بررسی دیدگاه علامه طباطبائی (رحمه الله) درباره رابطه داده های فلسفی با تعالیم وحیانی

ابوالفضل ساجدی

نسخه متنی -صفحه : 6/ 4
نمايش فراداده

پاسخ به اشكالاتى كه عليه منطق مطرح شده است

با توجه به اهميت علم منطق، علاّمه طباطبائى(رحمه الله) اين علم را به عنوان روش صحيح تفكر، كه در كشف و درك وحى كاربرد دارد، معرفى مى كند. وى در جلد پنجم الميزان در مورد اشكالات و سؤالاتى كه عليه كاربرد منطق مطرح مى شود، به بحث مى پردازد. با مراجعه به پاسخ هاى وحى به اين سؤالات، مى توان به نظر وى در رابطه با علم منطق دست يافت. برخى از سؤالات بدين قرارند:

اشكال اول

از جمله اشكالاتى كه عليه منطق مطرح شده اين است كه برخى براى تضعيف عقايد مردم از علم منطق بهره مى جويند.

علاّمه(رحمه الله) در پاسخ به اين اشكال مى گويد: «كسى كه اين استدلال را به كار مى برد توجه ندارد كه اگر فردى در راه نيل به مقاصد شيطانى يا اهداف ناشايست از روشى (مثلاً منطقى) بهره گيرد، مفهوم آن نادرستى شيوه نيست; درست مثل قَسمى كه براى كشتن يك فرد بى گناه ياد مى شود.»(17) ظاهراً منظور علاّمه(رحمه الله) اين است كه قوانين و اصول مورد بحث در منطق را بايد به عنوان ابزارى براى تفكر به كار بست. اين ابزار ممكن است براى شرح يك عقيده درست يا خطا استفاده شود; درست مانند سوگندى كه مى تواند به سود يك انسان يا براى قتل فردى بى گناه به كار رود. در ابزار هيچ اشكالى وجود ندارد، اشكال در كسى است كه اين ابزار را براى مقاصد شيطانى مورد استفاه قرار مى دهد.(18)

از نظر وى، هر نظريه صحيحى را كه بر پايه منطق استوار است مى توان پذيرفت، هرچند نظريه مذكور را يك فرد غير مسلمان ارائه داده باشد. نظريه مطرح شده مهم است، نه كسى كه آن را بيان مى كند. بنابراين، لزومى ندارد كه مسلمانان علومى نظير منطق، فلسفه، رياضيات و غير آنها را تنها از استادان مسلمان بياموزند.(19)

اشكال دوم

دومين اشكال طرح شده در برابر علم منطق آن است كه ما نيازى به منطق يونانى نداريم; زيرا تمام نيازهاى بشر را مى توان از طريق قرآن و احاديث تأمين نمود. بنابراين، مى توان به جاى منطق يونانى به مطالعه منطق قرآن پرداخت.

علاّمه طباطبائى(رحمه الله) با اشاره به چند نكته به اين مسأله پاسخ مى دهد. ايشان مى گويد: اگر قرآن حاوى اصول منطقى باشد، دست يابى به اين اصول تنها از طريق مباحث طولانى ممكن است.(20)

به نظر مى رسد كه منظور وى از از بيان اين مطلب آن است كه دست يابى به اصول منطقى قرآن و استخراج آنها از اين كتاب آسمانى تنها از طريق تحقيق و مباحثه اى موفقيت آميز در آيات قرآنى ممكن است كه لازمه اين مسأله آگاهى كامل از علم منطق مى باشد. بنابراين، براى كشف اصول منطقى قرآن بايد از منطق رايج آگاهى كامل داشته باشيم.

مرحوم علاّمه مى فرمايد: ما بايد دو نكته را از يكديگر تفكيك كنيم: نكته اول اينكه آيا قرآن يا احاديث به چيزى نيازمندند كه آنها را تكميل نمايد؟ نكته دوم اينكه آيا مردم براى درك مفاهيم و حقايق اين منابع الهى به نوعى ابزار نيازمندند يا خير؟ پاسخ سؤال اول منفى و پاسخ سؤال دوم مثبت است، اما لازمه درك آنها ابزارى نظير منطق است. بنابراين، نه فقط براى درك منطق قرآنى، بلكه براى كشف و پى بردن به هر موضوع قرآنى ديگر، نيازمند روشى استدلالى و درست نظير منطق هستيم.(21)

يكى از پاسخ هاى مشهور مرحوم طباطبائى به ايرادهاى گوناگون عليه علم منطق آن است كه كسانى كه كاربرد منطق را مورد انتقاد قرار مى دهند خود نيز آن را به كار مى برند. اگر منطق مردود است، پس خود آنان هم نبايد از آن استفاده كنند.(22)

شيوه علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در زمينه موارد تعارض ميان تعاليم وحياتى و استدلال عقلانى

الف ـ دليل هاى شرعى

علاّمه(رحمه الله) بر اين نكته تأكيد دارد كه تنها سه دليل شرعى (حجج شرعيه) براى انسان ها وجود دارد: قرآن، حديث و درك عقلانى. منظور وى اين است كه ما بايد قوانين الهى را از طريق اين سه منبع استخراج نماييم و در زندگى خود به كار ببريم. به نظر مى رسد وى اين سه منبع را نه فقط تنها دليل هاى شرعى، بلكه تنها راه كشف حقيقت مى داند. دليل اين مطلب آن است كه وى در جاى ديگر، دو وسيله براى دست يابى به حقيقت ذكر مى كند: مذهب و فلسفه.(23) وى معتقد است فلسفه از طريق عقل و مذهب از طريق وحى حقيقت را كشف مى كند. انسان از طريق قرآن و احاديث معتبر مى تواند به وحى دست يابد.(24)

علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در اين مورد به نقش علوم تجربى در درك واقعيت اشاره اى نمى كند، در حالى كه كشف بخش عمده اى از حقايق تجربى جهان تنها از طريق رياضيات، فيزيك، شيمى و ساير علوم تجربى ممكن است. در بخش ديگرى از آثار ايشان، مى توان به ديدگاه وى در اين رابطه پى برد. ايشان به اهميت علوم تجربى اذعان نموده و در عين حال، معتقد است كه نتايج علوم تجربى در بيش تر موارد قطعى نيست. بنابراين، براى دست يابى به واقعيت نمى توان به آنها اطمينان كرد، مگر در مواردى كه به نتايج كاملاً قطعى منتهى شوند.

بـ عدم امكان وجودتعارض ميان نظريه قطعى عقل و وحى

مى توان به عنوان مقدمه اى بر نظريه علاّمه(رحمه الله) در زمينه موارد تعارض ميان وحى و عقل، اين موارد تضاد را به دو گروه تقسيم نمود: در مواردى، عقل و شريعت، هر يك نظر خاصى ارائه مى دهند و در مواردى فقط يكى از آنها نظريه خود را مطرح مى كند. در مورد دوم نيازى به راه حل نيست، اما در مورد اول در صورتى كه نظريه عقل با وحى در تضاد باشد، بايد در پى يافتن راه حل بود.