14- آيا آن بزرگوار ما را درخور هدايت و راه يابى نديد، اما «ابوبكر» را شايسته ى هدايت ديد و هدايتش كرد؟
15- يا اينكه ما را در ميان امت گمراه ساخت، آن هم پس از آنكه مى دانست به خطا خواهيم رفت؟
16- اينك در مورد دو بيدادگرى كه حقوق ما را پايمال ساختند و حرمت پيامبر را بى آنكه ذره اى رعايت كنند، شكستند و ضايع ساختند، خودتان انصاف دهيد و داورى كنيد.
ب- و بزرگمرد فقه و فلسفه، آيت الله شيخ محمد حسين اصفهانى كه مهر و بخشايش خدا بر او باد در ستايش و در سوگ دخت محبوب پيامبر فاطمه عليهاالسلام اينگونه سروده است:
1- گوهرى پاك و پرقداست از گنجينه ى نهان آشكار گرديد و با خود نشانه هاى قدرت خداى توانا را آشكار ساخت.
2- و براستى كه با ظهور فاطمه عليهاالسلام شكوه و عظمت الهى در عالم نامها، برترين واژه و نشان خدا جلوه گر شد.
3- نه، بلكه او اصل و اساس كلمات محكم خداست كه در غيب ذات خويش ناشناخته بود.
4- او مام پرفضيلت پيشوايان انديشه و خرد برجسته و درخشنده، بلكه فراتر از آن مام پدرش پيامبرى بود كه خود راز اصلى آفرينش است.
5- او روح بزرگ پيامبر در شكوه و والايى، و در زندگى همشأن و همتاى ابرمردى بود كه همتايى ندارد.
6- او در اوج لطافت و ظرافت نمايان شد، در ظرافتى فراتر از آن كه ديده شود.
7- در برترين و شايسته ترين شرايط پديدار گشت، چرا كه او در حقيقت چكيده ى همه ى روزگاران بود.
8- او در اوج كمال جلوه كرد، و در دنيايى از زيبايى و كمال پرتوافكن ساخت.
9- او در جهان ما حوريه اى است در سيماى انسان و در اوج صعود محور خردها و مام امامان نور است.
10- وجود گرانمايه ى او وجوب را به بهترين شكل در امكان به نمايش مى نهد.
12- در قلمرو دايره ى وجود و كران تا كران هستى برتر از وجود گرانمايه ى «طاهره» نشايد.
13- از هر رسم و نامى مصون و محفوظ بوده و در كتابهاى آسمانى نام گرانمايه اش به رمز نوشته شده است.
14- راستى پيشه و راستگويى كه بسان او نيست و حقايق و واقعيات را بسان درى گرانمايه در اوج صداقت و راستى از دهان خويش مى باراند.
15- به آن وجود نورافشان و با طلوع او بود كه رمز ظهور حق در جهان آشكار گرديد.
16- او «بتول»، (پاك و پاكيزه) و «عذرا» بود، درست بسان «مريم» پاك، اما از آن هم برتر بود نه با او يكسان.
17- چرا كه او سالار بانوان عصرها و نسلها و «مريم» «كبرى» است. اين حقيقتى روشن است و بر آگاهان پوشيده نيست.
18- هان اى پيامبر خدا! و اى پدر گرانمايه ى «عقول عشره» بشارتت باد بر اين پاره ى تن پاك و پاكيزه ات.
19- به او كه رگ حيات جهان هستى و مايه ى طراوت و خرمى فردوس در باغهاى بهشت پرطراوت و زيباست.
20- چهره ى درخشان او مشعل هدايت است، و شكوه و زيبايى كران تا كران وجود او از همين پيشانى درخشانش شناخته مى شود.
21- در زندگى پربركت و در چهره نورافشان او و در چشم دوستان خاص خدا، دو چشمه ى جوشان آب حيات موج مى زند.
22- هان اى چكيده ى آفرينش! اى پيامبر بزرگ و برگزيده! اى پيامبر جوانمردى و شكوه و بزرگى! بر چنين دخت فرزانه اى باز هم بشارتت باد.
23- به او كه مام شكوهبار كتاب، دخت محبوب وحى، تدبيرگر خانه ى علم و دانشگاه راستين تفسير و تاويل قرآن بود.
24- دريايى مواج و بى كرانه ى بخشش، نقطه ى بهم پيوستن دو درياى رسالت و امامت، قلب طپنده ى هدايت، و قلب دو جهان بود.
25- دخت يگانه ى پيامبر، نخستين و شريف ترين آفريده ى خدا بود و دومين شخصيت عالم وجود، يعنى پس از امير مومنان نسخه ى تك بود.
26- او مركز پنج نور مقدس بود و محور وجود گرانمايه ى نه امام بلندمرتبه و والا.
27- بخاطر شكوهبارترين و موهبتهاى ارزنده اى كه به تو ارزانى شده است، دنيا دنيا تبريك و تهنيت بر تو باد اى سالار انسانيت.
28- طاووس بوستان انس با روحى كه از ارواح قدس بر او دميده شده بود، بسوى تو پركشيد.
29- از بهشت نامها و وصف ها و پاكى كه فراتر از ستايش و ثناگويى است.
30- همو كه ارواح پاك از بوى خوش او آرامش يافت و جانها از نسيم دل انگيز وى به جنبش درآمدند.
31- در همه ى جهان هستى هر انسان آگاهى در پرتو وجود او و بوسيله ى او به خود آمده و جهان بسان شبه هايى بود كه در او روح دميده شد.
32- زمين و هر آنكه در آن زندگى مى كند به بركت او، زنده شد و بازگشت فردا و فرجام كارها نيز بسوى خداى او و بنده ى بگزيده اى است كه خشنودى اش خشنودى خداست.
33- آه و اندوه من بر اوست كه چرا منزلت و مقام او را ناديده انگاشتند تا آنگاه كه خورشيد جهان افروز جمالش رخ بر نقاب خاك كشيد!
34- غصه و اندوه روزگار را بقدرى چشيد و جرعه جرعه نوشيد كه از مرز بيان و توان گفتار و واژه ها فراتر است.
35- ارادت به او و دوستى اش از ويژگيهاى عالى انسان است و بر محور همين محبت است كه روزگاران گذشته و چرخ ارابه ى زمان گرديده است.
36- آن گرانمايه ى عصرها و نسلها از پليدى و ناپاكى، پاك و پاكيزه آفريده شد و راستى كه چه مقام والا و منزلت پرفرازى را دارا بود.
37- در دنيايى كه دنياى زرق و برق هاى نكوهيده است، او همتى والا و اراده اى پولادين داشت.
38- او در افق شكوه و عظمت، درخشنده و نورافشان است و خورشيد از نورافشانى جمال دل آراى او نور مى گيرد.
39- نه، فراتر از آن، او فروزشگاه همه ى روشنايى ها و نورافشانى هاست و فروزشگاه خورشيد جهان افروز و جايگاه طلوع ماه هاست.
40- او از آفريدگار هستى و از پستان وحى، شير گوارا نوشيده و پيمان استوار و گسست ناپذيرى با قرآن بسته است.
41- از لغزشهاى هوا و هوس بيمه شده و از هر نشان خطا و اشتباه نير مصون و محفوظ است.
42- او سمبل پوشش و حيا مى باشد و پوشش آن حضرت نشانگر غيب آفريدگار پديده هاست.
43- به آنچه تدبير و تقدير آفريدگار هستى فرمان دهد، خشنود است و بر آن تقدير و فرمانى خشنود است كه فضاى باز و گسترده نيز براى پذيرش آنها تنگ و نارساست.
44- از هر نشان و قيد و بند ناپسند و نادرستى پاك و پاكيزه است. چرا كه از همه ى حدود بى نياز است.
45- هان «فاطمه» جان! اى دخت سرفراز پيامبر!
هان اى قلبه گاه جانها و خردها! و اى كعبه ى شهود و وصال!
46- اى آنكه چه منى به قدوم او مشرف شد و اى آنكه به بركتش نهايت آرزوها و آرمانها به تحقق مى پيوندد.
47- اى آنكه پدر گرانمايه اش باب رحمت و بخشايش و پناهگاه هر دردمند و گرفتار و رنجيده اى است.
48- در برابر آستانه و درب خانه ى «فاطمه» «حطيم» بهشت با آن قداست و عظمت چيست؟ و به فروغ نور او آتش شعله ور دوزخ به خاموشى مى گرايد؟
49- خانه ى او كعبه ى آسمانهاست و خاك آستانش بوسه گاه ثريا.
50- خانه ى رفيع او سرچشمه ى شكوه و عظمت است تا جايى كه كعبه بر گرد آن طواف مى كند.
51- حجاب او بسان حجاب خداست، جرقه آتشى كه نور ديدگان را مى ربايد و خيره مى كند.
52- در حجاب و پوشش او نشان و آيتى از قدرت بى كران خداست پس آنگاه كه از فروزشگاه قبه هاى او نور و روشنايى تلالو كند چگونه خواهد بود؟
53- هان اى گوهر عصمت! اى در گرانمايه ى ولايت راستينى كه از صدف فرزانگى و عنايت طلوع كردى!
54- اى كه نور ستاره ى درخشان آسمان از پرتو در درخشان اوست!
55- و خورشيد پرشكوه آسمانها در برابر نور و فروغ او بسان ستاره ى كم نور است و چگونه چنين نباشد كه شخصيت بى كرانه و پرشكوه «فاطمه» را مرز و كرانه اى نيست.
56- جانهاى بالا، در پرتو آن در نورانى، روشنايى و درخشندگى يافت.
57- هان اى درخت بارور و تناورى كه سر به آسمان ساييده و پرفرازترين قله هاى روزگار را پركرده است! نه، نه، فراتر از آسمان گيتى، بلكه شاخه هاى پاك و پاكيزه و عطرآگين آن اوج گرفته و از سدرةالمنتهى نيز گذشته است.
58- هان اى درخت تناورى كه شاخ و برگش در مراتب وجود پايين آمده به گونه اى كه خردها در مورد آن حيران و بهت زده است!
59- به نزديكترين مقام قرب، نزديك شده، ديگر در تقرب به خدا تعبيرى برتر و بهتر از اين مجوى.
60- هان اى درخت تناور «طور»! و كجا در برابر درخت بلندمرتبه و ريشه دار و پربار وجود گرانمايه ات اى دخت سرفراز پيامبر! اين مقايسه، حق مطلب را بيان مى كند.
61- و حقيقت اين است كه: «سدرةالمنتهى» و «شجرة زيتونة» برداشتى و نمودى از آن درخت تناور و مبارك وجود گرانمايه ى اوست.
62- درخت پاك و بارورى كه ميوه هاى درخشنده آن پرتوهايى از ذات آفريدگار تواناى هستى و جلوه هايى از نامها و صفات اويند.
63- سرآغاز زندگى در آغاز آفريش اند و پايان بخش فرجامها در سرانجام كار.
64- ميوه هاى دل انگيز آن درخت تناور در صفحات كتاب آفرينش و آيات روشن و روشنگر قرآن جلوه دارند.
65- ميوه هاى آن درخت تناور، رويشگاه دانش و بينش و شناخت و آگاهى اند كه از بهشت پرطراوت ذات حق چيده شده اند.
66- هان اى پيامبر نور! اى سالار جهان هستى در جهان نهان و آشكار! درود و تهنيت بر تو باد.
67- بخاطر دخت فرزانه اى كه از نظر مقام و شكوه بى نظير است و چگونه نظيرى براى او مى توان يافت در حالى كه در تجلى حق تكرار نشايد.
68- سمبل توحيد و توحيدگرايى هرگز دوگانگى نخواهد پذيرفت. از اين رو چگونه براى او همتا و همانندى خواهد بود؟
69- او (فاطمه) جايگاه پيوند دو قوس صعود و نزول است، بنابراين بسان او ديگر هرگز نمى توان پيدا كرد.
70- در شكوه و عظمت قديمش يگانه است و در نيكوترين ارزيابى يكتاست.
71- و هر مصيبت و رنجى بر او باريدن كرد، كليد آغازش از رويداد و جريان در خانه بود.
72- چرا كه يورش به خانه ى او سخت حزن انگيز است، بويژه جنايات تكاندهنده اى كه دستهاى خيانت و تجاوز مرتكب آن شدند.
73- براستى آيا بايد دشمنان تجاوزكار بر فرودگاه هدايت، جايگاه فرود وحى و مركز دايره ى وجود يورش برند؟
74- آيا بايد درب خانه ى او به آتش كشيده شود؟ درب خانه اى كه آيه ى نور بر مركز نورافشانى آن مى درخشد؟
75- آيا بايد در خانه ى او كه خانه ى مهر و بخشايش است و برترين دربها از درهاى نجات امت است به آتش كشيده شود؟
76- نه، بلكه درب خانه ى «فاطمه» باب خانه ى خداست كه در آنجا پرتويى از عظمت خدا تجلى كرده است.
77- با آتش كشيدن درب خانه ى «فاطمه» چيزى جز ننگ ابدى به جان نخريدند و بى ترديد به كيفر اين جنايت وحشتناك، به عذاب دردناك دوزخ گرفتار خواهند شد.
78- آن گروه ددمنشى كه به خانه ى «فاطمه» يورش بردند و آن را به آتش كشيدند، چقدر به آفت نادانى گرفتار آمدند. چرا كه آتش هرگز نمى تواند نور خدا را كه از خانه ى او پرتوافكن است خاموش سازد.
79- و بى گمان پهلوى فشرده و درهم شكسته ى بانوى بانوان، جز به شمشير شكست ناپذير و پراقتدار (آخرين فرزند قهرمان و اصلاحگرش) بهبودى نخواهد يافت.
80- چرا كه در هم كوبيدن و خرد نمودن آن پهلوى پاك و پاكيزه، فاجعه اى بود كه نظيرى براى آن نمى توان يافت.
81- و از جوشش و فوران خون از دو سينه ى مبارك «فاطمه» ميان در و ديوار مى توان به عمق جنايتى كه آن تجاوزكاران جاه طلب در حق او دست يازيدند پى برد.
82- و با زدن سيلى بر چهره ى نورافشان او سخت دست به جنايت و تجاوز زدند كه اى كاش دست تجاوز و طغيان براى هميشه بريده و سست باد.
83- با نواختن آن سيلى، چشم مبارك «فاطمه» سرخ و خونرنگ شد و از آن پس ديگر چشم هاى بامعرفت بر اين ستم و بيدادى كه بر او رفت، گريان خواهد بود.
84- سرخى چشم مبارك او جز با درخشش شمشيرها در آن روزى كه پرچم نجات و رهايى آخرين فرزندش برافراشته مى شود، بهبودى نخواهد يافت.
85- و تازيانه اى كه جنايتكاران بر پيكر پاك او زدند، صدايش در گوش روزگاران طنين افكند و راستى كه چقدر حزن انگيز است؟!
86- و اثرى كه در بازوى او بسان دستبند بر جاى ماند، بهترين دليل بر شقاوت آن بيدادگران بود.
87- و از كبودى شانه ى او فضا تيره و تار گرديد. اى كاش خدا امير مومنان را در اين مصيبت بزرگ يارى كند!
88- و فرود آمدن غلاف شمشير ستم بر دو پهلوى آن حضرت، آنچه نمى بايد بر سر او آورد.
89- و ديگر نمى دانم خبر ميخ درب خانه را، برو و از سينه ى مبارك او كه گنجينه ى رازها و اسرار بود بپرس!
90- و در مورد فرزند گرانقدر او كه بر اثر فشار درب و ديوار به شهادت رسيد، دل خون مى گردد. و آيا آنان كه دست به چنين گناه سهمگينى يازيدند مى توانند اين جنايت آشكار را بپوشانند؟
91- و در و ديوار و خون، گواهان راستگويى هستند به آنچه در اينجا و بر اثر يورش ددمنشانه ى تجاوزكاران انجام شد.
92- آن عنصر جنايتكار، بر آن برترين مادر و فرزندى كه در دل داشت جنايتى مرتكب شد كه از ناله ى او كوه هاى استوار متلاشى شدند.
93- آيا براستى به انگيزه ى جاه طلبى و قدرت پرستى و رياست بايد با دخت سرفراز پيامبر اينگونه رفتار شود؟ راستى كه رويدادى شگفت انگيز است!!
94- آيا انسان رنجديده و مصيبت زده و مجروح را بايد از ترس رسوا شدن ظالم، از گريه اش بازداشت؟
59- به خداى سوگند! سزاوار است كه آن بانوى نمونه، تا زمين و زمان برقرار و آسمان برافراشته و نظام هستى در گردش است، خون گريه كند.
96- بايد خون گريه كند كه سايه ى عزت بخش و افتخارآفرين پدر بلندمرتبه اش را از دست دادن و بدان جهت كه حق او را پايمال ساختند و يار و همتاى بى همانندش را بيدادگرانه گرفتار ساختند.
97- آيا براستى بخشش پيامبر به «صديقه ى طاهره» و ميراث آن حضرت از پدرش شريف ترين مخلوق جهان هستى، مباح مى شود؟
98- چگونه گفتار درست و عادلانه ى او به ضرب دروغ و زورمدارى رد مى شود و تجاوزكاران دروغ پرداز نمى فهمند كه با چنين كارى آيه ى شريفه «تطهير» را انكار مى كنند.
99- آيا براستى دين از يك عرب صحرا گرفته شود و نص قرآن شريف بدور افكنده مى شود.
100- آرى آن بيدادگران، حقوق و دارايى او را از دستش گرفتند و مصادره كردند و با اين شقاوت به جنايت وصف ناپذيرى دست يازيدند.
101- نفرين بر آنان كه برخلاف راه و روش پيامبر و قرآن از او بينه و گواه خواستند.
102- و نيز نپذيرفتن شهادت گواهان از سوى زورمداران بزرگترين گواه اين مطلب است كه آنها در انديشه ى توطئه بودند.
103- آنان در انديشه ى حفظ مرزهاى دين و كشور نبودند، بلكه در اين نقشه بودند كه در خانه ى «فاطمه» و «على مرتضى» را ببندند و بشريت را محروم سازند.
104- آنان در برابر حق و عدالت ايستادند و در خانه ى امير مومنان را با ستم و بيداد بستند، چنانكه گويى خويشتن را از كيفر دردناك خدا در امان مى ديدند.
105- آيا پاره ى وجود پيامبر پاك و برگزيده كه در بارگاه خدا مقامى پرشكوه دارد بايد شبانه به خاك سپرده شود؟
106- او تنها بخاطر شدت آزردگى و رنجش از بيدادگران، اين تدبير روشنگرانه را انديشيد كه شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شود.
107- هيچ كس هرچه شنيده باشد اين را نشنيده است كه انسان والا و بلندمرتبه اى، هم شكوه و عظمت و قدرش در ميان مردم ناشناخته بماند، و هم پس از شهادت او آرامگاهش.
108- راستى كه واى بر آنان از خشم خداى دادگر، از ستم و بيدادى كه در حق ريحانه ى پيامبر روا داشتند.
ج- و نيز يكى از شاعران و سرايندگان هدفدار در مورد دخت فرزانه ى پيامبر اينگونه سروده است:
1- اگر گفته شود حواء مام انسانيت، خواهم گفت: «فاطمه» افتخار اوست. و اگر گفته شود «مريم» پاك، خواهم گفت: «فاطمه» از او برتر و بالاتر است.
2- آيا «حواء» پدرى گرانقدر بسان محمد داشت؟ و آيا «مريم» شيرمردان و شيربچه هايى بسان «فاطمه» بدنيا آورد؟
3- هر يك از اين دو به هنگام ولادت يافتن فرزندشان، شرايط سختى دارند كه خرد از سر خردمندان مى پرد.
4- اين «مريم» است كه به هنگام ولادت يافتن فرزندش، به درخت خرما پناه مى برد و خرما فرومى ريزد و از آن خرماى تازه مى خورد.
5- و بى آنكه احساس ترس و دلهره نمايد «عيسى» را بدنيا مى آورد. و چگونه بترسد و بهراسد در حالى كه در پناه خداست و خداى پراقتدار نگهبان اوست؟
6- اما دخت فرزانه ى پيامبر «فاطمه» بر اثر يورش دژخيمان به تخته ى در و ديوار پناه مى برد و بر اثر فشار ددمنشانه ى دژخيمان فشرده مى شود و كودك گرانمايه اش را سقط مى كند.
7- آرى خود آن بانوى گرانمايه بر اثر آسيبى كه بر او وارد آمد، به زمين افتاد و در همان حالى كه گردش را گروهى فرومايه و بى ريشه و تبار گرفته بودند، كودك ارجمندش را سقط كرد.
8- يكى از دژخيمان به او كتك مى زد و ديگرى او را هل مى داد، سومى او را برمى گردانيد و چهارمى لگد مى زد.
9- و پيشاروى او شير شيران روزگار بود كه به بندى كشيده شده بود كه «قنفذ» آن عنصر برده صفت آورد. راستى آيا فاجعه و مشكلى پيچيده تر از اين مى توان يافت؟
10- بزودى دخت سرفراز پيامبر در روز رستاخيز خواهد آمد، با شكايت به خداى آسمانها، از پرده ى دل ناله سر خواهد داد.
11- كودك شهيد خويش را روى دست خواهد گرفت و ناله ى خويش را بلند خواهد كرد كه با شكايت او به بارگاه خدا، آسمان به لرزه خواهد آمد.
12- او خواهد گفت: پروردگارا! ميراثم و حق شوى گرانمايه ام را به ناحق بردند و همه ى فرزندانم را به شهادت رساندند.
13- دو فرزند دلبندم، يكى بوسيله ى سم خيانت قلب پاكش متلاشى شد و ديگرى به خون پاك خويش غلطيد و با خون شسته شد.
د- و اين هم قصيده و سروده ى جالبى است كه يكى از بزرگان «مكه» در مورد شخصيت والاى دخت يگانه ى پيامبر سروده است كه ما بندهايى از آن را بصورت گلچين در اينجا مى آوريم.
1- فاطمه عليهاالسلام آمد و ارثى را كه از پدرش پيامبر به او مى رسيد مطالبه كرد، اما دريغ و درد كه ارثش را به او ندادند.
2- اى كاش درمى يافتم چرا آنان در مورد آن حضرت با مقررات قرآن مخالفت ورزيدند، با اينكه مى دانستند كه خداى يكتا او را مقامى والا ارزانى داشته است؟
3- آيا براستى آيه ى شريفه «ارث» درباره ى آن حضرت نسخ گشته، يا آن دو نفر با آيات ارث پس از فرود آمدن و لزوم عمل بدانها، با آيات مخالفت ورزيدند؟
4- و يا مى پندارى كه آيه ى شريفه ى «مودت» در مورد دخت فرزانه ى پيامبر و ارادت و مهر به او نيامده است؟
5- آنگاه آن دو تن گفتند: آيه ى قرآن در مورد ارث صحيح است، اما پدرت پيامبر چنين فرمود... و روشن است كه اين دروغ بافى دستاويزى بيش نبود كه آن دو به انگيزه ى كينه جويى آن را بافتند.
6- گفتند: براى پيامبران مقرر شده است كه چيزى از خود به ارث نگذارند و با دخت فرزانه ى پيامبر پرخاشگرى كردند و بر سرش فرياد زدند.
7- اگر براستى پيامبر هدايت چنين چيزى فرموده بود، دخترش از آن بى خبر بود؟
8- آيا پاره ى وجود پيامبر با گفتار پدر گرانمايه اش مخالفت ورزيد؟ حاشا، حاشا، از سالار ما «فاطمه»، حاشا...
9- اگر او از پيامبر چنين گفتارى نشنيده بود، از روى بى خردى و گمراهى مى آمد و ارث خويش را مى خواست؟
10- در حالى كه او پروا پيشه ترين و عفيف ترين و پاكترين مردم عصرها و نسلها بود.
11- يا شما سازنده ى اين روايت مى گويى كه پيامبر سخنى برخلاف قرآن شريف گفته است؟ براستى واى بر آن روايت و كسى كه اينگونه از پيامبر روايت بياورد!
12- بى پايگى بافته هاى تجاوزكاران را از سوره ى «نمل» و «مريم» پيش از سوره ى «طه» بپرس.
13- چرا كه آن دو سوره براى كسانى كه در پى آگاهى و شناخت حق اند، از ميراث يحيى و سليمان، از پدرشان سخن دارد.