به ساقى اى صبا بگو، حاجت ما برآورد
به ساغر لطيفه گو، بگو لطيفه اى بگو
بگو به ماه آسمان، به خود نبالد اين قَدَر
ماه جمادى آمده، موقع شادى آمده
دوباره گشته اين جهان به رتبه، برتَر از جنان
دوش شنيدم اين ندا كه امشب از ره وفا
چه دخترى كه مظهر شرم و حيا و عفّت است
نيافريده ذات حقّ به جز خديجه مادرى
به بحر رحمتش خدا بيافريد يك صدف
خدا براى عقل كلّ، دخترى همچو برگ گل
بهر نثار مقدمش ز فرو شادى و شعف
به شاءن دخت مصطفى جبريل امشب از سَما
نديده مهر مادرى چو خاتم پيمبران
مهين حبيبه خدا، ديده گشود از وفا
كه چون حسين آيتى بر خصم ستمگر آورد(7)