یاس کبود

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

نسخه متنی -صفحه : 7/ 5
نمايش فراداده

حاصل باغ نبوّت


  • تا درِ بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت تا درِ بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت

  • كعبه، ويران شد، حرم از سوز صاحبخانه سوخت! كعبه، ويران شد، حرم از سوز صاحبخانه سوخت!


  • شمع بزم آفرينش با هزاران اشك و آه شمع بزم آفرينش با هزاران اشك و آه

  • شد چنان، كز دود آهش سينه ى كاشانه سوخت شد چنان، كز دود آهش سينه ى كاشانه سوخت


  • آتشى در بيت معمور ولايت شعله زد آتشى در بيت معمور ولايت شعله زد

  • تا ابد ز آن شعله، هر معمور و هر ويرانه، سوخت تا ابد ز آن شعله، هر معمور و هر ويرانه، سوخت


  • آه از آن پيمان شكن كز كينه ى خم غدير آه از آن پيمان شكن كز كينه ى خم غدير

  • آتشى آفروخت تا هم خمّ و هم خمخانه سوخت! آتشى آفروخت تا هم خمّ و هم خمخانه سوخت!


  • ليلى حُسن قِدَم چون سوخت از سر تا قدم ليلى حُسن قِدَم چون سوخت از سر تا قدم

  • همچو مجنون، عقل رهبر ار دل ديوانه، سوخت همچو مجنون، عقل رهبر ار دل ديوانه، سوخت


  • گلشن فرّخْ فر توحيد آن دم شد تباه گلشن فرّخْ فر توحيد آن دم شد تباه

  • كز سموم شرك، آن شاخ گل فرزانه سوخت كز سموم شرك، آن شاخ گل فرزانه سوخت


  • گنج علم و معرفت، شد طعمه ى افعى صفت گنج علم و معرفت، شد طعمه ى افعى صفت

  • تا كه از بيداد دو نان گوهر يكدانه سوخت تا كه از بيداد دو نان گوهر يكدانه سوخت


  • حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا! حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا!

  • خرمنى در آرزوى خام آب و دانه، سوخت! خرمنى در آرزوى خام آب و دانه، سوخت!


  • كركس دون، پنجه زد و بر روى طاووس ازل كركس دون، پنجه زد و بر روى طاووس ازل

  • عالمى از حسرت آن جلوه ى مستانه سوخت عالمى از حسرت آن جلوه ى مستانه سوخت


  • آتشى، آتش پرستى در جهان افروخته آتشى، آتش پرستى در جهان افروخته

  • خرمن اسلام دين را، تا قيامت سوخته خرمن اسلام دين را، تا قيامت سوخته

شيخ محمد حسين اصفهانى (مفتقر)

ناموس ذوالجلال


  • گوهر سنگين بها از ابر گوهربار ريخت گوهر سنگين بها از ابر گوهربار ريخت

  • كز غم جانسوز او، خون از در و ديوار ريخت كز غم جانسوز او، خون از در و ديوار ريخت


  • شاخه ى طوبى مثالى را ز آسيب خسان شاخه ى طوبى مثالى را ز آسيب خسان

  • آفتى آمد، كه يكسر هم بر و هم بار، ريخت آفتى آمد، كه يكسر هم بر و هم بار، ريخت


  • غنچه ى نشكفته يى از لاله زار معرفت غنچه ى نشكفته يى از لاله زار معرفت

  • از فراز شاخسارى از جفاى خار ريخت از فراز شاخسارى از جفاى خار ريخت


  • اختر فرخ فرى افتاد از برج شرف اختر فرخ فرى افتاد از برج شرف

  • كآسمانْ خو ناب غم از ديده ى خونبار ريخت كآسمانْ خو ناب غم از ديده ى خونبار ريخت


  • بسملى در خون طپيد از جور جبار عنيد؟! بسملى در خون طپيد از جور جبار عنيد؟!

  • يا كه عنقاى ازل خون دل از منقار ريخت؟! يا كه عنقاى ازل خون دل از منقار ريخت؟!


  • زهره ى زهرا چو از آسيب پهلو در گذشت زهره ى زهرا چو از آسيب پهلو در گذشت

  • چشمه هاى خون ز چشم ثابت و سيّار ريخت چشمه هاى خون ز چشم ثابت و سيّار ريخت


  • مهبط روح الامين تا پايمال ديو شد مهبط روح الامين تا پايمال ديو شد

  • شورشى سر زد كه سقف گنبد دوّار ريخت! شورشى سر زد كه سقف گنبد دوّار ريخت!


  • از هجوم عام بر ناموس خاص ذوالجلال از هجوم عام بر ناموس خاص ذوالجلال

  • عقل حيران، طبع سرگردان، زبانْ لالست لال! عقل حيران، طبع سرگردان، زبانْ لالست لال!

شيخ محمد حسين اصفهانى (مفتقر)

داغ بانو!


  • بيت معمور ولايت را، اجل ويرانه كرد بيت معمور ولايت را، اجل ويرانه كرد

  • آنچه را با خانه، صد چندان به صاحبانه كرد! آنچه را با خانه، صد چندان به صاحبانه كرد!


  • شمع روى روشن زهرا چو آن شب شد خموش شمع روى روشن زهرا چو آن شب شد خموش

  • زهره، ساز نغمه ى ماتم در آن كاشانه كرد زهره، ساز نغمه ى ماتم در آن كاشانه كرد


  • داغ بانو كرد عمرى با دل آن شهريار داغ بانو كرد عمرى با دل آن شهريار

  • آنچه شمع انجمن يكباره با پروانه كرد! آنچه شمع انجمن يكباره با پروانه كرد!


  • شاه با آن پر دلى، دل از دو گيتى برگرفت شاه با آن پر دلى، دل از دو گيتى برگرفت

  • خانه را كآن شب تهى ز آن گوهر يكدانه كرد خانه را كآن شب تهى ز آن گوهر يكدانه كرد


  • بارها كردى تمناى فراق جسم و جان بارها كردى تمناى فراق جسم و جان

  • چون كه ياد از روزگار وصل آن جانانه كرد چون كه ياد از روزگار وصل آن جانانه كرد


  • سر به زانوى غم و، با غصه ى بانو قرين سر به زانوى غم و، با غصه ى بانو قرين

  • عزلت از هر آشنايى بود و هر بيگانه، كرد عزلت از هر آشنايى بود و هر بيگانه، كرد


  • شاهد هستى چو از پيمانه ى غم نيست شد شاهد هستى چو از پيمانه ى غم نيست شد

  • باده نوشان را، خراب از جلوه ى مستانه كرد! باده نوشان را، خراب از جلوه ى مستانه كرد!


  • ساقى بزم حقيقت، گوئيا از خمّ غم ساقى بزم حقيقت، گوئيا از خمّ غم

  • هر چه در خمخانه بودى اندر آن پيمانه كرد! هر چه در خمخانه بودى اندر آن پيمانه كرد!


  • (مفتقر) را شورى از انديشه ى بيرون در سر ست (مفتقر) را شورى از انديشه ى بيرون در سر ست

  • هر دم او را از غم بانو، نوايى ديگرست هر دم او را از غم بانو، نوايى ديگرست

شيخ محمد حسين اصفهانى (مفتقر)

مبادا!


  • مبادا باغبانى در بهاران مبادا باغبانى در بهاران

  • خزان نخل بارآور ببيند! خزان نخل بارآور ببيند!


  • مبادا در بهار زندگانى مبادا در بهار زندگانى

  • كه نخلى، چيده برگ و بر ببيند! كه نخلى، چيده برگ و بر ببيند!


  • مبادا عندليبى، لانه ى خويش مبادا عندليبى، لانه ى خويش

  • ز برق فتنه در آذر ببيند! ز برق فتنه در آذر ببيند!


  • چه حالى دارد آن مرغى كه از جفت چه حالى دارد آن مرغى كه از جفت

  • به جا در لانه، مشتى پر ببيند! به جا در لانه، مشتى پر ببيند!


  • وز آن جانسوزتر، احوال مرغى ست وز آن جانسوزتر، احوال مرغى ست

  • كه جاى لانه، خاكستر ببيند! كه جاى لانه، خاكستر ببيند!


  • ندارد كودكى طاقت، كه نيلى ندارد كودكى طاقت، كه نيلى

  • ز سيلى صورت مادر ببيند! ز سيلى صورت مادر ببيند!


  • گل سرخ ست مادر، كى تواند گل سرخ ست مادر، كى تواند

  • رخ خود را چو نيلوفر ببيند! رخ خود را چو نيلوفر ببيند!


  • چه حالى مى كند پيدا خدايا! چه حالى مى كند پيدا خدايا!

  • اگر اين صحنه را حيدر ببيند! اگر اين صحنه را حيدر ببيند!


  • هزاران بار اجل بر مرد خوشتر هزاران بار اجل بر مرد خوشتر

  • كه سيلى خوردن همسر ببيند! كه سيلى خوردن همسر ببيند!


  • مگو، رو كرده پنهان، تا مبادا مگو، رو كرده پنهان، تا مبادا

  • رخش را ساقى كوثر ببيند! رخش را ساقى كوثر ببيند!


  • تواند آنكه مولا بى نگاهى تواند آنكه مولا بى نگاهى

  • رخ محبوبه ى داور ببيند! رخ محبوبه ى داور ببيند!


  • خسوف مه، كسوف آفتاب ست خسوف مه، كسوف آفتاب ست

  • نخواهد خصم بد اختر ببيند! نخواهد خصم بد اختر ببيند!


  • ميان شعله، در از درد ناليد ميان شعله، در از درد ناليد

  • كه يا رب قاتلش كيفر ببيند! كه يا رب قاتلش كيفر ببيند!


  • ولى از روى مولا شرم دارد ولى از روى مولا شرم دارد

  • كه مسمارش به خون اندر ببيند! كه مسمارش به خون اندر ببيند!


  • مبادا خواهرى، غلطيده در خون مبادا خواهرى، غلطيده در خون

  • برادر را به پشت در ببيند! برادر را به پشت در ببيند!


  • خدا را فضه! زينب را صدا كن خدا را فضه! زينب را صدا كن

  • مبادا حالت مادر ببيند! مبادا حالت مادر ببيند!


  • ندارد طاقتى زهرا خدا را ندارد طاقتى زهرا خدا را

  • كه زينب را به چشم تر ببيند! كه زينب را به چشم تر ببيند!


  • نهان كن چادر و سجاده اش را نهان كن چادر و سجاده اش را

  • مبادا زينب مضطر ببيند! مبادا زينب مضطر ببيند!


  • برو ديوار و در را شستشو كن برو ديوار و در را شستشو كن

  • مگر اين صحنه را كمتر ببيند! مگر اين صحنه را كمتر ببيند!

محمد على مجاهدى (پروانه)

مشكن شاخه ى گل را!


  • چنان در آتش كين سوخت گلچين، خرمن گل را چنان در آتش كين سوخت گلچين، خرمن گل را

  • كه از بلبل ربود آرام و، از دلها تحمّل را كه از بلبل ربود آرام و، از دلها تحمّل را


  • مدينه! باغبان را گو به باغ گل چه مى آيى ؟! مدينه! باغبان را گو به باغ گل چه مى آيى ؟!

  • كه مى بندند پيش ديده ى گل، بال بلبل را! كه مى بندند پيش ديده ى گل، بال بلبل را!


  • در آغوش محبت غنچه ى نشكفته يى دارد در آغوش محبت غنچه ى نشكفته يى دارد

  • خدا را رحم كن گلچين و، مشكن شاخه ى گل را خدا را رحم كن گلچين و، مشكن شاخه ى گل را


  • مدينه! گو به بلبل آشيان از باغ بيرون بر مدينه! گو به بلبل آشيان از باغ بيرون بر

  • كه مى سوزند اينجا در كنار غنچه، سنبل را! كه مى سوزند اينجا در كنار غنچه، سنبل را!


  • مگر بلبل چه فيضى مى برد از صحبت اين گل مگر بلبل چه فيضى مى برد از صحبت اين گل

  • كه يكدم برنمى دارد از او چشم توسل را؟! كه يكدم برنمى دارد از او چشم توسل را؟!


  • مدينه! غنچه ى پرپر، گل خزان، گلزار در آتش مدينه! غنچه ى پرپر، گل خزان، گلزار در آتش

  • ببين بيرحمى گلچين و ميزان تطاول را! ببين بيرحمى گلچين و ميزان تطاول را!


  • چرا امشب به سوى باغ گل، بلبل نمى آيد؟ چرا امشب به سوى باغ گل، بلبل نمى آيد؟

  • مگر از ياد خود برده ست گلهاى قرنفل را؟! مگر از ياد خود برده ست گلهاى قرنفل را؟!

محمد على مجاهدى (پروانه)

ماجراى تلخ گل!


  • باغ از يك سو در آتش، خرمن گل يك طرف! باغ از يك سو در آتش، خرمن گل يك طرف!

  • غنچه ى نشكفته يك سو، دامن گل يك طرف! غنچه ى نشكفته يك سو، دامن گل يك طرف!


  • مى زند آتش به جان بلبل حسر نصيب مى زند آتش به جان بلبل حسر نصيب

  • غارت گلچين ز يك سو، چيدن گل يك طرف! غارت گلچين ز يك سو، چيدن گل يك طرف!


  • شعله در باغ ولايت سر كشيها كرد و، سوخت شعله در باغ ولايت سر كشيها كرد و، سوخت

  • غنچه ى را پيراهن از يك سو، تن گل يك طرف! غنچه ى را پيراهن از يك سو، تن گل يك طرف!


  • اى دريغا در ميان شعله هاى كينه سوخت اى دريغا در ميان شعله هاى كينه سوخت

  • غنچه را تن يك طرف، پيراهن گل يك طرف! غنچه را تن يك طرف، پيراهن گل يك طرف!


  • بلبل پر بسته را از باغ بيرون مى برند بلبل پر بسته را از باغ بيرون مى برند

  • خس ز يك سو، خار يك سو، دشمن گل يك طرف! خس ز يك سو، خار يك سو، دشمن گل يك طرف!


  • مى زند اين تازيانه، مى زند آن با غلاف مى زند اين تازيانه، مى زند آن با غلاف

  • قنفذ از يك سو، مغيره، دشمن گل، يك طرف! قنفذ از يك سو، مغيره، دشمن گل، يك طرف!


  • يك طرف، بيشرمى آتش بيار معركه! يك طرف، بيشرمى آتش بيار معركه!

  • ماجراى تلخ سيلى خوردن گل، يك طرف! ماجراى تلخ سيلى خوردن گل، يك طرف!


  • يك طرف، بر روى نازكترز گل سيلي زدن! يك طرف، بر روى نازكترز گل سيلي زدن!

  • ديدن بر روي خاك افتادن گل ، يك طرف ديدن بر روي خاك افتادن گل ، يك طرف


  • يك طرف گستاخى گلچين و ظلم خار و خس يك طرف گستاخى گلچين و ظلم خار و خس

  • سوختن از بعد پرپر كردن گل، يك طرف! سوختن از بعد پرپر كردن گل، يك طرف!


  • عاقبت دست خدا را اين محن از پا فكند : عاقبت دست خدا را اين محن از پا فكند :

  • كشتن گل يك طرف، سوزاندن گل يك طرف! كشتن گل يك طرف، سوزاندن گل يك طرف!


  • طاقت از دست تماشا برد در آن گيرو دار طاقت از دست تماشا برد در آن گيرو دار

  • شعله از يك سو، به خون غلطيدن گل يك طرف! شعله از يك سو، به خون غلطيدن گل يك طرف!


  • در ميان دودها و شعله ها پيچيده بود در ميان دودها و شعله ها پيچيده بود

  • ناله ى بلبل ز يك سو، شيون گل يك طرف! ناله ى بلبل ز يك سو، شيون گل يك طرف!

محمد على مجاهدى (پروانه)

سند غربت على!


  • بلبل چو ياد مى كند از آشيانه اش بلبل چو ياد مى كند از آشيانه اش

  • خون مى چكد ز زمزمه ى عاشقانه اش خون مى چكد ز زمزمه ى عاشقانه اش


  • هرگز ز ياد بلبل عاشق نمى رود هرگز ز ياد بلبل عاشق نمى رود

  • مشت پرى كه ريخته از آشيانه اش! مشت پرى كه ريخته از آشيانه اش!


  • آتش، دمى ز شاخه ى گل دست برنداشت آتش، دمى ز شاخه ى گل دست برنداشت

  • حتى نكرد رحم به حال جوانه اش! حتى نكرد رحم به حال جوانه اش!


  • آن آتشى كه فاطمه را سوخت، شد بلند آن آتشى كه فاطمه را سوخت، شد بلند

  • در كربلا ز خيمه ى زينب زبانه اش! در كربلا ز خيمه ى زينب زبانه اش!


  • دشمن شكست حرمت آن در، كه جبرئيل دشمن شكست حرمت آن در، كه جبرئيل

  • بوسيده بود از سر مهر آستانه اش! بوسيده بود از سر مهر آستانه اش!


  • گلچين روزگار، كه دستش شكسته باد! گلچين روزگار، كه دستش شكسته باد!

  • بازوى گل كبود شد از تازيانه اش! بازوى گل كبود شد از تازيانه اش!


  • ديگر براى فاطمه دستى نمانده است ديگر براى فاطمه دستى نمانده است

  • در زير بار درد، شكسته ست شانه اش! در زير بار درد، شكسته ست شانه اش!


  • بيند به روى زينب و سوزد كه بعد من بيند به روى زينب و سوزد كه بعد من

  • آيا كه مى كشد كه به سر زلف، شانه اش ؟! آيا كه مى كشد كه به سر زلف، شانه اش ؟!


  • از فاطمه روايت مسمار مى كند از فاطمه روايت مسمار مى كند

  • خونى كه ريخت بر در و ديوار خانه اش! خونى كه ريخت بر در و ديوار خانه اش!


  • قنفذ به جان فاطمه افتاد با غلاف قنفذ به جان فاطمه افتاد با غلاف

  • وز آن طرف مغيره كه زد تازيه اش! وز آن طرف مغيره كه زد تازيه اش!


  • تير از كمان فتنه رها شد، ولى نبود تير از كمان فتنه رها شد، ولى نبود

  • جز سينه ى شكسته ى زهرا نشانه اش! جز سينه ى شكسته ى زهرا نشانه اش!


  • چون پاى دشمنان على در ميانه بود چون پاى دشمنان على در ميانه بود

  • آتش گرفت حلقه صفت در ميانه اش! آتش گرفت حلقه صفت در ميانه اش!


  • دشم بجز دفاع على، مدركى نداشت دشم بجز دفاع على، مدركى نداشت

  • شد اين سند به كشتن زهرا بهانه اش! شد اين سند به كشتن زهرا بهانه اش!


  • صبر على تمام شد، آن لحظه يى كه ديد صبر على تمام شد، آن لحظه يى كه ديد

  • بايد به دست خاك سپارد شبانه اش! بايد به دست خاك سپارد شبانه اش!


  • چون ديد تربتش سند غربت على ست چون ديد تربتش سند غربت على ست

  • پنهان نگاه داشت ز چشم زمانه اش پنهان نگاه داشت ز چشم زمانه اش


  • شبهاى بى ستاره، على را به ياد داشت شبهاى بى ستاره، على را به ياد داشت

  • و آن كودكان كوچكِ از پى روانه اش! و آن كودكان كوچكِ از پى روانه اش!


  • شبها كه لب به ذكر و مناجات مى گشود شبها كه لب به ذكر و مناجات مى گشود

  • جز مرغ حق نبود كسى هم ترانه اش! جز مرغ حق نبود كسى هم ترانه اش!


  • گنج علوم فاطمه را اهرمن نبرد گنج علوم فاطمه را اهرمن نبرد

  • در قبضه ى ولى ست، كليد خزانه اش در قبضه ى ولى ست، كليد خزانه اش


  • با جان ما سرشته خدا، مهر فاطمه با جان ما سرشته خدا، مهر فاطمه

  • وز دل نرفتنى ست غم جاودانه اش وز دل نرفتنى ست غم جاودانه اش


  • يك لحظه بى خروش و تلاطم نبوده است يك لحظه بى خروش و تلاطم نبوده است

  • طوفانى ست بحر غم بيكرانه اش طوفانى ست بحر غم بيكرانه اش


  • كوتاه بود قصّه، ولى تازيانه كرد كوتاه بود قصّه، ولى تازيانه كرد

  • جانسوز و جانگدازتر از هر فسانه اش! جانسوز و جانگدازتر از هر فسانه اش!

محمد على مجاهدى (پروانه)