دیدگاه ابن سینا و صدرالمتألهین در باره علم الهی

محمد ذبیحی

نسخه متنی -صفحه : 10/ 4
نمايش فراداده

4- تبيين ديدگاه مشايين در باره علم خداوند

اگر انديشه‏هاى شيخ را در علم الهى به ديده تامل بنگريم، على‏رغم ابهامات و كاستى‏هايش، نكاتى بسيار دقيق و ظريف در آن وجود دارد.شيخ گرچه در حل مشكل علم بارى‏تعالى به ماسواى ذات توفيقى به دست نياورده، ليكن توفيق او در مساله علم حضورى به ذات و علم حضورى به صور مرتسمه بعد از ذات تا حدود زيادى پيمودن مسير دشوار علم الهى را براى ديگران هموار ساخت.صدرالمتالهين با پيراستن نقاط ضعف و سود جستن از نقاط مثبت نظريه مشايين، گره‏هاى ناگشوده را باز و افق‏هاى جديد و بديعى را به دنياى دانش عرضه كرد.به عبارت ديگر، ريشه نظريه صداريى در باب علم واجب تعالى در حكمت مشاء قرار دارد.

مشايين مى‏گويند: صور معقوله گاهى منتزع از اشياء موجود در خارج است و گاهى برعكس، يعنى صورت موجود در خارج از صورت عقلى پديد مى‏آيد، علمى كه تابع معلوم است علم انفعالى و آنچه كه معلوم تابع آن است علم فعلى است.در علم فعلى، علم سبب پيدايش معلوم است مثلا يك مهندس ابتدا نقشه ساختمان را در ذهن خود ابداع و سپس ايجاد مى‏كند.

بعد از ارائه اين مقدمه مى‏گويند: چون نسبت جميع اشياء به حق تعالى همان نسبت مصنوع به نفس صانع است، از اين رو تعقل واجب تعالى در مورد موجودات، همانند صورى است كه ما از اشياء داريم يعنى نفس تعقل موجودات سبب ايجاد آنها در خارج مى‏شود البته بين فاعليت‏حق تعالى نسبت‏به اشياء و فاعليت ما نسبت‏به صورى كه داريم فرق اساسى است.او مبدع است لكن ما ايجاد صورت در ماده‏اى مى‏كنيم كه پيش از اين وجود داشته است.فرق ديگر آنكه تحقق صور معقوله در انسان نياز به انبعاث شوق و بكارگيرى قوه محركه دارد اما او در فاعليتش به هيچ چيزى نياز ندارد.

4- 1- ادله مشايين در اثبات نظريه ارتسام صور

براساس حكمت مشايى علم خداوند به ذات خود و نيز علم اجمالى ذات در مقام ذات به ماعدا، حضورى، ولى علم تفصيلى ذات به ماعداى خود، حصولى و زايد بر ذات است. شارحان فلسفه ابن‏سينا مساله ارتسام صور را مطرح و آن را به ابن سينا نسبت داده و علم خداوند به ماعدا را بوسيله اين صور تبيين كرده‏اند.ليكن لفظ «صور مرتسمه‏» در هيچكدام از كتابهاى «شفا» ، «اشارات‏» ، «مبدا و معاد» و «نجات‏» نيامده - دست‏كم ما آن را نيافتيم - و تنها لفظ «تمثل‏» در آثار او بكار رفته است.از اين رو شايد بتوان در نسبت اين قول به او ترديد كرد.

به هرحال، استدلال ايشان اين است كه چگونه انسان مى‏تواند به ذات و صور علميه خود علم حضورى داشته باشد ليكن خداوند كه معطى همه كمالات است فاقد آن باشد! شيخ‏الرئيس در اثبات تجرد نفس مى‏گويد: «اگر انسان فرض كند كه به طور دفعى خلق شده و تمامى شرايطى را كه در حال حاضر دارد همه را واجد است، در چنين شرايطى اگر فرض كند حواس او از كار افتاده و ارتباط نفس با بدنش نيز - كه از طريق حواس بود - قطع شده است، و در هوايى تاريك به سر مى‏برد يا اينكه چشم خود را بسته است، صدايى هم در فضا نمى‏باشد، هوا نيز معتدل است، به گونه‏اى كه از سرما و گرما منفعل نمى‏شود و در هوا معلق است و بين اعضاى بدنش فاصله باشد تا احساس لامسه او به حداقل برسد، در چنين شرايطى اگر زمينه توجه به باطن و درون فراهم آيد در اين لحظه از همه‏چيز غفلت دارد جز ثبوت خود» (12) .ابن سينا با اين برهان - كه به برهان انسان معلق در فضا معروف است - اصل وجود نفس و مغايرتش با بدن، تجرد نفس، و علم حضورى نفس به خود را اثبات كرده است.طبق اين دليل، نفس انسان در عين اينكه هيچ ارتباطى با جهان خارج ندارد عالم به ذات خودش است و «من‏» خود را بدون واسطه حواس و بدون وساطت علم حصولى و صور علميه درك مى‏كند و از اين دليل نتيجه گرفته كه وقتى انسان مى‏تواند بى‏واسطه به ذات خودش عالم باشد، خداوند به چنين علمى سزاوارتر است.انسان به موجودات جهان خارج از طريق صورتهاى آنها علم پيدا مى‏كند.او نه‏تنها علم به موجودات خارج دارد بلكه علم به علم نيز دارد.واين علم (علم به علم) حضورى است، چون حصولى بودنش مستلزم دور يا تسلسل است، وقتى انسان واجد علم به علم است و علمش به علم حضورى است‏حق‏تعالى به طريق اولى واجد علم به علم است و علم او نيز حضورى است.