شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها)

سید عزالدین حسینی زنجانی

جلد 1 -صفحه : 45/ 40
نمايش فراداده

روح خودبينى و طغيان درونى انسان در برابر فرمان خداست. قرآن مخالفان مكتب وحى را «مستكبر» معرفى مى نمايد كه آنان در برابر انبياء سركشى نمودند و در نتيجه خود و امتشان را به بدختى دنيا و آخرت سوق دادند.

على «ع» در همين خطبه قاصعه تواضع موسى «ع» را در برابر مستكبرى كه به ثروت و قدرت محدود خود مغرور گشته چنين بيان مى كند:

«ولقد دخل موسى بن عمران و معه اخوه هارون- عليهماالسلام- على فرعون و عليهما مدارع الصوف و بايديهما العصى فشرطاله- ان اسلم- بقى ملكه و دوام عزه فقال الا تعجبون من هذين يشرطان لى دوام العز و بقا الملك وهما بما ترون من حال الفقر والذل فهلا القى عليهما اساورة من ذهب»؟ [ نهج البلاغه صبحى ص. 291.] موسى بن عمران با برادرش هارون «ع» با لباس پشمينه و در حالى كه در دست عصا داشتند بر فرعون وارد شدند، و بوى گفتند چنانكه تسليم شود همچنان عزت و سلطنتش پايدار خواهد ماند. فرعون رو به حاضران كرد و گفت: از حال اين دو نفر در شگفت نيستيد با اين فقر و تنگدستى با من شرط پايدارى ملك و عزت را مى كنند. اگر واقعا اينان پيامبر هستند پس جرا دست بند طلا ندارند!؟...».

گاهى مى بينيم خودبينى و تكبر از راه علم و دانش انسان را در كام خود مى كشد و چنين مى پندارد با دريافتهاى محدود علمى خود بر همه چيز فائق گشته، و در نتيجه در مقابل انبياء صف آرائى مى كنند حال اين افراد را چنين بيان مى كند:

«فلما جائهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم» [ غافر آيه 83.] «وقتى كه پيامبرانشان از طرف خداوند با معجزه هاى آشكار در ميان آنان آمدند سركشى كرده و با دانش محدودى كه داشتند بسيار شادمان شدند و بر خود مى باليدند!» در حاليكه برتر از مرحله معمولى مرحله اى ديگر از كمال است كه نيل بآن از حدود عقل متعارف بشرى خارج است و بايد با اتصال به غيب به آن كمال رسيد كه انبياء چنين ارتباطى دارند و آن را به رايگان در اختيار بشريت نهاده اند.

سقوط معنويت در دنياى غرب از همين جا آغاز مى شود كه به اسرار مادى پى بردند و چنين پنداشتند كه محور كمال همين است كه در اين جهان مادى مى بينند.


  • خرده كاريهاى علم و هندسه خرده كاريهاى علم و هندسه

  • يا نجوم و علم طب و فلسفه يا نجوم و علم طب و فلسفه


  • جامه هاى زركشى را بافتن جامه هاى زركشى را بافتن

  • درها از قعر دريا يافتن درها از قعر دريا يافتن


  • كه تعلق با همين دنيستش ره بهفتم آسمان برنيستش

  • ره بهفتم آسمان برنيستش ره بهفتم آسمان برنيستش

[ مخفف «دنياستش» مى باشد.]

  • اين همه علم بناى آخور است اين همه علم بناى آخور است

  • كه عماد بود گاو و اشتر است كه عماد بود گاو و اشتر است


  • بهر استيفاء حيوان چند روز بهر استيفاء حيوان چند روز

  • نام كردستند اين گيجان رموز نام كردستند اين گيجان رموز

پس آنچه كه موجب سقوط بشر و بشريت گشته، غرور به ثروت و علم و قدرت خويش و روح گردنكشى و فقدان روح تسليم در برابر مكتب انبياء است. بهترين عامل عملى كه در انسان زمينه ى خضوع و فروتنى را فراهم مى كند، نماز است و اين فلسفه بطور كامل در فرمايش حضرت رضا عليه السلام تصريح شده است:

«ان علة الصلوة انها اقوار بالربوبية لله عزوجل و خلع الانداد و قيام بين يدى الجبار جل جلاله بالذل والمسكنة والخضوع والاعتراف والطلب والاقاله من سالف الذنوب، و وضع الوجه على الارض كل يوم اعظاما لله عروجل وان يكون ذاكرا لله غير ناس و لابطر ويكون خاشعا متذللا راغبا طالبا للزيادة في الدين والدنيا مع ما فيه من الايجاب والمداومة على ذكرالله عزوجل بالليل والنهار لئلا ينسى العبد سيده و مدبره و خالقه فيبطر و يطغى و يكون في ذكره لربه و قيامه من يديه زجرا له عن المعاصى و مانعا عن الفساد» [ شيخ صدوق اين روايت را در كتاب «علل الشرايع» و «من لايحضره الفقيه» باسناد خود از محمد بن سنان از حضرت رضا عليه السلام در جواب سؤال كتبى محمد بن سنان از مولاى ما على بن الرضا عليه السلام نقل فرموده است.] يعنى «براستى علت و فلسفه نماز اعتراف به پروردگارى خداى بزرگ و توانا و نفى هرگونه همتا و ايستادن در پيشگاه او با ذلت و بيچارگى و فروتنى و اقرار به گناه و آمرزش از گناهان گذشته است.

نهادن صورت به خاك در هر روز براى بزرگداشت خداى بزرگ و همواره به ياد وى بودن بدون اينكه او را فرامرش نموده و ناسپاسى كند و فروتنى بيشترى نمايد و در رغبت وى در طلب دين و دنيا بيفزايد.

علاوه بر اينها، نماز در صبح و شام مداومت بر ذكر خداست كه انسان مولا و آفريدگار و مدبر خود را فراموش نكند تا دچار ناسپاسى و طغيان شود، و در هر حال از معصيت و فساد بپرهيزد.» امام يكى از حكمت هاى نماز را «خلع الانداد» نفى شريك قرار دادن مى داند. واضح است مراد امام بت پرستى نيست كه در جزيرة العرب مورد پرستش بودند زبرا بت پرستى بنحوى كه در جاهليت مرسوم بوده برچيده شده بود چنانكه مولى «ع» در همين خطبه قاصعه مى فرمايد:

«بدرستى فرياد شيطان را بهنگام وحى به پيامبر شنيدم، پرسيدم: يا رسول الله! اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است از وقتى كه از پرستش بتها مأيوس شد». [ نهج البلاغه صبحى ص 3010.] بلكه مراد از قرار دادن همتا يعنى حكومتى بجز حكومت الهى را پذيرفتن كه نماز چنين شركى را در انسان از بين مى برد.

شرح: «والزكاة تزكية للنفس و نماء في الرزق»

متن: والزكاة تزكية للنفس و نماء في الرزق شرح: خدا زكوة را پاكى روح آدمى (از پليدى وابستگى مادى) و سبب فزونى روزى قرار داد.

معناى لغوى زكوة در بحث لغت گذشت. آنچه لازم بتذكر در اين قسمت است آن است كه زكوة در اصطلاح قرآن به هرگونه انفاقى كه در راه خدا اعم از واجب و مستحب باشد اطلاق شده است دليل بر اين موضوع آيه زير است:

«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون». [ مائده /55.] يعنى: «ولى و متصرف در امور شما ذات اقدس الهى و پيامبرش است و آنانيكه ايمان آورده و نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكوة مى دهند...» بخشيدن انگشتر در حال ركوع بطور مسلم زكوة مالى در اصطلاح فعلى نبوده و بعنوان بذل فى سبيل الله است. و زكوة اصطلاحى در آيه شريفه «انما الصدقات للفقراء والمساكين وابن السبيل...» (توبه /60) است.

يادگار نبوت بمانند قرآن زكوة را در رديف نماز قرار داده و آنرا سبب تزكيه نفس و رشد و فزونى روزى معرفى فرمود، و اين معنا الهام از آيه شريفه است: «سيتجنبها الاتقى الذى يؤتى ماله يتزكى [ ليل /8.] » بطور تحقيق از آتش كنار خواهد بود كسى كه مالش را در راه خدا مى دهد و با اين عمل طهارت نفس حاصل مى كند...

حال ببينيم زكوة چرا تزكيه نفس مى كند؟ پر واضح است براى مبارزه با وابستگى بيش از حدى كه اسلام به مال معين فرموده [ اما تعلق و محبت معتدل بمال چنانكه در اين بحث خواهد آمد هيچ اشكالى ندارد و بلكه پسنديده است چنانكه مى بينم معصوم عليه السلام در كافى مى فرمايد «لا خير فى من لايحب جمع المال من حلال يكف به وجهه و يقضى به دينه و يصل به رحمه».] خود انفاق فى سبيل الله تمرينى است براى تعليل غريزه محبت مال كه مبادا مال هدف واقع شود و سائر غرائز و عواطف عالى و ارزشمند را تحت الشعاع قرار بدهد و موجب زيان دنيا و آخرت باشد.

اما اينكه زكوة سبب نمو و رشد روزى انسان است علاوه بر تجربه كه دادن زكوة موجب بركت و مصون بودن از آفات مى باشد، از عموم اين آيه زير هم استفاده مى شود كه زكوة از مصاديق تقوى و موجب بركت و مزيد نعمت خواهد بود:

«ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض». [ اعراف /96.] «اگر امتها ايمان آورده و تقوى پيشه سازند بركات زمين و آسمان را بر آنان باز مى گشائيم...» در قرآن كريم و اين خطبه شريفه چنانكه اشاره شد زكوة همرديف نماز قرارداده شده و از يك قسم همتائى حكايت مى كند، چون از جمله آثار ياد خدا و تذلل و فروتنى در برابر خداى متعال، چنانكه گذشت، آنست كه انسان باور كند سرتاسر هستى ملك او و همه خير فقط در قبضه ى اوست «بيدك الخير» و همه مردم با آنچه دارند بنده او و از آن او هستند و ذات احديت سلطان ملك وجود و اديم زمين سفره ى عام و گسترده اوست و آنچه بشر بدست مى آورد در اثر نيروئى است كه از ناحيه ى او ارزانى شده است. نماز گزار با اين شرايط احساس مى كند سرتاسر وجودش در حيطه ى قدرت او مى باشد و او نيز يكى از بندگان بى شمار خداست و آنچه در دست دارد از مال و غير آن از خالق توانا به او رسيده و او خود را مانند يك وكيل كه اجازه تصرف در مال مالك حقيقى را دارد مى داند. و با اين ديد كه از آيه ى شريفه: «وانفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه» (حديد /7) از آن چيزهائيكه خدا شما را در آنها جانشين قرار داده انفاق كنيد... استفاده مى شود، مسلمان قرآنى خود را جز نائب و وكيل نمى داند. پس مال از ديدگاه اسلام با تصديق به ملكيت اعتبارى و امضاى آن، تصرف نائب و وكيل در مال حقيقى و اصلى مى باشد و مسلمان قرآنى همواره منتظر است كه مالك حقيقى چه دستورى صادر مى كند تا از آن حدود تخطى و تجاوز ننمايد.

چنين تمرينى بدرگاه ربوبى با چنين نگرشى ديگر صحبت مال من، از ميان برخاسته و مال را سهميه و روزى مى داند كه مالك حقيقى نصيب وى فرموده، و دارنده ى مال گوش بفرمان است كه اين ملك عاريتى را كه چند روزى براى تامين زندگى در معاش و معاد در اختيارش گذاشته شده، چگونه بدست آورد و بچه مصرفى با دستور مالك حقيقى برساند و بچه ترتيبى در آن تصرف نمايد و درنتيجه تزكيه نفس باندازه دستور شرع از بخل و حب شديد مال حاصل شود و از مصاديق «وانه لحب الخير لشديد» «براستى انسان- تربيت نشده- نسبت بمال محبت شديد دارد»... واقع نشود.

مالكيت در اسلام

بمناسبت بحث زكوة جا دارد كه مالكيت در اسلام هم مورد بحث قرار بگيرد هر چند بحث در پيرامون اين مسئله نياز به تفصيل دارد ولى بطور بسيار فشرده و بصورت اشاره مطرح مى شود:

بطور كلى همه مكتبهاى آسمانى و بالخصوص اسلام براى تكميل و تعديل آنچه اساس آن در فطرت آدمى نهاده شده برانگيخته شده اند و نه براى كوبيدن و از ميان بردن آن، اين سفيران الهى برانگيخته شده اند كه هم آهنگ با فطرت موزون رفتار نموده و جامعه بشريت را از انحراف از فطرت خود باز دارند، و نگذارند در اثر انحراف از اعتدال و صراط مستقيم كار بافراط بكشد، زيرا پرواضح است آنچه كه در نهاد آدمى بتقدير عزيز عليم قرار داده شده و فطرت بآن بستگى دارد، بودن آن در ساختمان تكاملى انسان ضرورت و لزوم دارد، چيزى كه هست آنست كه بايد بهره بردارى از آنچه در فطرت است بنظام قسط و عدل تحقق يابد و اين نيز مسلم است كه نظام قسط خالى از هر گونه افراط و تفريط جز با نور نبوت و وحى ميسر نيست و هرگز مغزهاى ناقص بشر ياراى تحمل چنين قانون عدل را ندارد. و از طرفى هم با مطالعه در آيات آفاق و انفس بدست مى آوريم كه آنچه براى تكامل ساختمان بشر در همه ابعادش لازم است بصورت غريزه [ فى المثل در آنان و حيوان غريزه كشش نسبت به غذا هست و اين غريزه روى حكمتى است كه در اثر تغذيه آنچه از بدن دفع مى شود جايگزين شود و حيات انسان استمرار يابد و اگر چنين غريزه اى نبود و فقط عقل او درك مى كرد كه تغذيه و رساندن بدل آنچه دفع مى شود لازم است، چه بسا كه اكثريت هلاك مى شدند و قسمتى از مجموع آفرينش بحالت تعطيل درمى آمد.] در نهاد بشر و بلكه مخلوقات ديگر از حيوان و گياه نهاد شده است.

بنابراين، اصل غريزه و كشش بطرف مال، يكى از غزائز انسانى است كه قرآن تصريح مى فرمايد «انه لحب الخير لشديد» (عاديات /8) و بودن چنين علاقه و كششى جزء نظام اتم و بودن آن ضرورت دارد

  • و كل مصنوعاته بديعه و كل مصنوعاته بديعه

  • وفى الجميع حكم متبعه وفى الجميع حكم متبعه

[ تحفة الحكيم علامه اصفهانى. ترجمه شعر: پديده هاى خدا همه اش نوآورى است. و در تمام آنها حكمت است.] .

و همين علاقه، ريشه و اصل مالكيت است كه بنابر مقدمه ى فوق نبايد آن غريزه را كوبيد و از بين برد و بلكه بايد در تربيت و تعديل آن مانند سائر غرائز كوشا بود. پس اصل محبت و كشش مال در نهاد آدمى دست قدرت الهى از روى حكمتى بنا نهاده و مبارزه با چنين آهنگ موزون خلقت خطاى محض و محكوم بنابودى است.

اسلام با امضاى اصل فطرى بودن مالكيت و تحكيم و تشويق آن با ترغيب به تجارت و زراعت و استخراج معادن و بهره بردارى از ذخائر درياها و آبهاى عمومى و اراضى موات و تاكيد فراوان به كار و بدست آوردن معاش به دست خود با تجارت و كسب هاى ديگر در توليد ثروت و وضع قوانين جامع در خصوص كسب و تجارت و اراضى موات و معادن ديگر نظام قسط را ارائه داده و ضامن شده كه با اجراء دستوراتش نيازمندى در جامعه نخواهد ماند. و بطور خلاصه در نظام اسلام با امضاى مالكيت در درجه اول با اصلاح فكر و ديد انسان كه بهره گيرى از مال بعنوان «استخلاف و جانشينى» است و هركس بنوبت در مال جانشين ديگرى است، جلوى طغيان و هدف واقع شدن را گرفته و اين علاقه كشش بمال در محدوده ى خواست الهى كه همان كمال اعتدال و ميزان قسط است قرار مى گيرد.

«قل ان كان آباءكم وابناءكم واخوانكم وازواجكم وعشيرتكم واموال اغترفتموها و تجارة تخشون كسادها ومساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله...» [ توبه /24.] «بگو اى پيامبر! اگر پدران و فرزندان شما و برادرانتان و همسرهايتان و نزديكانتان و خويشاوندانتان و مالهائى كه اندوخته ايد و تجارتى كه از كساد آن بيم داريد و منازل مسكونى مطابق سليقه خودتان محبوبتر [ محبت خدا در پيروى از فرمانهاى پيامبر اكرم «ص» و ائمه اطهار صلوات الله عليهم خلاصه مى شود بدليل فرموده خدا در قرآن: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله» (آل عمران /31) بگو اى پيامبر اگر دوست دار خدا هستيد پس از من (پيامبر) پيروى كنيد كه خدا شما را دوست بدارد:... و در نزد اهل فن مسلم است كه اين آيه شريفه: بآيات ديگرى كه در آنها محبت خدا تاكيد شده و يا تمجيد از دارندگان محبت خدا شده حاكم است. روى همين جهت است كه زمخشرى در كشاف ج 10 ص 3010 باين نكته خوب متوجه شده است، او مى گويد: «هنگامى كه ديدى كسى ادعاى محبت خدا مى كند و بهنگام ذكر كف مى زند و پايكوبى و طرب مى كند و نعره مى كشد و غش مى كند هرگز شكى بخود راه مده كه او نمى داند خدا چيست و اندك خبرى از محبت خدا ندارد. و همه اين نعره ها و كف زدنها و پايكوبيها و غش كردنها به خاطر صورت زيبائى است كه در خيال خود مجسم نموده و آنرا از روى جهالت و بى عارى خدا مى نامد و اگر از زير دامنش جويا شوى مى بينى كه لباسش پر از منى است كه بهنگام تصوير آن صورت كه پيش خود مجسم نموده چنين حالتى بوى دست مى دهد و عوام احمق از روى سادگى دور آنها را گرفته و اشك مى ريزند».] از خدا و رسولش و جهاد كردن در راه اوست پس منتظر باشيد عذاب خدا در رسد...» خداوند متعال در اين آيه شريفه علاقه و پيوند انسان را با مال در محدوده اى قرار مى دهد كه با در نظر گرفتن آن اجراء قوانين مالى در كمال اعتدال و قسط در جامعه موجب تكامل خواهد شد. با تحريم اكيد ثروت اندوزى از راه نامشروع مانند ربا در معامله و يا قرض و يا احتكار و يا كم فروشى و معاملات مشتمل بر خيانت و تاكيد بر انفاق واجب يا صدقات چه در حال حيات و چه بعد از مرگ كه از آن باوقف و وصايا بر خيرات و كفارات واجب و نظائر آن زندگى متوسطى را در جامعه اسلامى براى همه تامين و تضمين مى نمايد و طبعا از پيدايش شكافهاى عميق طبقاتى جلوگيرى نموده و ترتيبى فراهم ساخته است كه اجتماع بشرى در تامين سعادت هر دو جهان گام بردارد، و اجتماع بشرى در عين بهره مندى معتدل از طيبات و لذائذ و رفع مشقت هاى زندگى بحد ممكن از معارف الهى و فضيلت هاى انسانى برخوردار باشد.

القاء مالكيت فردى به تنهائى نخواهد توانست فاصله هاى اجتماعى را از بين ببرد بدون اينكه انسان قبلا درون سازى شود و اين كشش و حب مال را كه يك امر غريزى است با بينش و فرهنگ الهى كنترل نمايد همانگونه كه بعضى از مكتب هاى اقتصادى اساسا اصلاح اجتماع را در گرو اصلاح اقتصاد و صلاح اوضاع اقتصادى را در از بين بردن مالكيت هاى فردى مى دانند. و لى بايد انصاف داد، در طى قرون گذشته بجهت فقدان زمامداران الهى و صالح هرگز برنامه هاى وسيع و حيات بخش اسلامى عملى نشده است و بگونه اى بوده كه على عليه السلام مى فرمايد: «پيوسته مستكبران حكومت نموده درنتيجه زمام امور مملكت بدست يك مشت بى خرد و تبهكار افتاده كه بيت المال را به گروه خود اختصاص داده اند و بندگان خدا را بعبوديت كشيده و فاسقين حزب تشكيل داده و صالحين پراكنده مى شوند.»

شرح: «والصوم تثبيتا... والصبر معونة على استيجاب الاجر»

متن: والصوم تثبيتا للاخلاص.

شرح: خداى متعال روزه را سبب استحكام اخلاص قرار داد.

روزه در شرع مقدس اسلام عبارت از عدم خوردن و آشاميدن و مفطرات ديگر است كه در فقه بتفصيل بيان شده به قصد قربت به خداوند اخلاص هم آوردن عمل است فقط براى اجراى امر خداوند متعال.

به اهميت و فضيلت اين عمل اين آيه شريفه تصريح مى نمايد:

«كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون». [ بقره /184.] «روزه بر شما (در ماه رمضان) واجب شد چنانكه بامتهاى قبل از شما واجب بوده كه بوسيله آن تقوى را تحصيل كرده و از گناهان بپرهيزيد...» يعنى روزه موجب نورانيت قلب و دورى از شهوت است كه انگيزه ى معصيت و نافرمانى در انسان است.

در اين فراز اين سؤال پيش مى آيد راز اينكه روزه را تثبيت دهنده ى اخلاص معرفى فرموده با وجود اينكه هريك از واجبات ديگر مانند نماز و زكوة اگر با شرائط بجا آورده شود موجب تثبيت و استحكام اخلاص است چيست؟ پاسخ اين است كه اين عمل بالخصوص از چشم مردم مستور و از توقع تمحيد و تعريفشان بركنار است بخلاف عبادات ديگر كه آنها از