واجبالوجود است» صادق باشد، عكس آن، يعني «واجبالوجود خدا است» نيز به طور كلي صادق است و از اين دو به اضافه برهان بر وجود واجب الوجود نتيجه مي شود كه خدا موجود است، در حالي كه دليلي بر انعكاس وجود ندارد.
حلّ اين اشكال به اين است كه اثبات كنيم كه آنچه بر خدا حمل مي شود و به منزله تعريف است، منطقاً بيش از يك مصداق ندارد. در نتيجه، با اثبات وحدت واجبالوجود يا كامل مطلق ونظاير آن اثبات مي شود كه موصوف اين وصف موجود است و آن خدا است، زيرا اين وصف يك وجود بيشتر ندارد. بنابراين، موصوف آن يك فرد بيشتر نيست، خدا بنا به تعريف داراي چنين وصفي است، پس خدا موجود است.
در فلسفه و كلام اسلامي بعد از اثبات واجب الوجود در فصلي توحيد آن را به اثبات مي رسانند و با اثبات توحيد مشكل مذكور به كلي برطرف مي شود.
مقصود از ادله خاصه آن است كه اين ادله نافي تمام انواع برهانهاي اثبات وجود خدا نيست، بلكه مختص به يك نوع خاص از آنها است.
براي امتناع برهانهاي وجودي ادله مختلفي اقامه شده است. هر يك از آنها را مستقلاً نقل كرده و مورد نقادي قرار مي دهيم.
اشكال تحليلي يا تركيبي بودن قضيه «خدا وجود دارد» اين اشكال منسوب به كانت(1) است. بنا به نظر او، اقامه برهان بر وجود خدا از طريق مفهوم ممكن نيست، زيرا قضيه «خدا موجود است» از دو حال خارج نيست يا تحليلي است، يا تأليفي ؛ يعني يا مفهوم موجود در مفهوم خدا مأخوذ است، در اين صورت، وجود خدا از قبل مفروض است و يا اگر مفهوم موجود در مفهوم خدا اخذ نشده و مفروض نباشد، در اين صورت نقيض آن، يعني قضيه، «خدا وجود ندارد»
1. The Mi acle of theism p.45.