مجموعه آيات مباهله در تثبيت دلائل النبوة نيز ذكر شده است. عبدالجبار به استدلالهايى بر رد نبوت اشاره كرده، كه كاملا مشابه الزمرد است; گرچه او منبع اين استدلالها را معرفى نكرده است، و شيوه اش در ذكر استدلالها تفاوت اندكى با المجالس المؤيديه دارد. بنابراين، محققان ترديد دارند كه اين اجزا به الزمرد متعلق باشد.
آيات مباهله به ما اجازه مى دهند كه بپذيريم تثبيت دلائل النبوة اشاره به الزمرد دارد، و اطلاعات ارائه شده همخوان است با آنچه در اين باره از ديگر منابع مى دانيم.
در تثبيت دلائل النبوة، مفصلا به آيات مباهله و ارتباط آنها با نبوت پرداخته شده است. عبدالجبار استدلالهايى بر رد نبوت ذكر كرده است، كه قبلا آنها را در متنهاى مورد اشاره مؤيد و ماتريدى ديديم. به نظر مى رسد مؤلف نتوانسته، يا نخواسته است، معرفى كند كه چه كسى بر رد نبوت استدلال مى كند. اينك به عبارات عبدالجبار بنگريد:
1. ملحدان در برخورد با اين آيات عاجز بوده اند [قرآن: 2: 94-95 ; 62: 6-7]... اين است كه آنها بر عربهاى مخالف پيامبر به اين گفته خرده مى گيرند: چرا اينان كتابى همانند قرآن نساخته اند؟ و آنها بر يهوديان به اين گفته خرده مى گيرند: چرا آنها آرزوى مرگ نكردند؟ [مى بايستى اين كار را انجام مى دادند تا] اثبات مى كردند كه او [محمد] دروغگو بوده. اين گونه آنها و ما از دست او خلاص مى شديم. اين است آنچه مردمانى چون حداد و دوستش ابوعيسى گفته اند. خداى آنها را نبخشايد.
2. ابن راوندى گفت كه وراق مى گفته است: تنها دليلى كه آنها آرزوى مرگ نكردند، اين است كه يهوديان و مسيحيان به موسى و ديگر كسانى كه ادعاى نبوت كرده اند، اعتقاد داشته اند. در اين كتابها پيامبران از آمدن پيامبرى به نام محمد خبر داده اند. بنابراين، آنها [يهوديان] جرئت نداشتند كه اين [مرگ] را آرزو كنند ... به او گفته شد: پس اقرار شما نبوت آنان و همچنين پيامبرى محمد را ثابت مى كند. از اين رو، پس شما بدان ملزم هستيد كه به همه كتابهايشان اعتقاد و باور داشته باشيد; در حالى كه شما همه آنها را انكار مى كنيد.
او [عمدا چنين نوشته شده است] گفت: استطاعت اين گروه از مردم [موسى و عيسى] در پيشگويى كردن از آمدن محمد، همانند پيشگويى كردن منجم است. به او گفته شد: از چه وقت منجمان توانستند اين امور را پيشگويى كنند; از جمله: آمدن محمد، زمان ظهورش، محتواى رسالتش، از كدام كشور [ياشهر] مى آيد، به كدام نسل تعلق دارد و... . اين نوع از پيشگويى و اخبار در نزد ماهرترين منجمان نيز يافت نمى شود. منجمان ممكن است برخى نظراتشان درباره امور جزئى صائب درآيد; اما بعد از هزار مورد خطاها و اشتباه.
... سپس اين زنادقه گفتند: تنها دليلى كه آنها تمناى مرگ نكردند، اين است كه آنها به صورت يك آرزو آن را بيان كرده اند. او [محمد] پاسخ داده بود كه مقصودش اين بوده كه قلبا آن را آرزو كنند. آنها به پيامبر گفته بودند ما قلبا آن را آرزو نكرده ايم. پيامبر پاسخ داده بود: جبرئيل به من گفته بود كه آنها چنين نخواهند كرد. (63)
3. ابو عيسى وراق و ابن راوندى از داستان مباهله انتقاد كرده اند. گفتن اين كه لعن دو طرفه است، موجب شد آن مردمان [مسيحيان] از مباهله صرف نظر كردند. او [عمدا نامش ذكر نشده است] گفت: ادعاى شما - مبنى بر اين كه محمد به آنها گفته است اگر شما مباهله با من را بپذيريد، خدا بر شماعذاب نازل خواهد كرد - در قرآن نيست، و تنها يكى از احاديث شماست.
4. همچنين ابن راوندى گمان كرده است كه او [محمد] مسيحيان را به رويارويى با مباهله فرا خوانده بود يا[زمانى كه او به رويارويى فرا خواند] يهوديان را به آرزو كردن مرگ، اين بدان معنا نيست كه اثبات كند او پيامبر بوده است; و اگر او پيامبر بود، آنها به سرعت به او پاسخ نمى دادند.
بسيارى از عناصر اصلى در اين عبارتها، در استشهادات مؤيد و ماتريدى نيز يافت مى شود. عبدالجبار ادعا كرده است كه يهوديان و مسيحيان از آمدن محمد صلى الله عليه و آله آگاهى داشته اند; چرا كه موسى و عيسى آن را پيشگويى كرده بودند. همچنين او مقايسه اين دو پيامبر با منجمان را ذكر كرده و جواب داده است كه منجمان تنها آينده را با اصطلاحات كلى پيشگويى مى كنند و تنها نظر آنها در مواردى نادر صادق است. او در جواب اين پرسش كه آيا آرزوى مرگ تنها منوط به بيان شفاهى بوده، يا شامل تمايل قلبى گوينده نيز بوده است، ارتباط بين اين استدلالها با آيه 61 آل عمران و آيه 49 سوره بقره را ذكر كرده است. بنابراين، بديهى است كه عبدالجبار از الزمرد نامى نبرده، اما در واقع از آن استفاده كرده است. عبدالجبار آگاه است كه ابن ريوندى، وراق را مورد نقد قرار داده، با اين وجود هر دو را استدلال كننده بر ضد قرآن و نبوت شمرده است.
با توجه به آنچه گفته آمد، مطالب ذكر شده در تثبيت دلائل النبوة، نوشته قاضى عبدالجبار، و التوحيد، نوشته ابومنصور ماتريدى، بخشهايى نقل شده از الزمرد است; گرچه اين دو به نام ماخذشان اشاره نكرده اند. از ميان سه گزارش كتاب الزمرد (المجالس المؤيديه، تثبيت الدلائل النبوة، التوحيد) متن ماتريدى كاملترين نقل قولهاست. قاضى عبدالجبار نيز از الزمرد استفاده كرده، و مطالب آن را به طور كامل نقل كرده است، اما عمدا تصويرى دقيق از آن ارائه نمى دهد. استاد قاضى عبدالجبار، كه سديدالدين محمود حمصى نقل كرده است. سديدالدين پس از ذكر ايرادى بر معجزات مى نويسد: ابواسحاق بن عياش بيان كرده است كه محمدبن زكريا خرده گيرى بر معجزات را از ابن ريوندى گرفته است. ابن ريوندى در كتابى كه آن را الزمرد ناميده است، به براهين كسانى كه معجزات را دليل صدق نبوت مى دانند، خرده گرفته و گفته است: از كجا براى شما آشكار شده است كه مردمان از آوردن معجزات عاجز هستند؟ آيا قدرت تمام خلق را ديده ايد؟ آيا علم به نهايت و توانها و ترفندهاى آنان داريد؟ اگر بگوييد آرى، دروغ گفته ايد; چرا كه شما تمام شرق و غرب را نگشته ايد و توان همه مردم را بررسى نكرده ايد. سپس به بيان صوصيت سنگها و آهنربا و... پرداخته است.
اين عبارت از دو جهت قابل تامل است: نخست نشان مى دهد كه محمدبن زكرياى رازى دلايل خود بر رد نبوت را از كجا اخذ كرده است; ديگر آن كه نحوه تلقى معتزليان از الزمرد را مى شناساند. اكنون با در اختيار داشتن بخشهاى مشخص شده از الزمرد مى توانيم در باره اين گونه نقل قولها قضاوت كنيم. ماتريدى عبارتى مشابه عبارت گذشته را از قول وراق آورده، و بيان داشته است كه وراق در باره معجزات انبيا گفته بود مردم نيروهاى خلق را نيازموده اند و بر طبايع اشيا آگاه نيستند. پس ممكن است معجزاتى كه انبيا نشان داده اند، از امور طبيعى و از قواى نهانى اشيا باشد، و چون مردم به آنها آگاهى نداشته اند، آن را معجزه پنداشته اند. آيا آنچه ديده اند چون بازى نبوده كه جلب توجه كرده است؟ آيا آن گونه كه آهنربا پاره آهن را جذب مى كند، سحرى رخ نداده است؟
مقايسه اين دو نقل نشان مى دهد بين شبهاتى كه ابن ريوندى از وراق نقل كرده،و پاسخهايى كه خودش به آنها داده است، هيچ تفكيكى صورت نگرفته است، لذا همه اتهامات به ابن ريوندى وارد شده است. به نظر مى رسد درباره ديگر مطالب منسوب به ابن ريوندى نيز اين امر صادق باشد.