شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها)

سید عزالدین حسینی زنجانی

جلد 1 -صفحه : 45/ 9
نمايش فراداده

چه بهتر. و آن در صورتى است كه با مهمان دارى وصله و پيوند كردن با خويشاوندان و رساندن حقوق بصاحبانش بآخرت هم برسى. [ ماتصنع بسعة هذه الدار في الدنيا اما انت اليها في الآخرة لبيت أحوج. و بلى ان شئت بلغت بها الآخرة تقوى فيها الضيف وتصل فيها الرحم وتطلع منها الحقوق مطالعها فاذأ انت قد بلغت بها الآخرة.] دقت كنيد حضرت نفرمود بزرگى خانه نعمت نيست. ربيع وقتيكه اين كلمات را شنيد فهميد كه دارا بودن حياط بزرگ در صورتى كه مايه ى غفلت و فراموشى آخرت و اعمال نيكو باشد خوب نيست نه بطور كلى. بدين جهت عرض كرد يا اميرالمؤمنين (ع) از دست برادرم عاصم بتو شكايت ميكنم. فرمود چرا؟ عرض كرد چون بكلى از دنيا اعراض كرده و بيك عبا اكتفاء نموده است. فرمود او را حاضر سازيد. عاصم را حاضر كردند، حضرت در مقام توبيخ فرمود: «اى دشمن حقير و زبون نفس خود، خبيث (شيطان) ترا سردرگم كرده، بعيال و همسر و فرزندات رحم ندارى؟ بدنت را بر تو حقى است، و مهمانهايت را بر تو حقى هست، بخيال تو خدا از تو ملاحظه و ترسى داشت با اينكه ميل نداشت از طيبات دنيا استفاده نمائى آنرا بتو حلال كرد!؟ نو زبون تر و پست تر از آنى كه خدا بملاحظه تو برخلاف اراده ى خود امرى را اظهار نمايد.

عرض كرد: يا اميرالمؤمنين پس چرا خودت در لباس و غذا چنين بخود سخت ميگيرى؟ فرمود: من با تو فرق بسيار دارم. من پيشواى امتى هستم، كه هنوز در ان مستمندان و بيچارگان! زياد هستند. من زندگى خود را تا سرحد زندگى آنها فرو مى آورم تا تنگدستى آنها را تحت فشار قرار ندهد» [ ياعدى نفسه لقد استهام بك الخبيث، اما رحمت اهلك وولدك ان لنفسك عليك حقا و لزوجك عليك حقا، اترى الله احل لك الطيبات وهو يكره ان تأخذها؟ أنت اهون على الله من ذلك قال يا اميرالمؤمنين هذا انت فى خشونة ملبسلت و جشوبة مأكلك؟ قال ويحك؟ انى لست كانت ان الله فرض على ائمة العدول ان يقدروا أنفسهم بضعفة الناس كي لنا يتبغ بالفقير فقره. نهج البلاغه كلام شماره 9.] عبده در حاشيه نهج البلاغه در تفسير (يا عدي نفسك- اي دشمنك نفس خود) مى نويسد «اين جمله بخوبى ميرساند كه لذت هاى مادى طبعا موجب دورى از خدا نميگردد بلكه سوء قصد و بد مصرف نمودن آنها دورى ميآورد» پس از بين بردن شهوت باين ترتيب خلاف قرآن و سنت است. با توضيحى كه در معناى نعمت با استفاده از مجموع آيات داده شد معلوم ميگردد كه تقسيم غزالى حاصلى ندارد و فقط مجرد تطويل بيان است، و بطور خلاصه نعمت يعنى: صلاحيت چيزى براى بهره مندى در جهتى از جهات نياز مادى و معنوى و وسيله ى رسيدن بكمال لايق در هر دو جهت. و همانطوريكه از قرآن استفاده ميشود شرط نيست كه انسان را بهدف آخرت برساند. البته! نبايد ازحد و مرزيكه شرع معين كرده است تجاوز كرد و اگر از حدود الهى تجاوز شد و مورد سوء استفاده قرار گرفت مورد توبيخ و ملامت است. و از بين بردن شهوات و نظائر اينها ميراث مرتاضان هندى است كه به برخى از فرقه هاى اسلامى ناخود آگاه نفوذ كرده و غزالى هم اكثر آنها را بدون سنجيدن بميزان كتاب و سنت در احياءالعلوم آورده است. گرچه دراين مقام سخن طولانى شد اما چون آوازه ى علمى غزالى بسيار است خواستم خوانندگان محترم متوجه باشند كه اميرالمؤمنين على (ع) چنين فرمود: «إعرف الرجال بالحق لاالحق بالرجال، إعرف الحق تعرف أهله» همواره مردم را با حق بشناسيد نه اينكه حق را با مردم! وقتيكه حق را شناختى اهلش را مى شناسى.

هم آهنگى نعمتها

متن: و سبوغ آلاء أسداها و رسائى و فراخى نعمتهائى كه عطا فرموده.

شرح: دراين فراز بضعه ى نبوت بيكى از حقايق قرآنى اشاره مى فرمايد:

«فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر كرتين ينقلب إليك البصر خاسئا و هو حسير [ الملك /3 و4.]»- پس با دقت نظر خود را بجهان هستى افكن آيا (با وصف اينكه موجودات بيشمار و در ظاهر بى ارتباط است) پاشيدگى و جدائى در ميان آنها مى بينى!؟ (نه هرگز) مكرر نظركن. در مقابل عظمت جهان ديده ات خسته مى شود و در خود احساس حقارت مى كنى. جهان آفرينش همه يك تكه و قطعه و همه چيز بهمديگر مربرط و در تكميل كار يكديگرند.


  • تشنه ميگويد كه كو آب گوار تشنه ميگويد كه كو آب گوار

  • آب هم گويد كه كوآن آب خوار آب هم گويد كه كوآن آب خوار


  • آسمان گويد زمين را مرحبا آسمان گويد زمين را مرحبا

  • من ترا چون آهن وآهن ربا من ترا چون آهن وآهن ربا

پس همه ى موجودات جهان آفرينش در كمال ارتباط و بستگى بهمديگر هستند كه همان مفهوم واقعى (سبوغ- نه كم و نه زياد) ميباشد. اين ارتباط و بهم پيوستگى علاوه براينكه مدبرّ حكيم را ثابت ميكند، وحدت مبدع (پديد آورنده) را نيز ثابت ميكند. بهتر اين است در اين مقام عبارت صدرالمتألهين را كه از نفائس افاداتش ميباشد دراين مقام بياوريم. صدرا چنين ميگويد: «پيوند همه ى موجودات با ترتيب و نظم حكمت آميز دلالت دارد كه پديد آرنده ى آنها يگانه محض است، همچون پيوند أعضاء بدن آدمى كه در ظاهر با هم شباهت نداشته برحسب خلقت از همديگر امتياز كامل دارند. اما از آن جهت كه با همديگر تناسب داشته و هم آهنگى طبيعى و نظم و ارتباط كامل بين آنها حكمفرما است دلالت دارد كه يك نيروى واحدى براين اعضاء و جوارح مختلف حاكم است كه آنها را از جدائى وگستگى مانع ميشود. جهان هستى هم با وجود پديده هاى گوناگون كه از همديگر جدا و داراى طبيعت و اثر خاص است در يك صف قرار گرفته و ارتباط طبيعى كه در بين آنها حكمفرماست دلالت دارد كه مدبّر و نگاهدارنده ى واحدى آنها را از پاشيدگى و جدائى حفظ مى كند. آنهم با قدرتى بس عظيم و فوق تصور آسمانها و زمين را نگهدارى مى نمايد تا از هم نپاشند، چون اگر دو صانع بود درنتيجه اثر صنعت هر يك از ديگر جدا و ممتاز ميشد در چنين وضعى جهان ديگر اين ارتباط وهم پيوستگى خود را از دست ميداد، و هر يك از خدايان بمصنوع خود مى پرداخت. بعنوان مثال و مجسم نمودن ارتباط بين موجودات مختلف حركات موزون رقص را درنظر آوريد: با اينكه ارتباطى با هم ندارد و بلكه متضاد است، ولى گاهى جمع و بسط كردن دست وخم شدن و گاهى ايستادن و گاهى با سرعت حركات را انجام دادن و زمانى با آرامش، تمام مجموع اين حركات متضاد در نزد اهلش!! كمال تناسب را دارد كه با نظم عجيبى موجب خوشحالى و مسرت در تماشاگران ميگردد. ارتباط چنين حركاتى حاكى از وحدت وهم آهنگى است» [ كاتب مبدء و معاد طبع جديد ص 62.] پس دراين فراز صديقه ى طاهره (ع) رسائى نعمت هاى الهى را كه موزون و باندازه ى احتياجات است بنظر آورده و در برابر آنها ستايش و ثنا مينمايد. و براى روشن شدن موضوع خوانندگان محترم را به مطالعه كتاب- توحيد مفضّل- توصيه مينمائيم. و در قرآن كريم درباره ى رسا بودن نعمتهاى الهى مطالب فراوانى هست كه ما براى نمونه آياتى را در اين مورد توضيح ميدهيم: «الم نجعل الأرض مهادا والجبال أوتادا و خلقناكم أزواجا و جعلنا الليل لباسا و جعلنا النهار معاشا وبنينا فوقكم سبعا شدادا و جعلنا سراجا وهاجا و أنزلنا من المعصرات ماء ثجاجا لنخرج به حبا و نباتا و جنات ألفافا» [ نبأ /6، 15.] آيا ما زمين را براى شما گهواره، و كوهها را ميخ قرار نداديم؟ و آيا شما را جفت خلق نكرديم؟ و خواب را براى شما آسايش، و شب را لباس، و روز را براى زندگى قرار نداديم؟ و هفت آسمان محكم را براى شما بنا نكرديم؟ و خورشيد را چراغ نورانى قرارنداديم؟، و باران فراوان از ابرها نريختيم؟ تا اينكه قوت انسان و حيوان و باغهاى پردرخت را درست كنيم؟ ألم نجعل الأرض مهادا: آيا زمين را آماده و گسترده و مانند گهواره قرار نداديم؟ آماده براى استفاده و كم و زياد بودن، چنين است كه قسمت عمده ى آن مسطح است و چنانچه هر چند قدم كوههاى بلند و يا دره هاى عميق وجود داشت و يا مانند آهن و سنگ سخت و يا مانند باتلاق در غايت نرمى بود چه دشواريها پيش مى آمد!؟ آيا بشر در چنين صورتى مى توانست كشاورزى نمايد و ساختمانى بسازد؟ و اگر جدار كره زمين بسيار سرد و يا گرم بود زندگى در آن غيرممكن بود، پس نعمت كره زمين هم در خور احتياجات بشرى است نه كم است و نه زياد. و الجبال أوتادا- آيا كوهها را ميخ قرار نداديم؟ نتيجه ى آخرين تحقيقات دانشمندان آن است كه مركز زمين از مواد ذوب شده آتشين تشكيل يافته و بسا اتفاق مى افتد كه از دهانه ى كوههاى آتش فشان بمقدار كمى از مواد گداخته درونى بسطح زمين پرتاب ميشود تا جائى كه تمدن هاى عظيم و حاصل قرنها كوشش بشر در زير آن مواد پرتاب شده چنان مدفون ميشود كه گوئى چنين چيزى نبوده، روى اين مواد آتشين پوسته ى نازكى از حجم زمين قرار دارد كه براى زندگى جانداران آماده شده و در فاصله ى كم يا زياد كوهها قرار گرفته است. اگر اين تكيه گاهها و ميخها نمى بود سطح زمين در اثر فشار مواد مذاب آتشين منفجر شده و پوسته زلزله و شكافهاى هولناك رخ ميداد، پس كوهها، سطح زمين را مانند ميخها آرام نگه ميدارند، و نيز رسائى ديگر اين كوهها جلوگيرى از بادهاى شديد طوفانى است.

«وخلقناكم أزواجا- شما را جفت آفريديم» براى بقاء انسان ألفت روحى ميان زن و شوهر قرار داده شده است كه در آيه ى شريفه ميفرمايد: «ومن آياته أن جعل لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودة و رحمة» از نشانه هاى قدرت و حكمت الهى آنست كه از خودتان براى شما جفت قرار داد تا در كنار همسر خود آرامش روحى پيدا كنيد و ميان شما دوستى و رحمت را قرار داد- و از طرفى هم در هر يك از مرد و زن چون مجهز بجهاز تناسلى هست و داراى جاذبه ى قوى در هريك نسبت بديگرى ميباشد در اينصورت چاره اى جز اجتماع بين آنها نبود و همين خواسته هاى فطرى انگيزه ى تكافل اجتماعى گرديد.

«وجعلنا نومكم سباتا)، سبوغ و رسائى در نعمت خواب آسايش بدنى و روحى است. زيرا بوسيله ى همين نعمت است كه اعصاب و بدن انسانى نيروى از دست رفته ى خود را باز مى يابد و اگر اين نعمت نباشد انسان بسرعت فرسوده شده و از پا درمى آيد. صبحگاهان كسى كه شب باندازه ى كافى خوابيده نشاطى ديگر دارد. پس خواب بدن و روح را نعمتى است كافى و رسا. و فائده ى عقلى و معنوى ديگر خواب با انقطاع موقت از اين جهان، نمونه اى از مرگ و بيدار شدن است نمونه اى از حشر و زنده شدن بدنها ميباشد. خوابهائى كه آدمى مى بيند روزنه ى عالم غيب است و براى شخص با انصاف كفايت ميكند كه يقين كند انسان همين بدن مادى مركب از گوشت و استخوان نيست و بدن مادى لباس و ابزار براى روح است و روح را قالبى ديگر و لباسى ديگر است كه آن هم مانند اين بدن و بلكه مجهز بهمه ى نيروها و قوا ميباشد. و اگر آدمى مراقبت در اعمال و رفتار خويش بنمايد خوابش كلاس آموزنده و وسيله ى اتصال به عالم برزخ و آخرت خواهد بود. در كافى از امام صادق (ع) روايت شده كه بآن حضرت گفته شد روايت ميكنند (مراد عامه است) ارواح مؤمنان در سنگدان مرغان سبز بهشتى در پيرامون عرش الهى ميباشند. امام (ع) در جواب فرمودند: اينطور نيست. مؤمن در نزد خدا گرامى تر از آن است كه روح او را در سينه ى مرغى قرار بدهد، بلكه صحيح آنست كه ارواح مؤمنان در بدنى نظير بدنى كه در دنيا داشته ميروند و آن وقتى است كه خدا روح مؤمن را قبض نمود و آنرا در قالبى مانند قالب دنيا قرار مى دهد و با آن بدن ميخورند و مى آشامند. پس نعمت خواب يا احتياج آدمى كه قالب مادى و برزخى دارد كمال تطبيق را مينمايد.

«وجعلنا الليل لباسأ وجعلنا النهار معاشأ» شب را لباس و روز را معاش قرار داديم- كفايت و رسائى نعمت شب و روز را بيان مى فرمايد. نور و روشنائى با استراحت ضرورى آدمى سازگار نيست، خداى متعال با حركت زمين كه در مسير طلوع و غروب چراغ پرفروغ خورشيد ميباشد، شب و روز را قرار داد و نيز با تكرار شب در نقاط مختلف جهان تا بشر و بطور كلى همه ى جانداران «به استراحت بپردازند و شب مانند لباس انسان پوششى است تا از تلاش و تكاپوى بيش از اندازه جلوگيرى نمايد. واما روز، كمال تناسب با كار و كوشش و كسب دارد. امام سجاد(ع) شرح اين نعمت را در دعاى صبحگاهان و شامگاهان مى فرمايد: «سپاس خدايرا كه شب و روز را به نيروى خود آفريد و ميان آندو بقدرت خويش امتياز برقرار كرد، و براى هريك از آندو حدى محدود و مدتى معين قرار داد، خداوند متعال، شب را در روز داخل ميسازد در همان حاليكه روز را در شب داخل مى كند [و او در جمله «يولج كل واحد منها في صاحبه و يولج...» حاليه است و اشاره به درازى و كوتاهى شب و روز در ايام سال و هم اشاره و بلكه تصريح باينكه نيمكره ديگرى هست كه در همان وقت شب در نيمكره ى اول بلند است و در ديگرى كوتاه و بالعكس. و اين از معجزات امام (ع) است.] تا بندگان از روى اندازه گيرى، آنچه از قوت و غذا كه مايه ى نشو ونماى آنان ميباشد تحصيل كنند [ اشاره بآيه شريفه: «وجعلنا الليل والنهار آيتين فمحونا آية النهار مبصرة لتبتغوا فضلا من ربكم ولتعلموا عدد السنين والحساب و كل شي ء فضلناه تفصيلا» ما شب و روز را دو نشانه قرار داديم، و نشانه ى شب را از بين برده و نشانه ى روز را روشن ساختيم تا فضل و عنايت پروردگار را طلب نمائيد، و شماره ى سالها را ضبط و حساب آنها را بدانيد و ما همه چيز را تفصيل داده روشن ساختيم.] پس براى مصلحت و منافع بشريت شب را آفريد تا در آن از حركات تعب انگيز و فعاليتهاى رنج آميز بيارامند و آنرا بسترى ساخت كه در آغوش آن بياسايند و بخوابند تا موجب تجديد نشاط و نيروى ايشان باشد و بآن وسيله بلذّت و كام دل خود برسند، و روز را براى ايشان بينا كننده آفريد، تا در آن، از فضل او جستجو كنند و بروزيش دست يابند. و در پى وسائل رسيدن بمنافع كنونى از دنياى خود و درك (موجبات سعادت) آينده در آخرت خود، در زمين خدا براه افتند. براى همه ى اين تدبيرها، كار ايشان را بسامان ميآورد و اعمالشانرا ميآزمايد و مى نگرد كه در اوقات طاعت و در امور واجب و موارد احكام الهى چگونه اند؟ تا آنانرا كه بد كرده اند بكيفر عمل خود برساند و آنانرا كه كار نيك كرده اند پاداش نيك دهد. بارالها! پس سپاس ترا برگشودن در صبح و بهره مند ساختن از روشنائى روز و بينائى بمنابع روزيها و نگهداشتن از آفات». [ صحيفه سجاديه. دعاؤه فى الصباح و المساء (6).] «وبنينا فوقكم سبعا شدادا» و هفت آسمان محكم و استوار بالاى سرشما درست كرديم- توجيه هفت آسمان و تفسير مناسب آن هم اكنون مناسب مقام نيست؟ زيرا ما در مقام بيان نعمتها و پديده هاى جهان آفرينش هستيم و هدف در اينجا باختصار بيان نعمت است كه ميفرمايد همه اين كرات بسيار بزرگ با ستونهاى فوق العاده محكم و نامرئى بيك ديگر مرتبط شده اند و هركدام بتعبير قرآن «كل في فلك يسبحون» در مدار خويش مليونها سال است بدون كم و زياد در فضا شناگر هستند، فقط كافى است بدانيم كه از بالاى سرما چه بلائى ميگذرد. چنانكه محققّان فن گفته اند: اگر هواى محيط زمين اندكى از آن چه هست رقيقتر بود هر روز بمقدار چند مليون! اجرام آسمانى و شهاب ثاقب به زمين برخورد كرده و احتراق و انفجار صورت ميگرفت. [ در تفسير «خلق السموات بغير عمد ترونها»، مفسرين اختلاف كرده اند كه آيا مراد از عمد نفى ستون است يا نفى ستون مرئى؟ روايت از حضرت ثامن الأئمه (ع) وارد شده كه فرمودند: ثم عمد ولكن لأترونها- يعنى در آسمانها ستونهائى هست اما مرئى و ديدنى نيست. در مجمع البحرين در ماده ى كوكب از مولاى متقيان نقل كرده است. انه قال هذه النجوم التي في السماء مدائن مثل المدائن التي في الأرض مربوطة كل مدينة بعمودين من نور. اين اجرام و ستارگان آسمانى شهرهائى است مانند شهرهائى كه در زمين است و هر يك از آنها با ستون نور بهمديگر مربوط است.] «وجعلنا سراجا وهاجا» خورشيد را فروزان و كرم و شعله ور ساختيم- هزاران موجبات و عوامل فراهم شده است تا ما از نور زيبا و زندگى بخش و مفرّح خورشيد بهره مند شويم. اگر فاصله ى زمين تا خورشيد زيادتر يا كمتر از آنچه هست مى بود و اگر حركت زمين كندتر يا تندتر ميشد زندگى همه ى موجودات روى زمين از هم ميباشيد.

«وأنزلنا من المعصرات ماء ثجاجا» پس از آنكه نعمت مسكن و همسر و وسيله ى آسايش را بيان فرمود؟ با آمدن باران، خوراك مورد نياز را آماده ميسازد بدينرو مى فرمايد: از أبرها آبهاى سخت ريزان فرو فرستاديم. معلوم است كه قوام نباتات و جانداران با آب است و نيز مى فرمايد: ليخرج به حبا و نباتا و جنات ألفافا- درختان و حبوبات و سبزيجات و باغهائى كه درختان انبوه و سربهم پيچيده دارد وسيله ى آب بهره ور ساختيم.

نشاط واقعى

خواننده ى ارجمند و عزيز! اندكى دقت و تأمل كافى است كه تصديق كنيم برنامه ى سعادتى برتر از اين تصور نمى شود كه صبح انسان از خواب برخيزد و خود را تميز و سر و صورت خود را بشويد و با طهارت ظاهرى و باطنى خود را آماده ى نماز و نيايش با قاضى الحاجات نمايد سپس بزبان درخواست از بارگاه كبريائى با خواندن اين دعاها و مطالعه ى اين تعليمات عالى، روح خويش را سرشار از نشاط و شادابى بنمايد، اما نه نشاطى ساختگى، بلكه نشاطى كه از منبع حيات و زندگى سرچشمه گرفته، خود را در قصرى زيبا به بيند كه زيبائى آن قابل توصيف نيست و آنچه احتياج دارد و نيازمند به آنست قبل از ورود بآنجا آماده و مهيا شده است و خداى مهربان آن قصر را با هرچه در آنست بخاطر آسايش و سعادت وى قرار داده و انسان همه ى جهات اين آفرينش را از آن خويش بشمار آورد، اين چنين برداشت و منطق و درك از آفرينش كجا؟ و برداشت ديگرى كه خود را موجود بى هدف و بى حكمت ببيند كجا؟! و آنچه در هستى است همه را مرده و افسرده ببيند كه بدون غايت و هدف موجوداند و پناهگاهى براى آنها نيست و از بى مقصدى و رنجورى روح، پناه به لذتهاى افراطى مى برند و سرتا پا آنها را ظلمت و تاريكى فرا گرفته است.


  • راه لذت از درون دان نز برون راه لذت از درون دان نز برون

  • ابلهى دان جستن از قصر و حصون ابلهى دان جستن از قصر و حصون


  • آن يكى در كنج زندان مست و شاد آن يكى در كنج زندان مست و شاد

  • و آن دگر در باغ ترش و بى مراد و آن دگر در باغ ترش و بى مراد

روى همين جهت است كه همواره مؤمن سرشار از نشاط است. شيخ الرئيس ميگويد: العارف هش وبش فرحان لأنه يرى الحق في جميع الأشياء متن: «و تمام منن والاها» شرح: ثنا و ستايش متوالى در برابر نعمتهاى گرانقدر- در اين جمله ى كوتاه اشاره به رمزى بس بزرگ شده و آن عبارت از اين است كه: درك بشرى را نوعى ضعف و ناتوانى است كه اگر چيزى را زوال و نهفتگى نباشد از درك آن عاجز است و تا چيزى را كه نقطه ى مقابل آن چيز است نبيند، نمى تواند آنرا درك كند. مثلا نور و ظلمت، اگر سرتاسر جهان روشن بود و هيچگاه انسان در مقابل نور تاريكى را نمى ديد و يك نواخت همه جا روشن بود، چگونه مى توانست روشنائى را درك كند؟ اما چون نور را افول و غروب هست مى تواند بفهمد كه نور چيست. پس نور با ضد خود ظلمت شناخته ميشود و همين خاصيت در درك نعمتها ميباشد. انسانى كه رنج گرسنكى را درنيافته، نمى تواند لذت سيرى را حس نمايد و روى همين جهت است كه ثروتمندان حساسيت خود را از درك لذائذ از دست مى دهند و نيز تكرار لذت و عياشى احساس لذت را از بين مى برد و بهمين ترتيب كسى كه دائما در فقر و بدبختى زندگى كرده چگونه مى تواند معناى آسايش و توانگرى را درك كند؟ يكى از سادات بنى الحسن (ع) كه در زندان منصور دوانيقى در كمال سختى بسر ميبرد چنين ميگويد: تعودت مس الضر حتى الفته- از بس كه رنج و شكنجه كشيدم و از بس كه مبتلاء هستم ديگر ببلاء خو گرفته ام و احساس خود را نسبت براحتى از دست داده ام.

بنابراين مقدمه، خداوند متعال قابل درك نيست. زيرا آن ذات سبوح را ضدى متصور نيست.

در دعاى كميل وارد است و بنور وجهك الذي أضاءله كل شي ء- ترا سوگند بنور وجه تو كه همه چيز را روشنائى بخشيده است- و يا در قرآن است: الله نورالسموات والأزض خداى متعال نور آسمانها و زمين است. خلائى متصور نيست تا بدان وسيله بتوان جمال كبريائى را مشاهده نمود. حكيم سبزوارى، ميگويد: اي پروردگاريكه از شدت ظهور و نور پنهان شدى نهان بودن تو از پيدائى تو است [ يا من اختفى لفرط نوره- الظاهر الباطن فى ظهوره.] پس بقياس فوق، بايد ثناء مكرر و ستايش بدون انقطاع را با مطالعه ى اينكه اگر نعمت ها متواليا نمى رسيد چه بدبختى پيش مى آمد، در نظر گرفت!؟ قرآن كريم جمعيتى را كه توالى نعمتها آنها را غافل ساخته و گرفتار كفران و در نتيجه از دست رفتن نعمتها شده اند، چنين بيان مى كند: براى مردم (سبا) در مساكن آنها نشانه اى بود، دو باغ از طرف راست و چپ، بزبان انبياء بآنها گفتيم از نعمت هائى كه خداى متعال به شما ارزانى فرموده است استفاده نمائيد و شكرش را بجا آوريد. شهرى بسيار خوب و پاكيزه و پروردگارى بسيار بخشنده است. اما مردم سبا سركشى نمودند و ما سيل بنيان كن را به باغهاى آنها فرستاديم و آن دو باغ را به دو باغ داراى گكياه (خمط) تلخ و بى مزه و سدر اندك تبديل نموديم تا آنجا كه مى فرمايد: و ما ميان آنها و شهرها كه با دهكده هاى آباد مبارك گردانيده و مقرر داشته بوديم كه در اين دهكده هاى آباد شب و روز در امنيت مطلق بسير وگردش بپردازند ولى آنان در اثر كثرت و توالى نعمت سخت سير و خسته شده بودند گفتند پروردگارا! ميان سفرهاى ما دورى انداز! (تا مسافتى را در بيابان خشك حركت نمائيم!) و آنان به خود ستم نمودند و در نتيجه آنها را از بين برده و از آنها افسانه ها ساختيم [ لقد كان لسبأ في مساكنهم آية جنتأن عن يمين و شمال كلوا من رزق ربكم و أشكروا له بلدة طيبة و رب غفور. فأعرضوا فأرسلنا عليهم سيل العرم و بدلنا لم بجنتيهم جنتين ذواتى اكل خمط واثل وشى ء من سدر قليل. تا آنجا كه ميفرمايد. و جعلنا بينهم و بين القرى التي باركنا يخيفا قرى ظاهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالى و اياما آمنين. فقالوا ربنا باعد بين أسفارنا وظلموا انفسهم فجعلناهم أحاديث ومزقناهم كل ممزق.... سبأ/15.]