نقد برهان ناپذیری

عسکری سلیمانی امیری

نسخه متنی -صفحه : 219/ 132
نمايش فراداده

ضروري ‏اند، زيرا در اين معناي از تحليلي هر چيزي كه در تعريفِ قبلي ِ تحليلي بيرون از مفهوم موضوع، ولي جداي از آن نباشد، داخل در موضوع و تحليلي است. اگر اين معناي از تحليلي را بپذيريم به راحتي مي ‏توانيم ادعا كنيم كه «خدا موجود است» قضيه‏اي تحليلي است، حتي اگر «خدا» اسم خاص باشد، زيرا اگر «خدا» اسم براي موجودي زوال‏ناپذير باشد، حمل وجود بر آن ضروري و تحليلي خواهد بود.

فايندلي و انكار ضرورت عيني

وي با پيش‏فرض گرفتن اين كه قضيه ضروري تحليلي است، اين گونه استدلال مي ‏كند:

ضرورت در قضايا صرفاً كاربُرد ما را از واژه‏ها [يعني ‏] قراردادهاي دلبخواهي از زبان ما را منعكس مي ‏كند، زيرا روشن است كه آن‏چه وجود دارد امر قراردادي و دلبخواهي نيست، نتيجه آن كه هيچ قضيه وجودي ضروري نيست.(1)

بارنز در نقد استدلال فايندلي به حق مي ‏گويد:

در اين‏جا كافي است خاطرنشان كنيم كه اگر مقدمات برهان فايندلي صادق باشند، پس مستلزم اين است كه تمام حقايق منطقي و رياضي ، اموري قراردادي و دلبخواهي باشند.(2)

انكار ضرورت منطقي در قضيه «خدا وجود دارد».(3)

همان طور كه راسل منكر تحليلي بودن قضيه «خدا وجود دارد» است، در اين‏جا نيز استدلالي وجود دارد كه به نظر مي ‏رسد تقرير ديگري از نفي تحليلي بودن قضيه فوق است. استدلال از اين قرار است: فرض كنيد در تعريف شيي ‏ء كه اسم آن X است (اين X مي ‏تواند هر چيزي باشد، سنگ، انسان و...) بگوييم X=aبعلاوه بعلاوهc كه در اين‏جا

1. همان، ص 31-32.

2. همان، ص 32.

3. اين اشكال از استدلال استاد ملكيان استفاده شده است.