار كرد» مى گويد حسنين ذريه ى رسول اللَّه هستند و اگر حضور تو از روى آيات قرآن شاهد نياورد و مدعاى خود را ثابت نكند هم اكنون بايد در خون خود به غلتد. نگاهم را از روى حجاج به گوشه ى تالار نداختم. چشمم به يك توده غل و زنجير افتاد. اين مرد را چنان به غل و رنجير كشيده بودند كه هر چه دقت كردم نتوانستم او را بشناسم. بيچاره سراپا در آهن غرق بود.