نقد برهان ناپذیری

عسکری سلیمانی امیری

نسخه متنی -صفحه : 219/ 168
نمايش فراداده

شود كه شرايط برهان در آن اعمال شده است يا خير، چرا كه برهان‏هاي انّي معتبر هم داريم.

تمثيل فلو و اصل تحقيق‏پذيري ‏

آنتوني فلو در جُستاري با عنوان «الاهيات و ابطال» تمثيلي ذكر مي ‏كند كه مي ‏توان آن را استدلالي عليه برهان جهان‏شناختي به حساب آورد. اين تمثيل را از قلم هادسون چنين مي ‏خوانيم:

دو مرد درباره باغي پُر از گل و گياه جرّ و بحث مي ‏كنند. يكي از آن دو مي ‏گويد: باغباني مي ‏آيد و از اين باغ مراقبت مي ‏كند؛ ديگري انكار مي ‏كند. هرگز باغبان را نمي ‏بينند و صدايي از او نمي ‏شنوند.

با كمك گرفتن از سگان شكاري هم نمي ‏توانند ردّ او را بيابند و وقتي هم كه گرداگرد باغ حصاري از سيم خاردارِ متصل به برق درست مي ‏كنند نمي ‏توانند او را به دام اندازند. با اين همه، آن‏كه معتقد به وجود باغبان است هم‏چنان اصرار مي ‏ورزد بر اين‏كه «باغباني هست، نامرئي ، ناملموس، كه برق او را نمي ‏گيرد؛ باغباني كه ردّ پا ندارد و سر و صدايي ايجاد نمي ‏كند؛ باغباني كه مخفيانه مي ‏آيد تا از باغي كه به آن علاقه دارد مراقبت كند.» منكر پاسخ مي ‏دهد: چنين باغباني با يك باغبان تخيّلي يا با يك باغبان معدوم چه فرقي دارد؟.(1)

در اين تمثيل باغ به منزله ماسواي خدا و جهان مخلوق است و باغبان به منزله خداي خالق جهان. در اين تمثيل معتقد به خدا به اصل علّيّت تمسك مي ‏كند و آن را اصلي فرا تجربي مي ‏داند و معتقد است هر پديده‏اي ، بلكه هر ممكن‏الوجودي داراي علّتي است كه آن را به وجود آورده است و منكر خدا، منكر كلّيّت اصل علّيّت بوده و معتقد است كه هر پديده‏اي ، كه بتوان علت آن را از راه تجربه اثبات كرد، داراي علّتي است و در كنار اصل عليّت، تصادف و اتفاق را كه در درونش تناقض دارد، مي ‏پذيرد، زيرا او بايد بپذيرد چيزي كه مقتضي وجودش نيست، در عين حال، مقتضي وجودش

1. لودويگ ويتگنشتاين، ص 63 - 64.

شده و موجود مي ‏شود و اين جز تناقض‏گويي چيز ديگري نيست. بنابراين، اين استدلال مبتني بر اصل تحقيق‏پذيري است و به دليل آن‏كه خود اين اصل تجربي نيست، خود خور است و استدلال را از بُن ويران مي ‏سازد.

ارجاع برهان جهان‏شناختي به برهان وجودي ‏

كانت به طور كلي در اثبات وجود خدا براي عقل نظري اعتباري قائل نبوده و براهين جهان‏شناختي را به براهين وجودشناختي ارجاع داده و با اشكالاتي كه بر براهين وجودشناختي مطرح كرده بود نتيجه گرفت كه عقل نظري راهي به وجود و عدم خدا ندارد. استدلال او را در ارجاع براهين جهان‏شناختي به وجودشناختي ، آن‏گونه‏كه كاپلستون نقل‏مي ‏كند «بسياري ‏از فلاسفه و مورخين فلسفه»(1) پذيرفته‏اند، اما